ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt
• عقلِ سَـرد؛ اِحٺمالات و اِرادهے اِنٺخـاب. • تالارِ پِـرانا؛ موسیقی، سینما و ادبیات @HaanieH_GH, @Zero14 📡 ᕈɾɑ̀ηɑɑ́; ᗣɾτ & ᒐɩτєɾɑτʋɾє.
Mostrar más3 225
Suscriptores
-324 horas
-47 días
-1230 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
میدانی دانستنِ اینکه پس از مرگ، ممکن است جسدت تا روزها یا هفتهها کشف نشود مگر آنکه بویِ تعفّناش غریبهای را به خود بخواند، یعنی چه؟ سعی میکنم خود را آرام کنم. بیشترِ اوقات در ژرفای تنهاییِ خویش، با خود سخن میگویم. ولی نه به آوای بلند، زیرا پژواکِ صدا در تُهیِ وجودم، به هراسم میافکند. تنها کسی که این خلأ را پُر میکرد، "لو سالومه" بود.
اروین یالوم وقتی نیچه گریستNektyr by Demen Quality:
Flac 16/24bit
Genre(s): Ambient, experimental
Country of Origin: Sweden
Released: May 19, 2017
Duration: 03:59
📡 ᕈɾɑηɑɑ; ᗣɾτ & ᒐɩτєɾɑτʋɾєAttach
کتاب / نوشتار:
آخرین عشق کافکا
نویسنده: کاتی دیامانت
برگردان: سهیل سمی
چاپ: ققنوس
بخش: دوم
ꜜ
سؤالی که سالها خوره ذهنـم شده بود این بود: آیا دورا هنوز زنده است؟ و سرانجام پاسخ را یافتم: دورا در پانزدهـم اوت سال ۱۹۵۲، سه ماه مانده به روزتولد من، درگذشته بود. تحت تأثیر روحیه ماجراجوی دورا و به انگیزه حوادث غریبی که ما را به هـم مربوط میساخت، جستجو برای یافتن تکـههایگـمشده زندگی او را آغاز کـردم. در نخستین «مامـوریت برای یافتن دورا» در سال ١٩٨۵ به پراک و وین سفرکردم. درآن سفر بیش ازآن که درباره دورا بدانم، خود را شناختم، اما از آن پس جستجو به سفرهایی تحقیقاتی و پرثمرتر منجر شد. رد دورا را از لهستان تا آلمان و فرانسه و انگلیس و آیل آو من و نیز جـمهوری چک پـی گرفتـم.
در سال ۱۹۹۶، در دانشگاه ایالتی سن دیگـو، «پـروژه کـافکا» را بـه همراه کمیته مشاوره بینالمللی محققان کافکا و دیگر محققان آغازکـردم تـا اوراق گمشده کافکا را بیابم، اوراقـی کـه در سـال ١٩٣٣ در بـرلین و تـوسط گشتاپو از دورا ضبط شده بود. این زنـدگینامه سـرانـجام با وجود اسـناد و عکسهای یافت شده در خلال چهار ماه فعالیت «پروژه کافکـا» در آرشیوهای برلین در سال ١٩٩٨ و نیز مطالعه خاطرات دورا که در سال ٢٠٠٠ درپاریس کشف شده بود، موجودیت یافت. کلید درک و تقریر زندگی کافکا در این کتاب دیدگـاه دوراست؛ زندگی یکی از نوبسندگـان قرن گذشته که سوءتفاهمهای بسیاری در موردش وجود داد.
جملات قصار کـافکا نیز در شناخت دورا برایم راهگشا بـودهانـد. این جملات برای کشف و نوشتن داستان زندگی دورا، به من شجاعت و روحیه طنـز و بصیرت و قدرت کافی بخشیدند. نخست فقط به غریزهام متکی بودم، حسی غریب که میگفت دورا خود شاهد فرآیند نوشته شـدن ایـن داسـتان است و میخواهد این داستان روایت شود. وقتی نـامههای او و آثـار چـاپ شدهاش به زبان یدیش و یادداشتهای چاپ نشدهاش درباره کافکا و نیز اسناد مربوط به او را در پروندههای گشتاپو وکـمینترن یافتم، تـازه مـعنای کلماتش را درککردم. بزرگترین مددکار من در نوشتن این کتاب خود دورا بوده است، به واسطه گفتار وکردار و میراثی که از خود بر جا گذاشت: عشق سرشار و حمایت بیشائبه او از دوستان، خانواده و کسانی کـه، چون من، هنوز هم تحت تأثیر روحیـة فناناپذیر او قرار میگیرند.
عجبا که بهرغم روشن کـردن پیچـدهترین راز و رمزها، سوال اصلیام همچنان بیجواب مانده است. گرچه خـانواده او بـه گـرمـی از مـن اسـتقبال کردهاند، هنوز نمـیدانم از خویشان او هستـم یا نه. اما شک ندارم که به نوعی مرتبط هستیم. دورا جهانبینی مرا تغییر داده است. در مسیرکشف زندگی او، به زندگی خودم سر و سامان دادهام. دورا قبل از نـخستین مـصاحبه درباره کافکا در سال ۱۹۴۸، کارش را با یک تکذیب آغـازکـرد، کـه دوست دارم بخشی از آن را تکرارکنم: «من عینیتگرا نیستـم و نمیتوانم باشـم. بنابرایـن، این واقعیات نیستند که تا این حد اهمیت دارند؛ بلکه مسئله صرفا مسئلة جو و حال و هواست. داستانی که باید برایتان بگفتم حقیقتی نهفته دارد، و ذهنیت بخشی از آن است.»
