254
Suscriptores
-224 horas
-17 días
+530 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
هرگز پر طاووس کسی گفت که زشت است
یا دیو کسی گفت که رضوان بهشت است
نیکی و بدی در گوهر خلق سرشته است
از نامه نخوانند مگر آن چه نوشته است
# سعدی💚
600
Mostrar todo...
Saadi سعدی - هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟ یا دیو کسی... | Facebook
Found on Google from m.facebook.com
600
با یاد و نام خدای بزرگ و مهربان ...
با پنجاه و هفتمین برنامۀ " گلواژه در شعر " در خدمت شما همراهان گرامی هستیم .
خواهشمندیم با توجّه به واژه های انتخابی نسبت به سرودن ((( تک بیت ، رباعی ، دوبیتی ))) با ما همراه باشید.
واژه های انتخابی این هفته : ( خوب ، بد )
سپاسگزار و قدردان همراهی و حضور پر شورتان هستیم .
شروع برنامه : شنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۵ساعت ۲۰
خاتمه برنامه : یکشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۶ساعت ۲۴
واژه های انتخابی هفته آینده : ( سیاه ، سفید ، سپید )
لازم به ذکر است که در سال جدید از واژه های متضاد استفاده می شود تا شاعران گرامی در اشعارشان آرایۀ " تضاد " را به کار گیرند. در بارۀ این صنعت ادبی در کامنت توضیحات بیشتری ارائه خواهد شد.
برای یکایک شما عزیزان بهترینها را آرزومندیم .
فاطمه اسماعیلی - فاخته
600
در # سایه ی زندگی، پناهم بودی
در بزم # ستاره ها، تو ماهم بودی
ای مونس شب های طرب انگیزم
افسوس! که رفیق نیمه راهم بودی
# دکتر اشرف حیدری 💚
چهارشنبه ساعت ۲ بامداد
ایران- تهران ۱۴۰۳/۳/۹
در همسرایی دری سرا برنامه دوبیتی و رباعی شماره ۳۰۰سروده شده است
https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
500
به نام خدای بزرگ و مهربان
درود و مهر بر شما عزیزان همراه
با برنامه ی دیگر « قند پهلو » و یک شعر طنز در خدمت شما سروران گرامی هستیم
باشد که همراهی شما عزیزان گلخندی بر لبان خسته ای بنشاند ...
سپاس فراوان
💢💥✍️
بهرِ اصلاح صورت و سرخویش
رفته بودم دکان سلمانی
چشم بد دور دکه ای دیدم
از سیاهی چو شام ظلمانی
سقف دکان به حال افتادن
در و دیوار رو به ویرانی
عکسها بود هرسو آویزان
همه در حال نیمه پنهانی
یک طرف عکس مجلس مختار
یک طرف عکس مسلم و هانی
یک طرف عکس رستم دستان
یک سو افراسیاب تورانی
یک طرف عکس حضرت بلقیس
روی قالیچه ی سلیمانی
دو سه تن مشتری در آن حفره
مجتمع گشته همچو زندانی
پیرمردی تیغ گرفته به دست
همچو جلاد عهد ساسانی
نوبت من رسید و بنشستم
زیر دستش به صد پریشانی
لنگی انداخت دور گردن من
چون رسن بر گلوی یک جانی
دیدم آینهای مقابل خویش
قاب آیینه بود سیمانی
اندر آینه عکس خود دیدم
خارج از شکل و وضع انسانی
چشمها چپ ، دهان کج و کوله
چهره چون گیوه سینجانی
گفت :« برگو سرت چگونه زنم؟
بابلی آملی خراسانی؟
جوشقانی، ابرقویی رشتی؟
کهبدی ، بن سعودی آلمانی؟»
گفتمش:« هرچه میل سرکار است
هر طریقی صلاح میدانی»
گفت:« شغل تو چیست؟» گفتم:« من
شاعرم ، شهره در سخنرانی
گفت:« آری همین هنر کافیست
از برای نژاد ایرانی»
دست بر شانه برد و شد مشغول
در سرمن به شانه گردانی
چند مویی که داشتم بر سر
همه را ریخت روی پیشانی
گفت:« این فرم بوده از اول
سر میرزا حبیب قاآنی»
پس از آن زد به سمت چپ مویم
گفت :«این هم کلیم کاشانی»
به سوی راست برد و با خنده
گفت:« این است فرم خاقانی»
پس به بالا کشاند مویم و گفت:
« بارک الله عبید زاکانی»
بعد از آن ریخت جمله را در هم
گفت:« این هم حسین قلی خانی»
تیغ را برگرفت و مشتی موی
از سر من بزد به آسانی
گفت:« حقا که شد قیافه تو
اینهو چون رجال روحانی »
«روز آدینه سر تراشیدن
مستحب است در مسلمانی...»
