رمان 🔱برتر🔱
تبلیغات 👇👇 @Ads_Romankhone زیر مجموعه کانال @Romankhone 🔰 نرم افزار گپ https://gap.im/Best_Roman 🔰 نرم افزار سروش http://sapp.ir/Roman_bartar 🔰 نرم افزار ایتا https://eitaa.com/Roman_bartar Raaz40669
Mostrar más8 983
Suscriptores
-824 horas
-397 días
-14830 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
نصفه شب بود و من تنها جلوی در خونه ی پسر عموم بودم!
کوچه خیلی تاریک بود و سگ توش پر نمیزد و قطعا راهم میداد خونش دیگه، خواستم جلو برم و زنگدرو بزنم اما ماشین مدل بالایی داخل کوچه پیچید و جلوی در خونه هاتف پارک کرد.
دختری که خیلی به خودش رسیده بود و عطر لانکورش تا ببینی منم میرسید از ماشین پیاده شد و من ماتم برد! دوست دخترش بود؟
زنگ در خونرو زد و صدای هاتف از اون ور افاف اومد: -چه دیر اومدی بیا بالا که کمرم الان میشکنه از مردونگی میفتم
با عشوه خندید:-باز کن بیام خوبت کنم
و در باز شد و من نمیدونستم چیکار کنم مردی که دوستش داشتم جلو چشمام قرار بود با یه دختر دیگه شب و سر کنه؟
دختر داشت داخل میرفت که یک لحظه نفهمیدم چی شد که جلو رفتم و بلند گفتم:
- اوی وایسا بینم خانوم کجا تشریف میبری؟
با تعجب سمتم برگشت: - شما؟!
پر اخم غریدم: -من نامزد هاتفم شما؟
جا خورد، از بالا تا پایین نگاه کرد که حرصی تر ادامه دادم:
-بیا گمشو برو بیرون از خونه ی نامزد من زنیکه
ابرو انداخت بالا:- گمشو بابا دختره ی غربتی ایکبیری تورو چه به سهیل بیست چهاری من تو تختشم
حرصی جلو رفتم و اصلا به این فکر نمیکردم که این دروغها چه نتیجه ای میتونه داشته باش برام:- رو تخت باتو چون تو هرزه ای ولی تو فکرش با من تا شب عروسی
حالام هری یالا
اخماش پیچید توهم به یک باره بهم حمله کرد و موهامو کشید صدای جیغم بلند شد اما منم موهاشو کشیدم و حالا اونم جیغ میزد صدا جیغ و داد تو حیاط پیچیده بود.
و هاتف بود که حیرون بدو وارد حیاط شد و با تعجب و بهت منو از اون زنیکه جدا کرد و داد زد: -کیمیا این جا چیکار میکنی؟
همین کافی بود که اون دختر لوس خودش رو تو آغوش هاتف بندازه و هق هق، زرتی گریه کنه و هاتف هم دستاشو دورش حلقه کنه.
همین کار باعث شد من مات تصویر روبه روم لال بشمو دختره گفت: - میگه نامزدت
-چــــــــــــی؟!
ساکت و با بغض فقط نگاهشون میکردم که دختر با همین حرف شیر شد:
- گفت نامزدت دختره ی غربتی بی همه چیز
هاتف توپید:- چی تو چی گف..؟!
