cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

کتاب پندار

مرکز خرید و فروش کتاب های درسی ،کنکوری،، دانشگاهی، وانواع کتاب های غیر درسی. نشانی ساری خ ١٨دی کوچه پیشنمازی. @pendar5 ارتباط با ما

Mostrar más
Irán314 480El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
189
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

مرد آهسته در گوش فرزند تازه به بلوغ رسیده‌اش برای پند چنین نجوا کرد : "پسرم در زندگی هرگز دزدی نکن" پسر متعجب و مبهوت به پدر نگاه کرد بدین معنا که او هرگز دست کج نداشته ! پدر به نگاه متعجب فرزند لبخندی زد و ادامه داد : در زندگی دروغ نگو چرا که اگر گفتی صداقت را دزدیده‌ای ، خیانت نکن که اگر کردی عشق را دزدیده‌ای ، خشونت نکن اگر کردی محبت را دزدیده‌ای ، ناحق نگو اگر گفتی حق را دزدیده‌ای ، بی حیایی نکن اگر کردی شرافت را دزدیده‌ای ... پس در زندگی فقط دزدی نکن ! #بادبادک‌_باز #خالد_حسینی @ketabependar
Mostrar todo...
در جهان هیچ چیز به اندازهٔ حقوق دیگران مقدس نیست. کسی که تمام عمر خود را به نیکوکاری گذرانده باشد و فقط حقوق یک نفر را ضایع کرده باشد، این مورد تضییعِ حق را نمی‌تواند با تمام نیکوکاری های خود جبران کند. #در_های_فلسفه_اخلاق #امانوئل_کانت @ketabependar
Mostrar todo...
قبلاً هم بهت گفتم: با قهرمان‌بازیای انفرادی، دیکتاتورا نابود نمی‌شن! با مردن یک دیکتاتور؛ هیچ کاری درست نمی‌شه! دیکتاتوری رو با تربیت جمعی توده‌ها می‌شه از بین برد! با مبارزه سازمان داده شده و گرنه با مردن یک دیکتاتور؛ دیکتاتور دیگه‌ای میاد و دوباره روز از نو، روزی از نو... #یک_مرد #اوریانا_فالاچی @ketabependar
Mostrar todo...
عقل و هوشیاری، زمانی آغاز می‌شود که دریابیم با این علم زاده نشده‌ایم که بدانیم چگونه باید زندگی کنیم، بلکه زندگی یک مهارت است که باید کسب شود، مثل دوچرخه‌سواری یا نواختن یک پیانو. #جستار_هایی_در_باب_عشق #آلن_دوباتن @ketabependar
Mostrar todo...
«داستان‌نویسِ داستان‌پژوه» (به‌مناسبتِ ۱۹ اردیبهشت، زادروزِ استاد جمالِ میرصادقی) جمالِ میرصادقی، هم داستان‌نویسِ بزرگی است و هم داستان‌پژوهِ قابلی. او در هر دو ساحت خوش‌ درخشیده‌است. قلمش در داستان‌ها، روان و سالم است و می‌داند چگونه خواننده را با داستان درگیرکند. در آثارِ پژوهشی‌اش نیز، خواننده از‌همان‌آغاز می‌داند چه می‌خواهد‌بخواند و بعد از خواندنِ مطلب نیز درمی‌یابد چه خوانده‌است. و این به‌هیچ‌روی توفیقِ اندکی نیست. آثارِ میرصادقی، از نخستین دریچه‌های آشناییِ هم‌نسلانِ من با مقولات و اصطلاحاتی هم‌چون حکایت، قصه، رمان و ... بود. هنوز هم کسی اگر بخواهد به‌درستی با ابزار و عناصر و مصطلحاتِ داستان‌نویسی آشنا شود، این آثار کارا و راه‌گشا هستند. میرصادقی را در داستان‌نویسی باید دنبال‌کنندهٔ راهِ آلِ‌احمد دانست. و سلامتِ زبان و رساییِ بیانِ آثارش نیز به‌گمانم تاحدی متأثّر از پاکیزگیِ نثرِ استاد خانلری و شیوهٔ مجلهٔ سخن است. میرصادقی در داستان‌نویسی اگرچه به پایهٔ امثالِ هدایت و چوبک و دانشور نمی‌رسد اما آثارِ درخشانی آفریده. شخصیت‌ها و ماجراهای داستان‌هایش منحصربه‌فرد و در ذهن‌ها ماندگار است. حمیدِ «بادها خبر از تغییرِ فصل می‌دهند»، هم‌چون بسیاری از آدم‌های قصه‌های میرصادقی، نوجوانی است؛ نوجوانی که بر اثرِ حادثه‌ای که برای پدرش روی‌می‌دهد، خیلی زود از عالمِ نوجوانی به جوانی و جهانِ بزرگ‌سالان پرتاب می‌شود. نان‌آورِ خانه می‌شود و سیاست می‌بافد و به باشگاهِ معلمان راه‌می‌یابد. شاید راه‌یافتنش به خانهٔ بدکاره‌ها نیز نمادی باشد از همین گام‌نهادنش به عالمِ بزرگسالان.