cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ترجمانک | فاطمه مدیحی‌ بیدگلی

دست‌نوشته‌ها و دوست‌داشته‌هایِ ترجمه‌آمیز و ادب‌‌انگیزِ مترجمی کوچک چشم‌انتظارِ نظراتِ شما با شناسهٔ @madihibidgolif

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
2 441
Suscriptores
-124 horas
+47 días
+1230 días
Distribuciones de tiempo de publicación

Carga de datos en curso...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Análisis de publicación
MensajesVistas
Acciones
Ver dinámicas
01
می‌دونستید فامیلی اصلیِ پرویز یاحقی، صدیقی پارسی بوده و چون ایشون از بچگی کنار دایی‌ش زندگی می‌کرده و موسیقی رو از دایی‌ش یاد گرفته، فامیلیِ دایی‌ش یا همون فامیلیِ مادری‌ش که یاحقی بوده رو روی خودش می‌ذاره و اسم هنری‌ش میشه پرویز یاحقی؟ حرکت قشنگی زده به نظرم ✨
4043Loading...
02
به کجای این شب تیره بیاویزم؟
5310Loading...
03
Media files
62714Loading...
04
رفتم کتاب‌فروشی اردیبهشت و دیدم بچه‌م به چاپ سوم رسیده. ذوق کردم. :) #ترجمه
1 0183Loading...
05
چگونه مرگ بفرسایدت؟ مگر تو تنی؟ تو جان خالصی و تا همیشه جان تازه‌ست حسین منزوی دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند حافظ جان هم فرسوده می‌شه آقای منزوی، بله. @tarjomanak
1 22217Loading...
06
اگر می‌توانید، خودتان را برای دوشنبه عصر به خانه‌ی تجربه برسانید. T.me/tarjomanak
1 48815Loading...
07
چون ذوق از وجود تو برفت و افسرده شدی، پای تو نیز کج‌ شد. مست عشق، ۱۴۰۳
1 15910Loading...
08
پیرمرد روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود. پیرمرد، روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود. در صحنه‌های زندگی، شهسواری‌ها کرده بود. به قله‌های رفیع صعود کرده بود. بر یوردهای پر گل و گیاه، سراپرده‌های با‌شکوه افراشته بود. مهمانان مفخم برخوانِ کرم نشانده بود. از شاخه‌های درختِ تفنگ‌آویزش، پنج‌تیرهای خرده‌زن و سوزنی‌های طلا‌کوبیده آویخته بود. از ارتفاعات سهمگین، صخره‌ها و کمرها پا‌زن‌های درشت فرو کشیده بود. ولی اکنون دیگر آن پهلوان پیشین نبود. پیری و بی‌مهری سپهر و ستاره با هم به سراغش آمده بودند. آفتاب جاه و جلالش در حال غروب بود... [بخارای من، ایل من] دگر به سوز دلِ عاشقان که خواهد خواند دلم ز نالهٔ بلبل به درد می‌آید ۱۱ اردیبهشت در سالروز درگذشت معلم همهٔ بچه‌های ایل فرزند ایران و خادم فرهنگ؛ زنده‌یاد استاد محمد بهمن‌بیگی #محمد_بهمن_بیگی #ایل #ایران #فرهنگ
1 05411Loading...
09
Media files
9174Loading...
10
ویراستاری شغل نیست، یه جور بیماریه! دقیقاً از روزی که شروع به ویراستاری می‌کنی، از هیچ‌ نوشته‌ای در هیچ‌کجای جهان نمی‌تونی اون‌طور که باید و شاید لذت ببری؛ چون همیشه یا در حال پیدا کردن غلط‌های نگارشی هستی یا داری فکر می‌کنی چطوری اون جمله رو بازنویسی کنی که ساده‌تر بشه. فرقی نمی‌کنه بیلبورد تبلیغاتی باشه، استوری قصابی محله‌تون یا یه کتاب عمیق و جذاب؛ تو رسالتت اینه که غلط‌هاش رو پیدا کنی و اجازه نداری از دیدنش و خوندنش لذت ببری! دو تا توصیهٔ مهم براتون دارم: اول اینکه ویراستاری رو به عنوان شغل انتخاب نکنین، دوم هم اینکه با ویراستارها بیشتر مدارا کنین و یادتون باشه اون‌ها مجرم نیستن، بیمارن!