الغرض تا به خود بجنبیدم
رفت مویم به عالم فانی
سرم از زیر تیغ او در رفت
پاک و پاکیزه صاف و نورانی
ابو تراب جلی
600
با سلام و حرمت
سهم من در همسرایی با شما عزیزان
مطلع بداهه سرایی برنامه شماره ۱۶۰ کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام
شنبه ساعت ۲۱تا ۲۳
۱۴۰۳/۳/۵
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
قافیه: خوان،حیران،ایمان، خندان، سامان، گریان، جانان، جان
با الحاق( م)
"تو فداکار ترین عشق جهانی جانم
پای عشقت به خدا با دل و جان می مانم"
#شاعر: مهران بدیعی❤️
**
*همسفرِ باران*
تو که هستی؟ که شدی معرفت و برهانم
شده یی فلسفه ی عشقِ خدا در جانم
تو که هستی؟ که به احساس قلم جان دادی
رویش شعر تری در ورق دیوانم
تو که هستی؟ که ترا دیدم و من با یک موج
جاریِ چشمه شدم، همسفرِ بارانم
تو که هستی؟، که به مانند هوایِ جاری
بِدَوی در بدن و گستره ی ارکانم
تو که هستی؟ که من از درک هوای نفست
مثل جریان هوا یکسره در جریانم
تو که هستی نفسا؟، سرزده وارد شده یی
که شوی تا به نفس های اجل، مهمانم...!؟
تو که هستی؟ که به نجوای لبِ شیرینت
شده ام شاعر و پیوسته غزل می خوانم...!
هر که هستی! تو ولی معجزه ی دورانی
که شدی معجزه نابِ همه دورانم
علی اکبر نجوا
کابل ۱۴۰۳/۰۳/۰۷
با اندک ویرایش
500
مرا فرهاد میگفت عاشقانه
و با فریاد میگفت عاشقانه
تمام غصه و درد دلش را
"سحر با باد میگفت عاشقانه"
محمد محقق یکاولنگی
نگاهی کرد سویم دلبرانه
گرفت از من قرار جاودانه
سراپا گم شدم در چشم هایش
سرودم شعر نغز و عاشقانه
یونس صحاح
"من و قلبی که محتاج نگاهیست"
خمار چشم شهلا، رخ چو ماهیست
دو گیسوی سیاه و عنبرینش
نشان آن نگار بی گناهیست
آغا محمد هوفیانی
"سحر با باد میگفت عاشقانه"
ببین قلبم ربودی بی بهانه
طبیبم شو که بیمار تو هستم
هزاران غم به جانم کرده خانه
بانو زلیخا حسینی کوهستانی
به یاد روی ماه تو شبانه
نویسم شعر تر، خوانم ترانه
یکایک راز های این دلم را
"سحر با باد میگفت عاشقانه"
صدیقه یوسفزی
بخوان، آهنگ یاری با ترانه
بزن لبخند بر درد زمانه
به عزم راسخ و تصمیم محکم
عمل کن روی حرفت صادقانه
مریم همایون کابلی
کنارت می روم شانه به شانه
دوبیتی می سرایم دانه دانه
قسم بر من نداری حق عزیزم
ترا من دوست دارم صادقانه
پرویز هاشمی
برایت می زنم چنگ و چغانه
غزل خوانم به عشقت عاشقانه
نمی ارزد جهان با این جدایی
بده دستت به دستم بی بهانه
لیلا عزیز
600