به یک باره ساکت شد و کلافه روبه دختر گفت:
-هاتف برو تو کم جیغ جیغ کن من تکلیفمو با دخترعموم روشن کنم میام
قلبم داشت خورد میشد و دوست داشتم بغض منم بشکنه اما غرورم به اندازه ی کافی شکسته بود و همین که دختره رفت تو هاتف بد توپید:
-دختره ی احمق واس چی این ساعت از شب خونه ننه بابات نیستی هان؟
به خونش اشاره ای کردم: -دوست دخترت چرا خونه ننه باباش نیست منم به همون دلیل
جا خورد و اخماش بد پیچید توهم:
-تو خیلی بیجا میکنی خیلی غلط میکنی با چی و واس چی اومدی اینجا؟
جوابشو ندادم و با صدای لرزون گفتم:
-تو چی؟ تو بیجا نمیکنی مثل آدمای هول دختر میاری خونت تا شبو باش سر کنی؟
بدش میومد کسی تو کاراش دخالت کنه و به یک باره سمتم اومد مچ دستمو محکم گرفت جوری که جیغم هوا رفت و اون بدون حرف کشوندم سمت خروجی که نالیدم:
-هاتف واستا تنها اومدم کسی باهام نیست آیی دستم واستا... میترسم من شب واستا
اما پرتم کرد از خونش بیرون و در حیاطو محکم به روم بست و با صدای بلندی گفت:
-دختره آویزوون
و من اشکام و هق هقم دیگه شکست و جیغ زدم:
-من آویزون نیستم من فقط دوست داشتم
اما دیگه ندارم هاتف میشنوی دیگه دوست ندارم
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
مهسا رو پس زدم و در اخم گفتم:-جمع کن برو بهت گفتم امشب حال و حوصله ندارم دیگه
پوفی کشید و رفت؛ به ساعت نگاه کردم دوازده و نیم بود چه غلطی کرده بودم من؟
یه دختر هجده ساله تو محله ای که خیلی زیادی خلوت بود چیکار میکرد؟!
از جام پاشدم و بدو سمت کوچه رفتم و به امید این که با ماشین اومده باشه دنبال پرایدی گشتم اما پیدا نکردم و به یک باره از ته کوچه صدای ضعیف جیغ دختری اومد!
کوچه ما بنبست بود و...؟؟
ترسیده بدو سمت ته کوچه رفتم و هوار زدم:
- کیمیا؟!! کیمیا؟
و به ته کوچه که رسیدم پسریو دیدم که از ترس با شلواری که تقریبا پایین بود فرار کرد و قبل این که زیر مشت و لگد بگیرمش نگاهم به دختری خورد که بی جون و ترسیده روی زمین خاکی افتاده بود و نه فقط نه:
- کیمیا
بدو سمتش رفتم و لباساش تنش بود اما از ترس جون نداشت و بغلش کردم و هوار زدم:
-بگو کاری نکرد بگو کاری نکرد یالا بگو
هق هقی کرد و فقط زمزمه کرد:-درد دارم درد
بدنم یخ بست وضعیتشو چک کردم و اما لباسش تنش بود و نالید: - پهلوم پهلوم کیمیا
هقی زد و به خاطر تاریکی هوا چیزی نمیدیدم و دستمو روی پهلوش کشیدم که صدای جیغش بلند شد و دستم خیس شد!
خون بود؟
چاقو بهش زده بود؟!
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
-مجبورم بمونم و تحمل کنم!
-مجبور نیستی! معامله کردی. پشیمونی؟ همینحالا هم می تونی بری!
-واسه تو آسونه. واسه من نه! چون یه خانواده سختگیر دارم که اگه برگردم سرمو میذارن روی سینه ام! پس می مونم. فقط شرایط دارم!
-واسه من فرقی نداره. تو هم یه گوشه این خونه بمون!
-البته حق نزدیک شدن به منو نداری! حتی نگاهم نمی کنی!
-هه! تو واسه من نامرئی هستی ! هیچ میلی بهت ندارم.
-مطمئنی؟!
https://t.me/+tKpJ5cPuM3xkNjNk
یهو چشامو وا کردم و دیدم توی یه اتاق ناآشنا هستم. نه لباس تنم بود و نه درست میتونستم تمرکز کنم.
تب و لرز داشتم و حالم به شدت بد بود.
تنها کاری که کردم این بود که پتو رو روی خودم بکشم .همون موقع در سرویس اتاق باز شد و همون مرد جذاب و مرموزی که توی کافه دیدم در حالی که یه حوله دور پایین تنه اش پیچیده بود و آب از موهاش می کشید ؛ وارد اتاق شد.
