cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

رمان خوانی

لینک دعوت از دوستانتان برای خواندن رمان های این کانال https://telegram.me/joinchat/AAAAAEEv3mK9BoWFfEZYug

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
6 175
Suscriptores
+124 horas
-37 días
-4830 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

🔴 تحلیل دلار طلا و بازار مالی دنیا رو بصورت دقیقه ای میتونید با این کانال در بیاری. همه جا پولیه اینجا نمیخاد پول بدی واسه عضویت 👇🏼👇🏼 @Pishbini
Mostrar todo...
🌸شب ها آرامشی دارند 💫از جنس خـدا 🌸پروردگارت همواره 💫بـا تـو همراه است 🌸امشب 💫از همان شب‌هایی‌ست 🌸که برایت یک شب بخیر 💫خــدایی آرزو کـردم 🌸شبتـون پر از عطر خدا 🍃 @infostorie 🍃
Mostrar todo...
🚩#مثلث_عشق لینک قسمت اول https://t.me/c/1093656162/74423 #قسمت_سیصدوچهلونه همچنان در هپروت سیر م ی کردم که اربا ب گفت : - باده باتوام، چرا با دست جلوی افتادنتو نگرفتی؟ آب دهنم رو قورت دادم و حقیقت رو گفت م : - به خاطر گوشی م. ارباب عصبی و با صدای تقریب ا بلندی دا د ز د: - به خاطر گوشی؟ دستم رو جلوی بینی م نگه داشتم و نالیدم: - تو روخدا آرومتر، میشنون صداتو. ارباب چنگ ی ب ه موهاش ز د و با خشم غری د : - من ا ز دست تو چی کا ر کنم ؟ آخرش دیوانه م کنی تو . لبخن د مسخره ای تحویلش دادم و گفتم : - خدا نکنه . ارباب سر ی به نشونه ی تأس ف تکون دا د و گفت : - برو لباساتو عوض کن تا سرما نخوردی . و زرتی تماس رو تموم کرد ، حتی اجازه ندا د باهاش خداحافظی کنم . نفس عمیقی کشیدم و خواستم اولین قدم رو بردارم ک ه انگار از مغز استخوان پام تا دقیقا مغ ز وسط کله م از در د و سرما تی ر کشی د . از در د خم شدم و گوشیم جلوی پام زمین خور د . نگران سعی کردم بیشتر خم بشم ت ا دستم بهش برسه اما کمرم در د گرفت ه بو د و نمی تونستم خ م بش م . دست پانداژ شدم رو که هی چ کاری نمی تونست م باهاش بکنم و اون یکی دستم ه م حساب ی در د می کر د . انگار چن د دقیق ه ی پیش گر م بودم که هیچ دردی رو احساس نمی کردم، سوز میوم د و زخم های روی کمرم حسابی اذیتم م ی کر د . روی Mr گوشیم همون لحظه زنگ خور د ودوباره اسم صفحه خودنمایی کر د ! به هربدبخت ی و سختی که بو د با همون دست بانداژ شدم گوشی رو برداشتم و اما قبل از این که جواب ی بدم تما س قطع ش د. از ترس تنبی ه شدن خودم زنگ زدم و ارباب ریجکت کرد، بار دوم و سوم رو هم همینطور! ناامی د و متعج ب از این که چرا جواب ندا د به سمت اتاق راه افتادم . به خاطر دردی که داشتم لک پشت و حلزون هم تن د ت ر از من راه می رفتن. بالخره به مقصدم رسیدم، از تاریکی استفاده و لباس هام رو عوض کرد م. دیگه نای راه رفتن نداشتم برا ی همین لباس های خیس م رو داخل پاکتی گذاشتم و سرجا ی خودم دراز کشیدم. به قدر ی در د داشتم که به محض روی ه مرفتن پلک هام، خوابم بر د . *** با نوازش گونه هام چش م با ز کردم، هنوز خما ر خواب بودم و تصویری ناواضح از ارباب جلوی دیدم بو د. کمی ب ه سمتش چرخیدم و صورتم رو به ران پاش که کنار سرم نشسته بود، چسبوندم . ارباب موهای تازه سبز شدم ک ه اندازه ی یه نقطه بودن، نوازش کر د و گفت : - بیدار شو خوابالو. خمیازه ای کشیدم و جواب دادم: - یک م دیگه بخوابم . ارباب دستش رو از قسم ت پشت گردن م لباسم ر د کر د و یه نیشگون ریز ا ز کمر م گرف ت . اخمی کردم و لب زدم : - عه، نکن . ارباب خ م ش د و کنا ر گوشم پچ ز د: - عه، تازه میخوام بکنم ! 💦🔥#هوس _الان با لباس عروس تو خونه منی. کتم و درآوردم و پرت کردم رو زمین و پاپیونم و از دور گردنم باز کردم.. -حتی اینم یادمه که شک داشتی تهدیدام و عملی کنم و میگفتی ممکنه پوشالی باشه هوم؟حین باز کردن بند ساعتم با خونسرد ترین لحنی که خوب میدونستم وحشتزده ترش می کنه ادامه دادم: -حالا دیگه وقتشه که نشونت بدم توحرفای من.. خبری از پوشال نیست .. بعد از سکوت و سکون چند دقیقه ایش بالاخره به خودش اومد،آب دهنشو قورت داد و عقب عقب رفت . . چند بار دهنش و بی هدف باز و بسته کرد و آخر سر گفت: وایستا! تو. .تو نمی دونی.. همون لحظه پاش گیر کرد به دامن لباسش و محکم از پشت خورد زمین. منم که انگار یه پلنگ بودم و منتظر گیر افتادن طعمه ام. . با قدم های بلند رفتم سمتش و بالاتنه لباسش و وحشیانه تو مشتم گرفتم .... https://t.me/+SQkQgrkwrrmmyT_M
Mostrar todo...

