cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

اصول ناکافی

‍ ای برادر تو همان اندیشه‌ای مابقی تو استخوان و ریشه‌ای‌ جان نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر، جانش فزون‌ جان ما از جان حیوان بیشتر از چه؟ زآن رو که فزون دارد خبر مولانا

Mostrar más
Irán316 180El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
188
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

خوارج از کادر وارد می‌شوند عبا سُر می‌خورد از شانه‌هات آبی نیست عصا را بر خاک می‌زنی جهان دو نیم میشود آفتاب دست می‌رساند به آفتاب می‌شود دلیل دیگر چه بگویی؟ هم دست می‌کشی از این قائله هم سر الهه ملک محمدی
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
برگی از شاهنامه، نبرد ایرانیان و تورانیان، کاتب:محمد قوام شیرازی، تذهیب و نگارگری: محمد بن تاج الدین حیدر مذهب شیرازی، تاریخ اثر حدود ۱۵۶۰ میلادی در شیراز ‌
Mostrar todo...
وقتی دنبال رد پای عزیزی باشی، به بیهوده‌ترین چیزها چنگ می‌زنی؛ پلی، جاده‌ای، کوچه‌ای که از آن گذشته باشد، چشم‌اندازی معمولی که به آن نگاه می‌کرده، جایی که نشسته، دیواری که به آن تکیه داده، هرچه که لمس کرده یا به او مربوط می‌شود، تار مویی، شانه‌ی دندانه شکسته‌ای، تکه لباسی که روی میخ دیوار جا مانده یا میخی که سالها‌ پیش به دیوار کوبیده فرقی نمی‌کند. همه‌ی خرده‌ریزه‌های کوچک و ناچیز دلخوشی‌های حقیری می‌شوند تسلای خاطری غم‌انگیز. "بگذار تروا بسوزد" آناهیتا آوران
Mostrar todo...
در زندگی هر انسانی لحظه‌ای فرا می‌رسد که فرط شادمانی یا اندوه آرزو می‌کند که همان دم همه چیز پایان پذیرد، نقطه در انتهای سطر بنشیند و آخرین دانه‌ی ریگ از ساعت واژگونه فروافتد. اما همیشه دستی شوخ و نادیدنی ساعت را برمی‌گرداند و همه چیز از ابتدا آغاز می‌شود؛ انسان ادامه می‌دهد، در حالی که به وضوح احساس می‌کند که هستی‌اش از درون به دو نیمه شده است. "بگذار تروا بسوزد" آناهیتا آوران
Mostrar todo...
چه وضعی می‌شد. برعکس زندگی می‌کردیم و همینطور عقب عقب سرمی‌کردیم تا جایی که از دنیا برویم. ولی این دفعه برعکس بود. مردنمان‌ اینجوری می‌شد که وقتی مادرهایمان‌ می‌فهمیدند که وقتش رسیده، خودشان با پای خودشان عقب عقب می‌رفتند بیمارستان و روی تخت دراز می‌کشیدند‌ تا بچه‌ها بیایند و بروند توی شکمشان‌. آن‌هم جوری‌ که‌ درست نه ماه طول می‌کشید تا دقیقاً همه‌چیز را فراموش کنند. "ها کردن" پیمان هوشمند زاده
Mostrar todo...
سرنوشت بدیست، میدانی؟ راه رفتن کنار حسرت‌ها بعد از این زندگی نخواهم کرد درس پس می‌دهم به عبرت‌ها یک نفر ماند، یک نفر هم رفت قصه بود و نبود می‌خواهد رفتنش گردن تو، اما باز بی‌تو ماندن وجود می‌خواهد بی‌تو ماندم، ولی قرار نبود آخر قصه رفتنی بشوی بگذری از تنی که با تو تنید با هر آواره‌ای تنی بشوی مثل یک سایه مات و سرگردان بگذاری مرا به حال خودت من تمام و کمال مال تو و تو تمام و کمال مال خودت مانده‌ام پای جای خالی تو دختری سربه‌راه و افسرده نیستی و الهه‌ات تنهاست نیستی و الهه‌ات مرده داغ این عشق را گذاشته‌ای به تبی تازه اعتیاد بیار وقت خندیدنش بخند؛ ولی گریه‌های مرا به یاد بیار می‌روی تا نمانَد از این پس پیش پای نگاه من راهی من به اندازه‌ی تو خوشبختم راستش را اگر نمی‌خواهی #الهه_ملک_محمدی
Mostrar todo...
ترانه‌ای قدیمی اما زنده، از #محمدعلی_جوشایی
Mostrar todo...
Voice 002.m4a2.43 MB
Photo unavailableShow in Telegram
