شهرگان _فرهنگی/اجتماعی
نشریه شهرگان از سال ۱۹۹۳ تاکنون در کانادا منتشر میشود. ایمیل: [email protected] فیسبوک: https://www.facebook.com/shahrgon/ اینستاگرام: https://www.instagram.com/shahrgon_online واتساپ: Shahrgon Media توئیتر: https://twitter.com/shahrgon_online
Mostrar más207
Suscriptores
Sin datos24 horas
-17 días
-230 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Photo unavailableShow in Telegram
دو شعر از ابوالفضل حکیمی
ابوالفضل حکیمی
۱
در پرانتز
با سیم لخت درشت تر می نویسم
کتابی قدیمی
وحشتی خاک گرفته است
مانده ام در گود
با چشم های فرو رفته ام
ارتفاع کوتاه نمی آید
مشتاق تکرار است
تکرار می کنم
دیوارهای مخفی سنگین ترند از تکرار
تکرار لباس ها را غلیظ میکند در دود
آتش همین که شفاف باشد کافیست
پرنده همین که سبک شود
ََسَبک زندگی ساعت های دیواری است همین
بفرمایید از کشیده دیدن کنید
از رقابت
از بقیه
که فقط گم می شود در آشپزخانه
که از بقیه ی خانه گودتر است ایمانش
گودکنی در بفرمایید ادامه دارد
در دامن هایی که پر از بوق شده اند
خیابان از روی کتاب رد می شود
از روی قدیمی
من بر سیم های لخت می نویسم
پرنده
وحشتی خاک گرفته است
درشت تر از وحشت
۲
سرم را داد می کشم
یا اتفاق بزرگ
یا چراغ ها تعطیل
سرم را درد می کنم در کفش های قهوه ای
حمام میخانه ی سوسک هاست
سرم
سکوتش می خارد
تنم روی کاغذ
پایی که سکسکه می کند
شعرش می لنگد
دوشم کفش گریه می کند در به در
پشت دیوارهای قهوه ای
نه ببخشید درخت های قهوه ای
سوسک در نگاه اول سوسک…
https://shahrgon.com/?p=159524
۵ تیر ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
نگاهی به داستان «دخترآگاممنون» نوشته اسماعیل کاداره
احمد عدنانیپور
نگاهی به داستان «دخترآگاممنون»
نویسنده: اسماعیل کادارهنظام توتالیتر قانون بی چون و چرای فراانسانی وضع میکند و دیکتاتور را به نگهبانی آن وامیدارد.(هانا آرنت)«دختر اگاممنون» نوشتهی معروفترین رماننویس آلبانی، که توتالیتاریسم را از نزدیک تجربه کرده، در سال ۱۹۸۵ به قلم کاداره نوشته شد و توسط ناشر فرانسویاش از آلبانی به خارج قاچاق شد، در زمانی که «حذف» نسخههای خطی ادبی طبق قوانین آلبانی به شدت ممنوع بود. در نهایت در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. یک رمان همراه،جانشین، در سال ۲۰۰۲ در پاریس نوشته شد و تقریباً در همان زمان منتشر شد. داستان در کشوری بینام میگذرد که شباهت بسیار زیادی با دیکتاتوری آن روزهای آلبانی دارد. در چنین فضایی مرد جوانی عاشق دختر جانشین منتخب دیکتاتور است. او متوجه میشود که به دلایل سیاسی باید به رابطه عاشقانهشان پایان دهد. در این بین راوی، رژهی اول ماه مه را تماشا میکند و در مورد اینکه چگونه استبداد در طول اعصار، قربانی عشق و تمایلات جنسی…
https://shahrgon.com/?p=159528
۵ تیر ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
دو غزل از پرنیان محتشم
پرنیان محتشم
۱
سیبی هبوط کرد، رسیدن نداشت که
آدم توان لب نگزیدن نداشت که
در پیله بود چون سر پروانگی نداشت
در پیله ماند، قصد پریدن نداشت که
شب بود در تصرف دلتنگی و غروب
شب بی حضور ماه تو دیدن نداشت که
شب در تمام پنجره ها خانه کرده بود
خورشید هم خیال دمیدن نداشت که
وقتی که عشق در پیام افتاد، پای من
دیگر توان و تاب دویدن نداشت که
افتاده ام به پای تو تا باورم کنی
این قصه هم شنیدن و دیدن نداشت که
قطعاً بس است این همه دوری برای دل!