ꜛ
📡 ᕈɾɑ̀ηɑɑ́; ᗣɾτ & ᒐɩτєɾɑτʋɾєAttach
کتاب / نوشتار:
فیلسوفها و دیوانهها: داستان رویارویی زیگموند فروید و مارتین هایدگر
نویسندگان: ریچارد اسکی، ینسن فارکوهار
برگردان: مجتبی پردل
چاپ: انتشارات نیماژ
ꜜ
یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و از خودمان میپرسیم: چرا؟ آیا این جهان اصلاً معنا یا هدفی کیهانی دارد؟ اگر ندارد، پس چرا من به زندگی ادامه میدهم؟ هدف از زندگی چیست؟ چرا اصلاً باید بود؟ این سؤالها برایمان پرسشهایی تشویشانگیز به نظر میرسند. چه اتفاقی افتاده است؟
ما خود را در «اضطراب» یا «اضطراب اگزیستانسیال» مییابیم. در اضطراب، بحرانِ وجودیِ عمیقی در رابطه با معنای وجودمان را از بیخ و بن متلاشی میسازد. به نظر میرسد جهان از آن معنا دلالتی که بدیهیاش میانگاشتیم کاملاً تهی شده است. کل جهان خصلت بیاهمیت بودگی یا فقدان عدالت به خود میگیرد. همه چیز و خودمان نیز همراه با آن به درون بیاعتنایی فرو میرویم. همهی موجودات، همهی معانی بیربط و فاقد اهمیت به نظر میرسند. در برابر جهان گونهای «بیگانگی عریان» را تجربه میکنیم، و از آن در بُهت و حیرت فرو میرویم. دیگر با خودمان در رابطه با کل وجود احساس در خانه بودن نمیکنیم.
هایدگر اینطور اظهار میکند، اضطراب در مواجهه با هستی هیچگاه شدیدتر از امروز نبوده است. ممکن است بپرسیم: اضطراب در چه نوع موقعیتهایی پدیدار میشود؟ هایدگر اینطور عنوان میسازد که اضطراب میتواند هر زمانی حتی در بیگزندترین موقعیتها نیز به وقوع بپیوندد. اضطراب، به عنوان شیوهای از هماهنگی به رویداد یا وضعیتی شتابدهنده نیازی ندارد. خیلی ساده به وقوع میپیوندد.
اضطراب هیچ و پوچی را برایمان آشکار میسازد که هستهی وجود آدمی را تشکیل میدهد. نشان میدهد که ما، در کنه وجود خود، چیزی جز هیچ و پوچ نیستیم، اینکه وجودمان در تحلیل نهایی بیپایه و اساس است.
به نظر میرسد عالم در مقام یک کل هیچ مقصودی ندارد. با اینهمه، افراد که قادر به رویارویی با این موضوع نیستند، از اعتراف به بیهدفی سرباز میزنند... شدیدترین هیچانگاری دقیقاً آنجایی است که فرد معتقد است دوباره اهدافی دارد، شادکام است، اهتمام میورزد تا ارزشهای فرهنگی (سینما و تعطیلات در تفریحگاههای ساحلی) را برای همهی مردم به یک اندازه، دسترسپذیر سازد... از نومیدی محضی پرهیز میکند که صرفاً هنوز قادر نیست چشمهایش را به روی بیمعنایی تام و تمام ببندد. بدین سان، خود هیچانگاری میکوشد صرفاً با ابداع شماری دیگر از اهداف خود آنها بر فقدان عمیق معنای وجودمان سرپوش بگذارد.
ما اساساً معمار خلاقِ زندگی خود هستیم. این ما هستیم که با دست گرفتن اختیار امکاناتمان به گونهای پیشگرانه و با عزم جزم، میتوانیم به زندگیمان معنا ببخشیم! فرد با دست گرفتن اختیار امکاناتش با عزمی جزم و به گونهای اساسی از شادی و سرور وجود محظوظ میشود. به این شیوه، افراد به وجود اصیل دست مییابند. مدارد باس در کتاب خود موسوم به بنیانهای اگزیستانسیال پزشکی و روانشناسی از چشماندازهای هایدگری شرح و بسطی سودمند در این رابطه ارائه میدهد: آرامش سرورآمیز میتواند به وجود آدمی آن نوع پذیرندگی را ببخشد که بدان اجازه میدهد به روشنترین شیوه معناداری و پیوندهای موجود میان تمامی پدیدارهایی را ببیند که خود را آشکار میسازند. چنین آرامشی وضوح و گشودگیای است که در آن موجودات انسانی با هر آنچه رویارو میشوند پیوند عاطفی دارند، به گونهای که خواهان کنترل چیزی نیستند، بلکه به آن راضیاند تا بگذارند امور همانطور که هستند باشند و به شیوه خاص خودشان رشد و بالش یابند. از آنجا که این آرامش پُرسرور موجودات انسانی را به روی وسیعترین پاسخدهندگی ممکن میگشاید، لذا تشکیلدهنده شادکامی نیز هست. چرا که وجود انسانی هر زمان که تمامی شیوههای هستی بالقوه ذاتیاش به روی شادی گشوده باشند خودبهخود با شادکامی هماهنگ است.
ꜛ
📡 ᕈɾɑ̀ηɑɑ́; ᗣɾτ & ᒐɩτєɾɑτʋɾєAttach
👍 2
تن؛
چه بیهوده...
این آخرین سلاحِ انسان در قربانگاهِ حقیقت
در فدا کردناَش
و پوسیدگیای که هیچ انگاشته خواهد شد.
یادداشتهاے پریشانی سـیاوَش شَـھبازے 𓅓 📡 ᕈɾɑ̀ηɑɑ́; ᗣɾτ & ᒐɩτєɾɑτʋɾє
Attach
👍 4❤ 1🔥 1💔 1
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.