1 06228Loading...
11
خستگانت را توانایی نمانْد یا دوا کن یا بکش یک‌بارگی سعدی
1 11615Loading...
12
همراهان عزیزم اگر به تصویرگر نیاز دارید، می‌توانید از دوستم کمک بگیرید. نمونه کارهاش را در صفحه‌اش ببینید: Instagram.com/nasrinnaderi_ کاش دست‌کم دنیای تصاویر شاد و رنگی باشد. 🥲
1 3866Loading...
13
این‌جا یه شهر کوچیکه. فضولی نکنن، قصه نبافن که روزگارشون نمی‌گذره. اسرافیل
1 5497Loading...
14
Media files
1 52631Loading...
15
دوستان با توجه به اینکه مجبور شده بودم گروه قبلی متصل به این کانال را حذف کنم، با نهایت تأسف و تأثر، همه‌ی کامنت‌ها هم از دست رفت. از آن میان، سؤالی هست که حالا بی‌جواب مانده. از اینکه دوباره تجربه‌هایتان را با همراهان ترجمانک در میان می‌گذارید، سپاسگزارم پیشاپیش. و اما سؤال: 🧩 تا حالا کتابی ترجمه کرده‌اید که جدول و نمودار زیاد داشته باشد؟ چطور ترجمه می‌کنید که داده‌ها به هم نریزد و زحمت صفحه‌آرا زیاد نشود؟ #ترجمه #سین‌جیم #ارسالی
1 6986Loading...
16
یادی از سعدی‌خوانی یادش به‌خیر! زمانی، بیشتر می‌رفتم سعدی‌خوانی و بیشتر درباره‌اش می‌نوشتم اینجا. دوستی، که حالا یادم نیست مریم بود یا مطهره، شبی با دوست در خلوت، گفت که هر هفته منتظر است تا نوشته‌ام را درباره‌ی مجلس‌ سعدی‌خوانی بخواند. بال در آوردم‌! به شوق همان یک نفر که می‌گفت هر هفته منتظر است تا بخواند می‌نوشتم. نمی‌دانم هنوز آن‌قدر خوش به حالم هست که منتظرم بمانی و این سطرها را بخوانی یا نه اما من می‌نویسم. امشب بعد از مدت‌ها رفتم سعدی‌خوانی. خلوت‌تر از قبل بود. آدم‌های جدید و شعربلد دیدم. نکته‌های تازه‌ای از شعر و زندگی سعدی شنیدم. در آن هوا و حیاط بهار‌آگین نفس کشیدم. ابیات ابتدایی آن ترجیع‌بند را خواندم که خیلی دوست دارم. آن بازخورد تکراری را شنیدم: «چقدر بااحساس می‌خونی!» آه... آوای دف شنیدم و چای نوشیدم. از دست اسنپ حرص خوردم و عاقبت به خانه رسیدم. رفتم و غم‌زده بودم. برگشتم و باز هم مغمومم. درد‌هایم انگار بی‌دوا و بی‌شفا شده‌اند. #ناگهان‌نوشت
1 4592Loading...
17
دوستان من مجدداً یک گروه جدید به ترجمانک متصل کردم. بفرمایید: https://t.me/+fHe9ipWp159kZDc8
1 2067Loading...
18
F
10Loading...
19
Media files
1 32921Loading...
20
#نامت_را_به_من_بگو #برادر
1 3132Loading...
21
Media files
1 29818Loading...
