cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

مبانی نظری و تاریخ معماری

کانال مبانی نظری و تاریخ معماری، با هدف کنار هم آوردن مطالبی از جنس نظر و تاریخ معماری تاسیس شده است و محملی است برای اندیشه های معمارانه و معماریانه. این کانال از تمام دوستان علاقمند این حوزه به حضور و همکاری دعوت می کند admin: @mahdisoltani61

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
455
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

JFAUP_Volume 17_Issue 2_Pages 5-14.pdf1.59 MB
Repost from آسمانه
✏️به یاد فرزین فردانش نیلوفر رضوی درست مثل شازده کوچولو، فقط سئوال‌های مهم را می‌پرسید.‏ مثلاً با سلام آشنایی می‌پرسید: «به چه علاقه داری؟»‏ نخستین باری که دیدمش پشت به پنجره و رو به استاد نشسته بود. ضد نور بود اما حضورش روشن بود. از جایی که من بودم، ‏فقط می‌توانستم بفهمم که هر وقت فکری را می‎پسندد، بدون آنکه به مخاطب نگاه کند سرش را به تأیید تکان می‌دهد. موافقتش ‏هم مثل حضورش روشن بود و آشکار، اما مخالفتش گاهی ضد نور به سراغت می‌آمد؛ جزئیاتش را قبل از رسیدن نمی‌فهمیدی.‏ بین موافقت‌ها و مخالفت‌ها، رو به نور یا ضد نور، یک کار دیگر هم می‌کرد؛ خلاصه‌ات‌ می‌کرد. کلاف سردرگم افکار مقابلش ‏می‌گذاشتی، با سرپنجه نبوغ باز می‌کرد و دوباره می‌بافت اما در ترکیبی روشن. همۀ این‌ها را درحالی انجام می‌داد که اسب ‏می‌کشید، قصه می‌گفت‌، و می‌خندید ... و جلوی هیچیک را نمی‌توانستی بگیری. خلاصه همه را با هم گره می‌زد؛ فکرها، اسب‌ها‌، ‏آدم‌ها. هربار انگار از کوهپایه‌ها با چند شاخه آویش، گل‌گاوزبان یا پنیرک، چندتایی گردو، و یک بغل فکر و سؤال به همین ‏قصد آمده بود که بنشیند، به قول خودش سامان بدهد، گره بزند و برود. ‏ می‌آمد، می‌رفت، قصه می‌گفت،‌ می‌خندید، ... جلویش را نمی‌توانستی بگیری. نمی‌خواستی هم بگیری.‏ امروز یک سال شد که دیگر منتظر آمدنش نیستیم. فکر می‌کنم کاش حداقل سئوال مهم پرسیدن را از او یاد گرفته بودیم. باید ‏مثل روباه شازده کوچولو از او می‌پرسیدیم که «تو اهل اینجا نیستی. دنبال چه می‌گردی؟» ‏ شاید همانطور که نگاهمان نمی‌کرد و سرتکان می‌داد و می‌خندید، حداقل قصه‌اش را برایمان می‌گفت، و ستاره‌اش را نشانمان ‏می‌داد ... بعد رو به نور می‌رفت ... که رفت.‏ ‏۱۲/ ۱۱/ ۱۴۰۰ #یادداشت #نیلوفر_رضوی @asmaaneh
Mostrar todo...
Repost from سیاه‌مشق
گفتم که چهره دیدم و آن بود خودْ نقاب ‏(زندگی در پسِ ماسک)‏ نُه ماه است که با ماسک از خانه بیرون می‌رویم. پیش از آن، پوشاکْ چهره و دست‌هایمان را عاری می‌گذاشت؛ اما چند ‏ماهی است که قلمروِ خود را به اینها هم گسترده است. ماسک فقط اثر بهداشتی ندارد؛ تنفسِ ما را هم، به‌ویژه در ‏پیمودنِ سربالایی و در دوچرخه‌سواری، دشوار می‌کند. ماسک چهره‌مان را از دیگران پوشیده می‌دارد؛ آدم‌ها را شبیه هم ‏نشان می‌دهد؛ ما را ناشناس می‌دارد؛ و حالاتِ چهره‌مان را پنهان می‌کند. نقابْ امکان سخن گفتن با نگاه و اطوارِ چهره ‏را از ما می‌گیرد؛ اما در همان حال، دیگران را هم از امکان خواندن سرّ درونمان عاجز می‌کند.‏ با حالاتِ چشم و اطوار چهره کارها پیش می‌بریم. خندیدن و پوزخند زدن و کج کردن لب و باد انداختن در بینی و ‏جنباندنِ لِحیه زبانی گویاست. این زبان خاص امروز نیست؛ فرهنگ ما آکنده از مدح اشارت‌های لب و گونه‌ی محبوب ‏است، یا ذکر فرمان‌هایی که امیران به اشارتی رانده‌اند و خون‌هایی که به جویدن سِبلتی ریخته‌اند. آشکار بودن چهره ‏برای ما بهره‌ها دارد و پنهان بودنش بهره‌هایی دیگر. اما اگر کار به انتخاب آزادانه‌ی یکی از این دو بیفتد، هیچ بعید نیست ‏که دومی را ترجیح بدهیم؛ دور نیست که مستوری را بر آشکارگی، با همه‌ی فایده‌هایش، برگزینیم. ‏ ما سده‌ها در پس نقاب زیسته‌ایم؛ زندگی خانگی را در پس دیوارهای ساده و بسته‌ی کاهگلی پوشیده داشته‌ایم؛ معناها را ‏در لفاف سخنان غامض پیچیده‌ایم و به رمز سخن گفته‌ایم. پیاله در آستین مرقع پنهان کرده‌ایم و نگران که اشکْ رازِ ‏سربه‌مهر ما را به عالم سَمَر کند. کارها پنهان کردیم از بیم آنکه تعزیر می‌کنند و ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند. ‏زخم‌ها را نهان بداشتیم و از ترس زاهد و مفتی و محتسب، آه برنکشیدیم. ‏ قرن‌ها زندگی در زیر ستم ستمگران و جور