پلاک صفر ۲

رفتن‌ شجاعت‌ میخواد و موندن ‌دلیل ! و چه‌ عذابی‌ میکشه ‌کسی که ‌نه‌ شجاعت‌ رفتن رو داره ‌و نه ‌دلیلی ‌واسه‌ موندن !!! #مانلی_آوین @bevaghtedivanegi JOIN : @PaVaRaQii

وقتی درد داشت و از شدت درد به خودش می‌پیچید، در جواب کوشش‌ های بی فایده ی من، برای آرام کردنش، برای پرت کردن حواسش از دردش می‌گفت: «آدم که به دردش، عادت نمیکند علی» من حقیقتا نمی‌فهمیدم، درک نمی‌کردم. حالا که نبودنش، بزرگ ترین درد زندگیم شده؛ حالا که از شدت درد، در خودم مچاله شدم ؛ می‌فهمم؛ و برای خودم هجی میکنم «آدم که به دردش، عادت نمیکند علی» #علی_اصغر_وطن_تبار JOIN : @PaVaRaQii

هَر کسی در دلَش کوچه ای دارد که بَعد از سال ها هَنوز خاطراتش چَنگ میزند گلویَش را...! #مژگان_بوربور JOIN : @PaVaRaQii

برای منی که دوستت دارم، هرساعتی که لبخندت را در ذهنم تجسم کنم، ساعت عاشقیست ❤️ #سید_مصطفی_ساداتی 📎 @PAVARAQII

من هیچوقت از گم شدن نترسیدم من از پیدا نشدن میترسم! بچه که بودم، برای اینکه بفهمم کیا دوستم دارن میرفتم یه گوشه قایم میشدم و صدام در نمیومد؛ انقدر اونجا میموندم تا که خسته میشدم و خودم از پناهگاهم بیرون میومدم! اینکه کسی دنبالم نگشته بود خیلی سخت بود اما... اینکه حتی کسی متوجه نبودنم نشده بود، بیشتر عذابم میداد! هنوزم که هنوزه هر چند وقت یه بار، همه چیو میذارم و میرم، هنوزم امید دارم به اینکه بالاخره یه نفر پیدا میشه که نبود من به چشمش بیاد و بخواد که منو پیدا کنه ولی... این روزها دیگه نمیرم یه گوشه قایم بشم تا کسی بیاد و پیدام کنه؛ آخه کسی که دور خودش دیوار میکشه منتظره یه نفره تا بیاد و این دیوارها رو بشکنه و نجاتش بده اما من از منتظر بودن خسته ام، من میون یه عالم آدم که هیچکدوم منو نمیشناسن، نشسته ام و میخندم و حرف میزنم و... تنهام! من خیلی وقته گم شدم، من...دیگه هیچوقت پیدا نمیشم!!!! #مانلی_آوین @pavaraqii

دخترهاي ساده دلبري بلد نيستند بلد نيستند نگاهشان را عاشقانه كنند ولي به پاي كسي ماندن را خوب بلدند! سوختن و ساختن را بلدند! بديهايت را دور ميريزند و خوبي هايت را فقط ميبينند! اين دخترها زندگي ساختن را خوب بلدند ولي براي مرد زندگي! #مليكا_سهرابي @pavaraqii

زن ها شاید حرفی از گذشته ی مردهایشان نزنند اما همان لحظه که لکه ی چسبیده به آینه ی قدی اتاق پذیرایی را با سماجت پاک می کنند همان لحظه که برای چندمین بار جای گلدان های شمعدانی کنار طاقچه را عوض می کنند و همان لحظه که در حال چشیدن شوری املت هوس کرده ی یک عصر بارانی هستند به این سوال فکر می کنند آیا هنوز هم دوستش دارد...؟؟ #حمیدرضا_عابدی @pavaraqii