‌ در تمامیِ داستان‌هایی که از میرصادقی خوانده‌ام، همین حرکت و تحوّلِ (اگر الزاماً نگوییم «تکاملِ») آدم‌ها، هنرمندانه و طبیعی ترسیم‌شده‌است. میرصادقی مانندِ بسیاری از نویسندگانِ دهه‌های چهل و پنجاه، به وجهِ نمادینِ قصه‌هایش بسیار توجه دارد. شاید مشهورترینِ داستانِ کوتاهِ نمادینِ او «دیوار» باشد. ‌ناصر، کودکِ خردسالی است که باد «دیوارِ» خانه‌شان را خراب کرده و این «خراب‌کاری»، دنیای او و پسرکِ همسایه را رنگین‌تر کرده. اما این خوشی‌ها دیری نمی‌پاید و آرزوها و آمالِ ناصر بربادمی‌رود. خیلی زود بنّا و کارگرها پیدایشان‌می‌شود. دیوار بالا و بالاتر می‌رود و درنهایت «دیو»ی می‌شود در برابرِ چشمانِ ناصر! در همین قصه نیز نویسنده دنیای کودکان را استادانه تصویر کرده. ازجمله جایی که قرار است اهلِ خانه برای برادرِ ناصر (سیروس) به خواستگاری بروند، و در چشمِ پسرکِ داستان، صورتِ مادر سرخ تصویر می‌شود! چرا؟ نویسنده ‌چیزی بر این عبارت نمی‌افزاید و همین «کتمان»، داستانش را هنری‌تر نیز ساخته‌است. سببِ این کتمان نیز آن بوده که در خانواده‌های سنتی و مذهبی، مادرها پرهیزداشتند جلوی پسرهای‌شان (حتی پسرک‌های‌شان) دستی ‌به‌سروصورتِ‌ خود‌‌ ببرند! اما به‌گمانِ من اوجِ داستان‌نویسیِ میرصادقی، «درازنای شب» است؛ اثری از نوعِ «رمانِ کمال». این اثر، داستانِ تحولِ زندگیِ نوجوانی است به نامِ «کمال». کمال از پیشینه و خانواده‌ای خرده‌پا و سنتی می‌آید. او به‌واسطهٔ دوستش منوچهر، از روضه‌خوانی و مجالسِ سنّتی، به سینما و کافه راه‌می‌یابد و درنهایت، با جنسِ مخالف آشنا می‌شود. در داستان، کشمکش‌هایی که در این دگردیسی و انتقالِ بغرنج، ناگزیر است، طبیعی اجرا شده‌است. رویاروییِ کمال با پدرش، که نمادی است از مواجههٔ نوجویی با سنت‌گرایی، و درنهایت صحنهٔ تکان‌دهندهٔ سیلیِ پسر بر گونهٔ پدر، حکایت از فرارسیدنِ دورانی دیگر دارد. این داستان سنجیدنی است با داستانِ «پدران و پسرانِ» تورگنیف. سال ۱۳۹۰ به مناسبتی مهمانِ خانهٔ استاد در تجریش شدم. صمیمی و ساده و «صادقانه» پذیرایم شدند. از هردری سخن گفتند. برابرِ خود همان کسی را یافتم که در ذهنم تصویرکرده‌بودم. هم‌چنان روزهایی از هفته را داستان‌نویسی تدریس می‌کردند و برنامه‌هایی داشتند برای انتشارِ چند اثر. در آن جلسه، نکته‌ای برایم جالب بود: به استاد گفتم نیما در یکی از یادداشت‌های دههٔ سیِ خویش، از همسرتان (سرکار خانمِ میمنتِ ذوالقدر) یادی‌کرده‌است. استاد شگفت‌زده‌شدند و اظهارِ بی‌اطلاعی کردند. مطابق‌با نوشتهٔ نیما، خانم میرصادقی به‌اتفاق پدرشان، مهمانِ نیما شدند و برای نیما شعر خواندند. گفتند خانم الآن کسالتی دارند و افتاده‌اند گوشه‌ای، حتماً این مطلب برایشان جالب خواهدبود. این ماجرا البته برای خودِ من جالب‌تر بود. @azgozashtevaaknoon @ketabependar
Mostrar todo...