یعنی توان رنج کشیدن نداشت که…
۲
در شهر به غیر از تب و هذیان خبری نیست
جز حسرت و اندوه فراوان خبری نیست
جمعی متراکم ،وسط شهر روانند
از عشق در اطراف خیابان خبری نیست
جز رونق بازارچه ی رنج فروشان
از شعر تر ِ کوچه ی باران خبری نیست
افسرده و آواره در این شهر غریبیم
از هم نفسی در دل تهران خبری نیست
بر سر در یک قصه نوشتند که از عشق
جز زخم زبان خوردن انسان خبری نیست!
#پرنیان_محتشم
https://shahrgon.com/?p=159534
۵ تیر ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
رمان جدید «تخته سنگهای عریان» نوشته ری عباسی منتشر شد
شهرگان آدمین
کتاب «تخته سنگهای عریان» در ۲۶۴ صفحه توسط نشر آفتاب در نروژ منتشر شدهاست.
رمان جدید «تخته سنگهای عریان» نوشته ری عباسی منتشر شد. این رمان یک دوره تاریخی از مردم و انجماد را به تصویر میکشد و به دنبال آن زندگی تغییریافتهای در جریان است که در تهران بازار سرپوشیده تجریش شکل می گیرد.
متن پشت جلد:
اگر امید وابسته به فرداست، شاید فردا مثل مادری که راه رفتن را یادِ ما داد، دستِ فردا را بگیرد وُ راه ببرد. اصلن، فردا زن است یا مرد؟ فردا که آدم نیست آدمه؟ کاش کیفِ مدرسه بودیم و بر پشتِ کسی که راه بلد است، دری پیدا میکردیم. کاش بدنِ آدمها نرم بود. چرا کسی حرفی نزد؟ نمیدانم نامش شرم است یا ترس؟ «هی سارا دخترها زود مریض میشن گربهشور نکنی نانازِ تو» هیچوقت با پدرم حمام نرفتهام. آب نیست. از ترس لابهلای آدمهایی میدویدم که دیگر ضربه پذیر نیستند. چه اتفاقی که نه زمین معلق بود نه زمان. تاریکی و روشنایی هست. همهی نیستیها هستند، این ما هستیم که در پوستهی …
https://shahrgon.com/?p=159526
۵ تیر ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
شعر کوتاه تازهای از مرضیه رشیدپور-کیمیا
مرضیه رشیدپور-کیمیا
و از روزنه
به طلوعی تازه،
که اکنون فراتر از بنفشه
به تنها چیزی که تعلق دارم
آفتاب است!
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
#مرضیه_رشیدپور_کیمیا
https://shahrgon.com/?p=159537
۴ تیر ۱۴۰۳
❤ 1👏 1
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
ردِ پای پنهان زن در طعم گیلاس
نسترن خسور
نگاهی کوتاه به فیلم طعم گیلاس ساخته عباس کیارستمی
اشاره: امروز (اول تیر) زادروز عباس کیارستمی سینماگر، فیلمنامهنویس، تدوینگر، عکاس، تهیهکننده، گرافیست، کارگردان هنری، نویسنده و نقاش ایرانی است. یادداشت رد پای پنهان در طعم گیلاس نگارش نسترن خسور به همین مناسبت تهیه و برای انتشار در اختیار شهرگان قرار گرفتهاست.
مرگ را با تار و پود خاکستری رگهایت فرا میخوانی؛ همان تار و پودهایی که از دَم پرفشار زندگی گداختهاند. آیا فرصتی دست مییازد تا با سرعتی برقآسا بر گرده زندگی بنشینی و تلاطم تیزابهای حیاتیاش را بتارانی؟! به دنبال عاملی هستی تا وجود یا میل به مرگی که وجود را فرا گرفته، قانع سازی. وجودی که به انزوا، تنهایی، تهوع و سرگیجههای ناشی از مسئولیت آزادی خویش خو گرفته است و مرگی که نیروهای مولدش را همچون سرمایهای اسیر مصرفکنندگی چرخدهندههای پوچ زندگی میداند.
چرا «میخواهم بمیرم» خود وقوع مرگی نباشد پیش از مرگی که تو انتظارش را میکشی؟ آیا شرط رسیدن به خود، گذشتن از ورای…
https://shahrgon.com/?p=159436
۱ تیر ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
ردِ پای پنهان زن در طعم گیلاس
نسترن خسور
نگاهی کوتاه به فیلم طعم گیلاس ساخته عباس کیارستمی
اشاره: امروز (اول تیر) زادروز عباس کیارستمی سینماگر، فیلمنامهنویس، تدوینگر، عکاس، تهیهکننده، گرافیست، کارگردان هنری، نویسنده و نقاش ایرانی است. یادداشت رد پای پنهان در طعم گیلاس نگارش نسترن خسور به همین مناسبت تهیه و برای انتشار در اختیار شهرگان قرار گرفتهاست.