روزگار و بخل زمین و آسمان، هم احوال و رفتار ما و هم زبانمان را لایه‌لایه ‏و ذوبطون کرد. این لایه‌لایگیِ اطوار و احوال و زبانْ زیست‌جهانِ ما را از درون گسترد و ژرفا بخشید. گاه رندی کردیم و ‏شراب خانگیِ ترس محتسب‌خورده را با بانگ نوشانوش نوشیدیم. گاه سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت در دهان ‏پیر می‌فروش نهادیم. اندیشه‌های معنوی گرم و ژرف را در زبانی درخور آنها نشاندیم. مرادهای تیز را به شهد سخن نرم ‏و تر آغشتیم و حاکمان ستمگر و اهل قشر و ظاهر را بدان فریفتیم و جان خود و اندیشه‌هایمان را از مهلکه به‌در بردیم. ‏ اما این خلق‌وخوی و زبانِ لایه‌لایه و پنهان‌کننده و ذومراتب، با همه‌ی حسن‌هایی که داشت، به همان اندازه که امکانی ‏برای آزاده زیستن در پس نقاب برایمان فراهم آورد، زمینی مساعد هم برای بالیدن پِشک‌بن‌های پلیدی پیشِمان نهاد. ‏پنهان‌کاری و دوگانگی که در فرهنگی مستقر شد و در درون و بیرون انسان‌ها پا گرفت و ریشه دواند، نمی‌توان به ‏نیکی‌ها منحصرش داشت. زهد و ریا و نفاق و دروغ با تکیه بر همین امکانات بالید و چون سرطان در همه‌ی اندام‌های ما ‏دوید. واعظانی را گذاشت که چون به خلوت بروند کارهای دیگر بکنند؛ ترک دنیا به مردم آموزند و خویشتن سیم و غله ‏اندوزند. حتی رندان را ریایی و حریفان را نفاقی کرد. رونق شکسته‌دلان را شکست و بازار خودفروشان را گرم کرد و ‏قاضیان رشوت‌خوار و محتسبان مست را بر صدر نشاند.‏ زندگیِ هزاره‌ای در زیر ماسک همچنان ادامه دارد؛ حتی در روزگار سیطره‌ی بی‌پردگی شبکه‌های اجتماعی. در نگاه اول، ‏چنین می‌نماید که اقسام شبکه‌های اجتماعی راهی است برای زیستن بیرون از نقاب. انگار رواج این شبکه‌ها، و زبان ‏روان رایج در آنها، و حتی گاهی پرده‌دری و گفتن ناگفتنی‌ها، رفته‌رفته ایرانیان را از نقاب بیرون می‌آورد و نهان‌های ‏زندگی را بر آفتاب می‌افکند. اما کافی است که نیک بنگریم و از این نظر اول درگذریم تا دریابیم که اینها نیز نقابی تازه ‏بیش نیست. همان سنتِ پنهان‌کاری و پوشیده‌رَوی که در طی سالیان در ما ریشه دوانده و نسل به نسل گسترده شده ‏است به ما چنان مهارتی می‌دهد که از شیشه و آینه هم پرده‌ای برای پنهان‌کاری و دیگرنمایی بسازیم. با شبکه‌های ‏اجتماعی «خود»هایی تازه و دروغین برمی‌سازیم و خود را در پس آنها پنهان می‌کنیم و چندان بر این شیوه می‌مانیم و ‏می‌پاییم که خود نیز آن خودهای دروغین را راستین می‌پنداریم و در دام خودتنیده‌ی تزویر می‌افتیم.‏ این خودهای دروغین و دوگانه روابط اجتماعی‌ای درخور خود پدید می‌آورد؛ چاه ویلی است که هر صلاح و اصلاحی را در ‏ظلمات خود می‌بلعد؛ غولی است که بر هر جرقه‌ی رستگاری و آزادی و آزادگی انگشت می‌نهد و پایه‌های استبداد در ‏درون و بیرون ما را استوار و استوارتر می‌کند. ‏ مهرداد قیومی ‏۲۹/ ۸/ ۱۳۹۹‏ #زندگی_در_پس_ماسک @siyaahmashq
Mostrar todo...
تبریک به آقای دکتر قیومی عزیز برگزیدۀ جایزۀ استاد دکتر محمد قریب نخستین دوره جایزه «استاد دکتر محمد قریب»، جایزه اهدایی به سرآمدان اخلاق در علوم و فناوری، به همت انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری، دیروز یکم بهمن‌ماه برگزار شد. برگزیدگان نخستین دوره جایزه شادروان دکتر محمد قریب به این شرح معرفی شدند: ۱ـ استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و استاد دکتر محمدعلی موحد در حوزه علوم انسانی و اجتماعی ۲ـ استاد دکتر غلامرضا خاتمی، استاد دکتر مسلم بهادری در حوزه علوم پزشکی و زیستی ۳ ـ استاد دکتر یوسف ثبوتی در حوزه علوم پایه ۴ـ استاد دکتر مهدی بهادری‌نژاد در حوزه علوم فنی و مهندسی ۵ ـ استاد سید آهنگ کوثر در حوزه علوم کشاورزی، منابع طبیعی و دامپزشکی ۶ ـ استاد دکتر سیدحسین بحرینی در حوزه علوم محیط‌زیست ۷ ـ استاد دکتر مهرداد قیومی بیدهندی در حوزه علوم معماری و هنری ۸ ـ روانشاد استاد دکتر مریم میرزاخانی به عنوان دانشمند جوان و فروتن و تأثیرگذار در عرصه جهانی ۹ـ استاد دکتر علیرضا پارساپور به عنوان محقق متعهد و مؤثر در حوزه اخلاق پزشکی ۱۰ـ استاد شهید دکتر عبدالعلی خوارزمی به عنوان برگزیده حوزه «ایثار برای نجات دیگران» در شرایط دشوار شیوع کرونا https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1185940
Mostrar todo...
ایران امروز نیازمند یک جامعه اخلاقی است