کتاب کتاب ، کتاب کتاب بخوانیم @ketabependar
Mostrar todo...
VID-20210503-WA0032.mp47.90 MB
❌تفاوت بین مدیر ایرانی با مدیر ژاپنی بنیان گذار پاناسونیک جناب ماتسوشیتا یه کتاب پر فروشی داره به نام " نه برای لقمه ای نان " Not for Bread Alone این کتاب به خوبی تفاوت نگرش یک مدیر موفق را به ما نشان میده 🔸اهمیت نیروی انسانی: مدیرانی که کارمندان رو نه بعنوان بخشی از هزینه ها ، بلکه بعنوان بخشی از سرمایگذاری های بلندمدت و جزو سرمایه های انسانی اون مجموعه می بینند و نهایت مراقبت از این سرمایه ها انجام میدهند.. برای همین کارمندان اون شرکت هم برای افزایش بهره وری نهایت تلاششون میکنند. 🔸مشارکت تیمی ( نه به فرد محوری): مهارت کار گروهی براشون در اولویت و تو مدارس کودکان را با کارهای تیمی آشنا می کنند . مدیران ما خصوصا مدیران دولتی که بیشتر مدیران سیاسی هستند ، عمدتا فردمحور هستند و اغلب موارد حتی به نظرات کارشناسی مدیران میانی هم توجهی ندارند. 🔸مهارت به جای ارادت: مدیران ژاپنی عمدتا مدیران بخش خصوصی هستند و براشون مهارت مهم ولی مدیران ما عمدتا دولتی و سیاسی هستن و ارادات و خط فکر سیاسی و...براشون مهمتر از مهارت و تخصص برای همین تو مجموعه های دولتی ما شاهد مدیریت اتوبوسی هستیم. با تغییر مدیر بالا دستی ،شاهد ورود و خروج اتوبوسی مدیران میانی هستیم ،هر کی ارادت بیشتر داشته باشه و خط فکر سیاسی اش به مدیر نزدیک تر باشه شانس گرفتن پست و ترفیع براش بیشتره 🔸رشد جمعی به جای رشد فردی: تلاش میکنند با سخت کوشی به رشد مجموعه کمک کنند. اینجا عمدتا هدف اصلی مدیر ، رشد فردی است تا جمعی اینو تو بازار سرمایه هم میشه دید منابع صندوق یا پورتفوی شرکت صرف پروژه کردن سهام شخصی مدیر شده 🔸 احساس مسئولیت : یه پروزه ای که 3 سال قراره تحویل داده شه باید سر اون موعد تحویل بدن برای یک مدیر ژاپنی شکست معادل مرگ است و از اینکه باعث ورشکستگی مجموعه ای بشه یا از شرمندگی اقدام به خودکشی میکنه یا خودش استعفاش مینویسه و عذرخواهی میکنه اما اینجا فلان مجتمع پتروشیمی قرار بود طی 4 سال ساخته بشه ولی بعد 15 سال هنوز پروژه زمین مونده و یا شرکت سودده میگیرن زیاندهش میکنند و تازه ترفیع هم میگیرن 🔸احترام به مشتری : میانگین تاخیر هر قطار در ژاپن در سال کمتر از 2 دقیقه است و بابت همون تاخیر 2 دقیقه ای هم مدیر میاد وسط جمعیت 10 بار تا کمر خم میشه معذرت خواهی میکنه اینجا متوسط تاخیر خطوط هوایی یا قطار 10 برابر ژاپن و نه تنها مدیری نمیاد معذرت خواهی کنه بلکه مردم معترض را هم با عناوینی مثل آشوب گر یا تشویش اذهان و...تهدید به سکوت می کنند. یا مدیر تویوتا بخاطر ایراد کوچک در پدال گاز اومد کنفرانس مطبوعاتی گذاشت ،خم شد عذرخواهی کرد. اینجا پژو 405 آتش میگیره مدیر ایران خودرو میاد با وقاحت میگه هر کی خوشش نمیاد به درک نخره. 🔸سختکوشی: مدیر ژاپنی دنبال سختکوشی و بالا بردن بهره وری است . اگر یکی وارد اون مجموعه بشه نمیتونه تشخیص بده مدیر کیه ، یه میز کوچک گذاشته وسط اون سالن کنار کارمندان نشسته است. اما مدیر ایرانی، 100 نفر رو تو یه سالن 100 متری چپونده بعد خودش تو یه دفتر لوکس 100 متری با یه غروری نشسته است. و اینکه ژاپن تعداد مدیر دولتی خیلی کمه و عمدتا مدیران بخش خصوصی هستند. ولی اینجا عمدتا مدیران ما دولتی هستند و بقول نویسنده کتاب " نفحات نفت " مدیرانی برآمده از پول نفت هستند. @zistboommedia @ketabependar
Mostrar todo...