Repost from ابرکانه
نمایشگاه کتاب برای من یعنی تو الهه! هر سال باید آن‌جا می‌دیدمت. ما در فرودگاه رشت پیوند خوردیم، در شیراز دوست شدیم و بعد از هم جدا افتادیم. یکی رشت یکی تهران! نمایشگاه کتاب نقطه‌ی دیدار و اتصال هرساله‌مان بود. بن‌‌های دانشجویی‌ و تمام پس‌انداز یک‌ساله‌مان را می‌بردیم آن‌جا که کتاب‌ بچه‌های شعر را بخریم. غرفه به غرفه که می‌رفتیم آشنا می‌دیدیم. سلام و احوال‌پرسی و غزل خواندن‌های ایستاده و... خوب می‌دانستیم کی کتاب چاپ کرده و حالا توی کدام غرفه با کتابش منتظر است. تمام کتابخانه‌مان پر می‌شد از کتاب شعر شاعرها، چرا واقعا؟ البته که حالا هر دو کتابخانه‌مان را از این کتاب‌ها خالی کرده‌ایم. من چند سال پیش همه را بخشیدم به شاعرهای تازه‌کار، تو نمی‌دانم با آن کتاب‌ها چه کردی! فقط می‌دانم حالا اگر برگردیم عقب هرگز آن کتاب‌ها را نمی‌خریم. درست مثل سال آخر که به اندازه‌ی کافی بزرگ شده بودیم و دیگر یک نوجوان شاعرپیشه‌ی هیجان‌زده نبودیم. از آن به بعد می‌رفتیم نمایشگاه تا میان آن همه کتاب هم‌دیگر را ببینیم، بعد توی مترو برای هم بلند بلند چارپاره می‌خواندیم و تو می‌گفتی: برویم انقلاب کتاب بخریم؟... و خودمان از این حرف خنده‌مان می‌گرفت. آن همه کتاب را در نمایشگاه گذاشته بودیم که برویم انقلاب! یادت هست؟ ما بزرگ شدیم الهه! امسال که رفتم نمایشگاه کتاب می‌ترسیدم بروم دم غرفه‌های شعر، دلم نمی‌خواست هیچ‌کس را ببینم، هرچند که از دور چند نفری را دیدم اما جلو نرفتم. دیگر دنیایشان را درک نمی‌کنم. حالا فقط دلتنگ خودم و خودت هستم. دلتنگ آن روزها که از تلفن خوابگاه زنگ می‌زدی به تلفن خانه‌ تا برای هم شعر بخوانیم و تو ماجرای رفتنت به انجمن شعر الف را تعریف کنی. دلتنگ آن روزهام که اسمس‌بازی می‌کردیم و با شعرهای بداهه با هم حرف می‌زدیم. دلتنگ آن نامه نوشتن‌ها و نمک ریختن‌ها و... می‌دانی؟ نمایشگاه کتاب برای من یعنی تو و تمام این خاطره‌ها که خوشحالم از سر گذراندیم و رسیدیم به این نقطه! دختر شاعر قشنگ من، دوستت دارم. از میان نامه‌ها - ساعت سه و سی دقیقه‌ی بامداد https://t.me/abrakaneh
Mostrar todo...
Repost from ابرکانه
جواب الهه‌ی جانم: سلام بر صدیقه اول برایت یک مسیج نوشتم و دستم را تا نزدیکِ دکمه‌ی ارسال بردم. بعد یادم آمد پاسخِ نامه‌ی عیدانه‌ات را هم با یک مسیج خشک و خالی دادم. از رویِ الهه‌ی داخلِ نامه که با تو با شعر حرف می‌زد خجالت کشیدم و گفتم چقدر خنده‌دار است نامه را با پیامک پاسخ گفتن! انگار کن که کسی بسراید: گفتم غمِ تو دارم، و دیگری پاسخ دهد: ای جان، ممنون دوست قشنگم. :))) چقدر خوب است که تو هنوز قدر نامه‌ها را می‌دانی. که برایت فرق نمی‌کند کلمات را با انگشت‌هایت روی یک صفحه‌ی لمسی کنار هم بگذاری یا با حرکات خودکار آبی‌ات روی کاغذ‌. (و فقط خدا می‌داند که تو چقدر در انتخاب کلمه‌ها [هم] ظریف و زیبایی.) بله صدیقه‌ی عزیزم. ما بزرگ شده‌ایم و روزها و اتفاق‌ها با سیلی و نوازش ما را بدرقه کرده‌اند. نه آن روزهای شگفت‌انگیزِ قرابت با ادبیات در اردوهای دانش‌آموزی تکرار می‌شوند و نه آن ‌سالهای معاشرت زیرِ ابرهای‌ شاعرانه. نه چهارپاره گفتن‌ها و خواندن‌ها ادامه دار شدند و نه مسیر های رفت و برگشت ِ ما میان ِ مصلی و انقلاب. همه از سرِ ما گذشتند و من و تو برای هم ماندیم. همه خاطره‌ شدند و من و تو هنوز خاطره‌سازیم. برای دوست داشتنت چه دلیلی بیشتر از این؟ روزت‌ بخیر عزیز قشنگم 🥰
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.