نخستین دوره جایزه «استاد دکتر محمد قریب»، جایزه اهدایی به سرآمدان اخلاق در علوم و فناوری، به همت انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری، دیروز یکم بهمن‌ماه برگزار شد.

Photo unavailableShow in Telegram
با سلام و احترام این نشست بصورت برخط و از طریق لینک زیر برگزار می گردد https://join.skype.com/J8yogAYowJTF
Mostrar todo...
Repost from سیاه‌مشق
Photo unavailableShow in Telegram
میزگرد تأثیر نظریه بر کار هنری و تأثیر کار هنری بر نظریه، جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۸
Mostrar todo...
عید همه همراهان مبارک.💐
Mostrar todo...
1.18 MB
📢شب ایرج افشار؛ به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت او 🔸سخنرانان: مهرداد قیومی بیدهندی، نورالله مرادی، بهرام گرامی 🔸زمان: پنجشنبه ۲۸ اسفند، ساعت ۱۹- ۲۲ 🔸این جلسه از طریق لایو اینستاگرامِ کتابسرای اردیبهشت برگزار می‌شود. نشانی: https://www.instagram.com/ordibeheshtbookshop_2/ #خبر #مهرداد_قیومی @asmaaneh
Mostrar todo...
ایرج افشار؛ مردی سخت جگرآور یادداشتی از میلاد عظیمی منتشر شده در کانال نورسیاه ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشم‌دید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– ‌‌‌مشغول جهد بی‌توفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند‌‌، آقای فلان تلفن کرد. آقای فلان مرد زحمت‌کش بی‌ادعایی بود که کتابی مفصل و مفید می‌نوشت. کتابش بی‌عیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شب‌تاب را هم بر ظلمت محض ترجیح می‌داد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر می‌دانست، در آن وضع و حال به سؤال‌های آن مرد محترم جواب می‌داد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد. پرسش‌های مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار به‌درد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم می‌رود. نمی‌توانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسب‌تری حرف می‌زنیم. تلفن کنید. می‌خواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که ایرج افشار در وقت جان‌کندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود. دوستم می‌گفت وقتی خاک بر پیکر بابک می‌ریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکه‌‌چوبی برداشت و بر خاک چیزکی می‌نوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این ایرج افشار. حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمی‌توانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسی‌ات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری». می‌بینید که واقع‌بینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ‌ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت. ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه می‌برد. فتنه می‌بارد ازین سقف مقرنس برخیز تا به میخانه پناه از همه آفات بریم. اسفندماه ماه غروب ایرج افشار هم هست.
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.