دیگر آن آدم سابق نبودم که راه به راه دلش برایت میرفت! که هرچند دقیقه یکبار پیام میداد " مواظب خودت باش یکدونه ی من " ! راستش را بخواهی یک روز دست خودم را گرفتم و بردم یک گوشه ی دنج و ساکت! با خودم خلوت کردم و به رفتارهایت فکر کردم ! به دیر جواب دادنهای مضطرب کننده ات، به تغییر لحن حرف زدنت، به بهانه جویی های غیرمنتظره ات دقیقا نیم ساعت قبل از قرارهایمان، به کم بودن هایت ! اه،یادت هست؟ این اواخر خیلی کم کنارم بودی ! انقدر این کم بودنهای زجرآورت عذابم میدادند که دو سه بار تصمیم گرفتم قیدت را بزنم! یکبار حتی ،شماره ات را به « ریجکت لیست » موبایلم اضافه کردم ! اما به پنج دقیقه هم نکشید که دوباره لغوش کردم ! تا آتش عصبانیتم خوابید،همان آدم عاشقی را در خودم دیدم که جرأت فراموش کردنت را نداشت و ندیدنت را تاب نمی آورد! اصلا میدانی چرا؟! چون دوستت داشتم لعنتی ! اما تو چی؟ خیلی بچگانه ست که باز هم حرف گذشته را پیش میکشم؟! اما این بار تو فقط گوش کن و بگذار حرفهایم را بزنم! منم به اندازه ی تو حق زندگی کردن داشتم ! نه؟! حق داشتم برای خودم مهم باشم! حق داشتم که لا به لای تمام سختی ها برای یکبار هم که شده دستانم را بگیری و بگویی " گوربابای دنیا،ما تا با همیم غم و غصه حس نمیشه که دلبرم " و دلم غنج بزند! حق داشتم که تمام تلاشت را بکنی تا لحظه ای بقول خودت خنده ی دلبرانه ی مرا ببینی! نداشتم؟! حتی یکبار هم سعی نکردی بدون قید و شرط برای من باشی! میدانی اصلا؟! من زیاد از حد از تو توقعِ تمام بودن داشتم! که فقط برای من کامل ترین و بهترین باشی! توقع من چیز زیادی نبود اما من مقصر بودم! که خیال می کردم تو آمدی که بمانی! که فراموش کرده بودم آدم ها می آیند تا دلی را عاشق خود کنند،ردی از خود بگذارند و بروند! که غافل شده بودم از اینکه آدم های امروزی به محض دوست داشته شدن،آدمِ نماندن می شوند! که زمین و زمان را بهم می ریزند که بروند! که بی رحمند و به راحتی تمام خاطره هایت را به باد فراموشی مسپارند و میروند! و تو هم به همین راحتی، به بیرحمانه ترین شکل ممکن رفتی... #سید_مصطفی_ساداتی 📎@PAVARAQII

زل زده بهم و با لبخند نگام میکنه، آروم میگه: میدونی تو یه جور خاصی زیبایی... میخندم و میگم: همه ی آدمها یه جور خاصی زیبان، بستگی داره که کی نگاهشون میکنه!!! #دیالوگ #مانلی_آوین @pavaraqii

میدونی من از بچگی بلد نبودم از هیچی دل بکنم؛ هرچیزیو که میخواستن ازم بگیرن، بغض میکردم و میگفتم: فقط یه دقیقه بیشتر، فقط یه دقیقه!!! من همیشه همه چیزمو از دست دادم ولی خب، همیشه همه چیزمو واسه یه دقیقه بیشتر نگهشون داشتم؛ واسه یه دقیقه بیشتر از داشتنشون لذت بردم! ساعتهای آخر پاییزه ... چشمهامو میبندم و به این پاییز گذشته فکر میکنم؛ به قدم زدن هامون رو برگها، به سرمای عجیب پاییز امسال، به گرمای امن دستهات، به کافه رفتن های هرروزمون ، به تلخی چایی، به شیرینی نگاه هامون، به ... به خودم، به تو، به این پاییز عاشقانه ای که خیلی آروم داره تموم میشه... سرمو برمیگردونم و زل میزنم بهش و زیر لب میگم: خدایا... فقط یه دقیقه بیشتر ... یه دقیقه بیشتر واسه نوشتن خط آخر این پاییز عاشقانه ‌... یه دقیقه بیشتر واسه یه نگاه، واسه یه لبخند، واسه گفتن یه حرف ساده ... زیر لب میگم دوستت دارم دیوونه جان، یلدا مبارک... #مانلی_آوین یک دقیقه بیشتر کنار هم بودنمون مبارک❤️ @pavaraqii