مرگ را با تار و پود خاکستری رگهایت فرا میخوانی؛ همان تار و پودهایی که از دَم پرفشار زندگی گداختهاند. آیا فرصتی دست مییازد تا با سرعتی برقآسا بر گرده زندگی بنشینی و تلاطم تیزابهای حیاتیاش را بتارانی؟! به دنبال عاملی هستی تا وجود یا میل به مرگی که وجود را فرا گرفته، قانع سازی. وجودی که به انزوا، تنهایی، تهوع و سرگیجههای ناشی از مسئولیت آزادی خویش خو گرفته است و مرگی که نیروهای مولدش را همچون سرمایهای اسیر مصرفکنندگی چرخدهندههای پوچ زندگی میداند.
چرا «میخواهم بمیرم» خود وقوع مرگی نباشد پیش از مرگی که تو انتظارش را میکشی؟ آیا شرط رسیدن به خود، گذشتن از ورای…
https://shahrgon.com/?p=159436
۱ تیر ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
ژوئیسانس در مطبخ تن
فرناز جعفرزادگان
پول اصل قدرت انسا ن هاست
خدا تبدیل به پول شده
معیار بود و نبود و رستگاری و نارستگاری ما
به مثابه ی امر استعلایی همه جا هست
قابل حس و یا تجربه نیست اما تعیین گر سرنوشت من و شماست
همینکه ما را هدایت میکند، حس می دهد و می شود حال خوب و بد ما…
خدا هم هر گاه به ما نظری داشت ما خوشحال بودیم… پس ذهن قبولش کرده آن هم نه بر پایه تجربه بلکه ایمان “یک باور ایدئولوژیک”
یک کاغذ پول به خودی خود کاغذاست اما ارزشی در خودش دارد که بی زمان و مکان است
و متاسفانه انسان ها را این ارزش ایدئولوژیک بَرده کرده است
مثل کارگر، که زمان وجودی خودش را می فروشد و تبدیل به یک امر انتزاعی می کند و نیرویش را اجبارا باید به پول تبدیل کند
و آنوقت مفت خورهایی مثل رئیس، از پول حاصله از نیروی کارگر، کالا را باارزش افزوده به چند برابر پول تبدیل می کنند
و کارگر با محصول تولید شده ی خودش بیگانه است چون ارزش ها در سرمایه داری صرفا در کالاها تجلی پیدا میکنند
در واقع تنها چیزی که جهانی شده سرمایه داری ست. سرمایه داری…
https://shahrgon.com/?p=159495
۱ تیر ۱۴۰۳
👍 1
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
شعری از رویا سامانی
رویا سامانی
برادرم بوی دریا می داد
مادرم هر صبح
رج به رج
وِردی در گوش باد می خواند
تکه نانی را قاضی می کرد
تا مرغان دریا،
اندوه او را نوک بزنند…
حالا !!!
چکمه هایش قصه یِ
مروارید ها را
روی موهایم می بافند…
#رویاسامانی
https://shahrgon.com/?p=159502
۱ تیر ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Photo unavailableShow in Telegram
شعری از محمدعلی شکیبایی
محمدعلی شکیبایی
سایهها خشنتر از پیراهنام میرقصند. بیخودی به راه نزدهام… کلاغها را که میبینم، انگشتِ اشارهام…”تبَت یَدَا أبِی لَهَبٍ وَتَبً” را نشانه میگیرد. آنوقت انتظار میرود، از برجِ میلاد، رنگین کمانی زلفِ یار را شانه کند. نه…به همین سادگی، جراحتِ مزمنِ دستها را تکذیبِ خشم نمینامم. از شکارِ شکارچی هم زانو به آسمان نمیدوزم…تا اطاعتِ صبر، حدسِ چراغ را به خیابان میبرم…به داروغهها و شکلکهای پشتِ میدان، قبای ژندهام را نمیفروشم. اگر دوبارهها را در پرانتز جاندهم، به کلمه که پناه میبرم…قاتلی در من خودکشی میکند.
https://shahrgon.com/?p=159490
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
پیوند به متن کامل
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.