این تصویر یک ولگرد و یا گدا نیست، بلکه تصویر غول ادبیات ومتفکر روسیه و جهان، "لئو تولستوی" است. او وارث ثروت هنگفت و املاک زیادی بود که همه را به بینوایان بخشید و از ۴۰سالگی تاآخر عمرش درویشانه زندگی کرد! او چه زیبا می‌گفت : با من از دین صحبت نکنید، بلکه بگذارید تا دین را در کردار و رفتار شما ببینم. او می‌گفت: دینداری‌‌تان را به خدا نشان دهید، نه این‌که به رخ یکدیگر بكشيد! بمن فقط انسانیت تان را با رفتارتون نشان دهید ،کافیست. 🍃 @infostorie 🍃
Mostrar todo...
⚫️ ختم قل هو الله 🔹فقط یکبار این ختم رو بخون و به عشق خود برسید و حاجت بگیرید ⭕️فقط امشب وقت دارید که شروع کنید و بخوانید (ویژه خانوم ها) 👌خیلی حاجت میده👇👇👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEFwynzKfPRaaI_jGA
Mostrar todo...
🍃 @infostorie 🍃 من فهرستی از آنچه در مدرسه به ما یاد نمیدهند را تهیه کرده ام: آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه کسی را دوست بداریم آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در شهرت به درستی زندگی کنیم آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در گمنامی، از زندگی لذت ببریم آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه از کسی که دیگر دوستش نداریم جدا شویم آنها به ما یاد نمیدهند که به آنچه در ذهن دیگری میگذرد فکر کنیم آنها به ما یاد نمیدهند که به کسی که در حال مرگ است چه بگوییم آنها به ما هیچ چیزی را که ارزش یاد گرفتن داشته باشد یاد نمیدهند 👤نیل گیمن 📚مرد ماسه ای 🍃 @infostorie 🍃
Mostrar todo...
❌حشرات و حیوانات موذی خطرناک📣 📣اختراعی شگفت انگیز📣 ✅با کمترین هزینه از شر هر نوع حشره و حیوان موذی (سوسک،ساس،موش و...)راحت شوید ⭕️ضمانت کارایی ⭕️بدون خطرات سمپاشی✨ ⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان و حیوانات خانگی🌱🍀2¹⁵ برای مشاوره رایگان ودریافت هدیه ویژه🎁 برای سه نفر اول  وشرکت در قرعه کشی  عدد ۷ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید.
Mostrar todo...
*فــرق بین مــادر ♡ پــدر* "مــــادر" به تو زندگی می دهد🍃 "پــــدر" به تو می آموزد 💐 چگونه این زندگی را احیا کنی *« به تلاش وادار می کند* "مــــادر" گریه می کند وقتی بیمار می شوی "پــــدر" بیمار می شود وقتی گریه می کنی *« در خفا »* "مــــادر" مطمئن می شود که گرسنه نیستی "پــــدر" به تو یاد می دهد که گرسنه نمانی *« درک نمی کنی »* "مــــادر "چشمه محبت است 🍃 و"پــــدر" چاه حکمت * 🍃 @infostorie 🍃
Mostrar todo...
🔥 کنسرت آرمین زارعی 🔥 📍 تهران - ۱۹ و ۲۰ اردیبهشت ⏱️ فروش بلیت، فردا ساعت ۱۶ از سایت هنرتیکت لینک سایت : 👇 🌐 B2n.ir/Armin19-20
Mostrar todo...