﮼ایهام ﮼
2 048
Suscriptores
Sin datos24 horas
-77 días
-830 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
بُگذار آنقدر در آغوش بگیرمت تا استخوان هایمان در هم فرو روَد و قلبهایمان همدیگر را ببوسند.
گفت حواست به آدمای اطرافت که مثل کاکتوس زندگی میکنن باشه؛ گفتم مثل کاکتوس؟ منظورت چیه؟
گفت آدمایی که مثل کاکتوس هستن، نیازی نمیبینی دائم حواست بهشون باشه، نیازی نمیبینی هرروز خاکشونو چک کنی تا مبادا خشک نشده باشه، ترس پلاسیده شدنشون رو نداری و به خیالت خیلی مقاومن و هیچیشون نمیشه! اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغول رسیدن به بقيهی گُلای رنگارنگت هستی، یهو چشمت به کاکتوس میفته که زرد و پلاسیده شده و ریشههاش خاکستر! و تو تازه متوجه میشی که کاکتوسام میمیرن، ولی تدریجی!
❤ 12👍 1
کارهایی را انجام میدادم که از آنها متنفر بودم. به مهمانیهایی میرفتم که واقعا نمیخواستم در آنها شرکت کنم. افرادی را ملاقات میکردم که صحبت با آنها بسیار سخت بود. هر لبخندی که میزدم، تقلبی بود.
و بعد، ذهنم منفجر شد. پس از آن متوجه شدم که بهتر است دیگران را ناامید و ناراحت کنم تا این که خودم را منفجر کنم.
آسایش - مت هیگ
❤ 18👍 1
حس میکرد نمیتواند دوام بیاورد؛
ولی دوام آورد،
لحظهای دیگر هم دوام آورد،
و لحظه دیگر،
و لحظه دیگر.
❤ 7👍 2🕊 2💔 1