و من تموم تنم از صحنه ای که دیدم می لرزید!
https://t.me/+ctWiXKtx1JlkOWVk
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵دوست صمیمیم با همدستی نامزدم بهم خیانت کردن واموالم رو بالا کشیدن من روراهی زندان کردن اونجا بازنی اشناشدم که
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Repost from N/a
نگار دختری مهربان و احساسی در سفر به شمال با مهرداد پسر دوست دیرینه پدرش رو به رو میشود که زمانی همبازی کودکیاش بوده و رویای ازدواج با او را در سر میپرورانده. این احساس تا حدودی متقابل است اما رازی در مورد مهرداد وجود دارد که از نظر نگار پنهان است و در صورت بر ملا شدنش...
رمان عطر رمانی عاشقانه، معمایی، رازآلود
لینک کانال
https://t.me/+9DI3nXGCGfthNjI0
Repost from N/a
نگار دختری مهربان و احساسی در سفر به شمال با مهرداد پسر دوست دیرینه پدرش رو به رو میشود که زمانی همبازی کودکیاش بوده و رویای ازدواج با او را در سر میپرورانده. این احساس تا حدودی متقابل است اما رازی در مورد مهرداد وجود دارد که از نظر نگار پنهان است و در صورت بر ملا شدنش...
رمان عطر رمانی عاشقانه، معمایی، رازآلود
لینک کانال
https://t.me/+9DI3nXGCGfthNjI0
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵دوست صمیمیم با همدستی نامزدم بهم خیانت کردن واموالم رو بالا کشیدن من روراهی زندان کردن اونجا بازنی اشناشدم که
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Repost from N/a
#پارت۲۸۹
-کِی این صیغه کوفتیو تمومش میکنی بشم زن دائمت....
نفسنفس میزند و صورتش هنوز غرق عرق است.غُر میزند:
-میخوای کوفتم کنی هرچی بهم دادی...!
یقه لباسم را مرتب میکنم تا بپوشانم کبودیهای که روی تنم مُهر زده...تا بپوشانم خشونتش...
-بریم سر میز گفته بودم برات سوپرایز دارم !
با لبخند کجی نگاهم میکند و نگاهش سرتا پایم را دور میزند و روی یقهام فوکوس میکند:
-من که غذام خوردم هرچی بود تو این تخت دادی...!
هیچوقت حریف زبانش نمیشدم؛مخصوصا وقتی بیپرده به هرچیزی اشاره میکرد.زبان ریختم:
-لوس نشو دیگه بریم اونجا کلی زحمت کشیدم...!
بیتوجه به جملهام با خوشی عمیقی پلک باز و بسته میکند:
-چه زود لباس پوشیدی که...ترسیدی...؟!
-چرا نمیای بریم سوپرایزمو بهت بگم...!
دستش را جلو میآورد و صورتم را نوازش میکند:
-ببین عزیزم....سوپرایزتو بیار اینجا...باور کن الان نَسخَم و از همه مهمتر بلند شم خودت اذیت میشی...!
بلند میشوم.جواب آزمایش را زیر میز مخفی کردهبودم را بر میدارم و به اتاق میآیم.
چشمهایش بسته است و سِینه برهنهاش تند بالا و پایین میرود.با همان چشمان بسته نجوا میکند:
-بدجور کنجکاوم کردی آهو....
چشم باز میکند و من برگهایی که پشتم مخفی کردهام را به سمتش میگیرم.بازش میکند و من امان نمیدهم با لبخند میگویم :
-داری بابا آهیل میشی...!
باورش نمیشود و سریع روی تخت مینشنید و من فکر میکنم از خوشحالی زبانش بند آمده.
طولی نمیکشد که سیبک گلویش تکان میخورد:
-چطور حامله شدی...؟!
حواسم به او نیست.به حال و احوال دگرگونش...قلبم تندتر میزند.
-دلم میخواست ازت یه یادگاری بزرگ داشته باشم...خیلی وقت بود تو فکرش بودم...