می‌دونستید فامیلی اصلیِ پرویز یاحقی، صدیقی پارسی بوده و چون ایشون از بچگی کنار دایی‌ش زندگی می‌کرده و موسیقی رو از دایی‌ش یاد گرفته، فامیلیِ دایی‌ش یا همون فامیلیِ مادری‌ش که یاحقی بوده رو روی خودش می‌ذاره و اسم هنری‌ش میشه پرویز یاحقی؟ حرکت قشنگی زده به نظرم ✨
Mostrar todo...
👍 16 10
به کجای این شب تیره بیاویزم؟
Mostrar todo...
😢 7 6
Photo unavailableShow in Telegram
رفتم کتاب‌فروشی اردیبهشت و دیدم بچه‌م به چاپ سوم رسیده. ذوق کردم. :) #ترجمه
Mostrar todo...
50🎉 14👍 6🔥 4
چگونه مرگ بفرسایدت؟ مگر تو تنی؟ تو جان خالصی و تا همیشه جان تازه‌ست حسین منزوی دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند حافظ جان هم فرسوده می‌شه آقای منزوی، بله. @tarjomanak
Mostrar todo...
16👍 4🔥 1
Photo unavailableShow in Telegram
اگر می‌توانید، خودتان را برای دوشنبه عصر به خانه‌ی تجربه برسانید. T.me/tarjomanak
Mostrar todo...
6🔥 2🤩 1
چون ذوق از وجود تو برفت و افسرده شدی، پای تو نیز کج‌ شد. مست عشق، ۱۴۰۳
Mostrar todo...
12🔥 1
01:01
Video unavailableShow in Telegram
پیرمرد روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود. پیرمرد، روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود. در صحنه‌های زندگی، شهسواری‌ها کرده بود. به قله‌های رفیع صعود کرده بود. بر یوردهای پر گل و گیاه، سراپرده‌های با‌شکوه افراشته بود. مهمانان مفخم برخوانِ کرم نشانده بود. از شاخه‌های درختِ تفنگ‌آویزش، پنج‌تیرهای خرده‌زن و سوزنی‌های طلا‌کوبیده آویخته بود. از ارتفاعات سهمگین، صخره‌ها و کمرها پا‌زن‌های درشت فرو کشیده بود. ولی اکنون دیگر آن پهلوان پیشین نبود. پیری و بی‌مهری سپهر و ستاره با هم به سراغش آمده بودند. آفتاب جاه و جلالش در حال غروب بود... [بخارای من، ایل من] دگر به سوز دلِ عاشقان که خواهد خواند دلم ز نالهٔ بلبل به درد می‌آید ۱۱ اردیبهشت در سالروز درگذشت معلم همهٔ بچه‌های ایل فرزند ایران و خادم فرهنگ؛ زنده‌یاد استاد محمد بهمن‌بیگی #محمد_بهمن_بیگی #ایل #ایران #فرهنگ
Mostrar todo...
8👍 5🔥 1
Repost from N/a
ویراستاری شغل نیست، یه جور بیماریه! دقیقاً از روزی که شروع به ویراستاری می‌کنی، از هیچ‌ نوشته‌ای در هیچ‌کجای جهان نمی‌تونی اون‌طور که باید و شاید لذت ببری؛ چون همیشه یا در حال پیدا کردن غلط‌های نگارشی هستی یا داری فکر می‌کنی چطوری اون جمله رو بازنویسی کنی که ساده‌تر بشه. فرقی نمی‌کنه بیلبورد تبلیغاتی باشه، استوری قصابی محله‌تون یا یه کتاب عمیق و جذاب؛ تو رسالتت اینه که غلط‌هاش رو پیدا کنی و اجازه نداری از دیدنش و خوندنش لذت ببری! دو تا توصیهٔ مهم براتون دارم: اول اینکه ویراستاری رو به عنوان شغل انتخاب نکنین، دوم هم اینکه با ویراستارها بیشتر مدارا کنین و یادتون باشه اون‌ها مجرم نیستن، بیمارن!
Mostrar todo...
👍 40😁 14 7👎 3😢 2🔥 1🌚 1