#از_شوپنهاور_بیاموزیم برای پیمودن راه زندگی، صلاح آدمی در این است که توشه ی بزرگی از دو چیز را به همراه داشته باشد: یکی احتیاط و دیگر مدارا: اولی ما را از آسیب و زیان در امان می دارد و دومی از مشاجره و نزاع. هرکس که ناگزیر در میان دیگر انسان ها زندگی می‌کند، نباید هیچکس را به علت ذاتی که دارد مطلقا مردود بشمارد، حتی اگر بدترین، فلاکت بارترین یا مضحک ترین فرد باشد، بلکه باید فردیت او را به منزله واقعیتی تغییرناپذیر قبول کند که بر پایه اصلی ابدی و متافیزیکی باید چنانکه هست باشد. در موارد وخیم بهتر است به خود بگوییم: «چنین انسان های غریبی هم باید وجود داشته باشند». اگر چنین نکنیم، کاری ناحق کرده ایم و آن فرد را به جدالی میان مرگ و زندگی فراخوانده ایم. زیرا هیچکس نمی‌تواند فردیت خاص خود، یعنی خصوصیات اخلاقی، نیروهای ذهنی، طبع و جسم خود را تغییر دهد. حال اگر همه وجود او را یکسره محکوم کنیم، چاره ای ندارد جز اینکه چون دشمنی جانی با ما بجنگد، زیرا فقط به این شرط حق وجود برایش قائل شده ایم که غیر از آن کسی باشد که هست و این ناممکن است. بنابراین، برای زندگی کردن در میان آدمیان، باید برای همه، با هر خصوصیتی که دارند، هرقدر هم نابه هنجار باشد، حق وجود قائل باشیم و فقط می‌توانیم بکوشیم که از خصوصیاتشان برحسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم. اما نه می‌توانیم امیدی به تغییرشان ببندیم، نه چنان که هستند محکومشان کنیم. این درست مصداق این ضرب المثل است که: «زندگی کن و بگذار زندگی کنند». #آرتور_شوپنهاور #درباب_حکمت_زندگی @ketabependar
Mostrar todo...
سلام از آنجایی که فکر میکنم تا حرکتی نکنیم برکتی و پاداشی در کار نخواهد بود و هزاران دعا و اسطرلاب در فقدان تلاش و تدبر ، راه به جایی نیکوتر نخواهد برد. بنابراین به خودم و دوستانی که از بزرگواری خود من را قابل میدانند ، پیشنهاد میدهم در سال جدید جرات اندیشیدن و اراده کتاب خواندن و ولع آگاه شدن را به سبد نیازمندی های ضروری خود بیافزاییم تا تمام سالهای عمرمان خجسته و پربرکت باشد. در غیر این صورت پیش بینی میکنم همان مشتریان پر و پا قرص اباطیل و اوهام و خرافات باقی خواهیم ماند و همان "مرده باد"و "زنده باد" گویان و مطیعان گوش به فرمان ِ لایعقل در انحا و انواع مختلف خواهیم بود. همان نامهربانانِ ریاکار و فخرفروش، همان دیگرآزارانِ خود شیفته ، همان ساده لوحانِ خودزرنگ پندار، همان بی تفاوت های سر در زیر برف کرده ، همان سیاست گریزانِ بی سیاستِ بازیچه ی سیاسیون ، همان خانه خراب های به تاراج رفته ی حواس پرت و همان و همان و همان ... خواهیم بود. اگر تکانی به عقلمان ندهیم ،اگر به اندیشه گریزی و بی نیازی از مطالعه ادامه بدهیم پیش بینی میکنم همچنان استبداد نعمت و منت بزرگی بر سرمان باشد که زبان از گفتن شکرش قاصر است! بیهوده زور نزنیم تا حالمان نو نشود سالمان نو نخواهد شد. تا "فکرمان" به کار گرفته نشود "ذکرمان" به کار نخواهد آمد. بهتر زندگی کردن، همان آگاهانه تر زندگی کردن است و آگاهانه زیستن درست ترین شیوه زندگی است. آگاهانه زیستن را برایمان آرزومندم. 🌹🌻🍀 ✍️روح اله نظرپور @ketabependar
Mostrar todo...
یکی از بهترین تبریکهای عیدی که دیدم رو به اشتراک میگذارم که حاوی پیام و پر مفهوم بدون شعر و جمله هایی غیر تالیفی و کپی پیست 👇👇👇
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.