چشمهایش سُرخ و غرق خون میشود و سریع از روی تخت پایین میرود و کلافه وسط اتاق میایستاد و دستش مشت میشود:
-تو بیجا کردی...تو نمیدونستی که من تو رو نمیخوام...نکنه باورت شده زنمیها....!
صدای شکستن قلبم را میشنوم.اما رحم نمیکند باز هم با بیرحمی به قلبم تاخت میزند و حواسش نیست که نفس هایم دارد میرود:
-امروز **آخرین شب اون صیغه بود تصمیم داشتم تمدیدش کنم...
نیشخندی میزند و جنونآمیز سر تکان میدهد:
-اما با این وضعیت دیگه همه چی تمومه...نمیخوامت...
غافل از اینکه روزگاری نه چندان دور پای خواستنش به میان میآید و من بزرگترین تاوان را با گرفتن بچهایی که فکر میکردسقط شده از او میگرفتم...❌**
https://t.me/+67vgFr42gEc2Y2Fk
https://t.me/+67vgFr42gEc2Y2Fk
https://t.me/+67vgFr42gEc2Y2Fk
Repost from N/a
#پارت🎁
-یقه لباستو درست کن همه دار و ندارتو انداخته بیرون همه باید بفهمن رنگ لباس زیراتو ...؟!
گُونههایش گُل میاندازد و صُورتش سُرخ میشود.
با خجالت لب میزند:
-ببخشید !
اخمهای مرد جوان سایه چشمانش میشود.دستی به سینه دَاغش میکشد.باید میگفت "آتش به جانش انداخته است و هوس لَمسش به تنش افتاده "
آن هم به دختری که پناه دادهبود ولی گُرگرفته و عصبی میگوید:
-ببخشید که نشد حرف ،اینجا کلی مرد غریبه و محافظ است میدونی اگر نگاهشون روی یکی از این قشنگی....
حرف در دهانش خفه میماند.داشت چه میگفت.
دخترک لب های غنچهایش نیمه باز مانده و چشمهایش گشاد شده.
سیبک گلویش میلرزد:
-لباساتو درست کن وگرنه مجبور بخاطرت هر روز دست به یقه بشم تو که اینو نمیخوای ؟
آهو با لبخند سرتکان میدهد.یکهو چیزی یادش میآید و ابروهای نازکش جمع میشود.
چه کسی را جز او محرم میدانست مگر ؟
باید میگفت ؟
-من باید چیزیو بهتون بگم !
مرد جوان منتظر نگاهش میکند و او با تپش های تند و صورتی گُلگون آرام میگوید:
-دیشب از اتاقم فرار کردم چون....
آهیل سیبک گلویش میلرزد.میترسد از اعتراف دخترک با گونههای سُرخ و غم چهرهاش...
به بیرون اشاره میزند.
-یکی از اون آدمهاتون میخواست بهم تجاوز کنه...!
نفس در سینه آهیل حبس میماند.عضلات صورتش منقبض میشود و فکش سفت.
صدایش از خشم میلرزد:
-گورش کنده...بگو فقط کی بوده...کاری که نکرده؟
اشاره واضحی میکند و بغض دخترک آب میشود.
-نکرد ولی من کسیو ندارم...همه فکر میکنن بیپناهم اجازه میدن هرکاری....
تا به خودش بیاید سرش روی سینه مرد جوان مینشیند و بازوهایش دور تن ظریفش می پیچد.
موهایش را بو میکشد.
-من پناهت میشم...غلط میکنه کسی نگاه چپ بندازه...اصلا از امشب بیا اتاق من...
جان از تن دخترک میرود ولی پچ میزند:
-آقا نامحرمیم....
لبهای مرد جوان رو گردنش مینشیند و یقهاش را کنار میزند.
-صیغت میکنم....🔞
https://t.me/+0EO73MqFDro5ODM0
https://t.me/+0EO73MqFDro5ODM0
توصیهی ویژه♨️
👍 1