543
Suscriptores
Sin datos24 horas
+67 días
+1930 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
زندگی کوزه آبی خنک و رنگین است،
آب این کوزه گهی تلخ و گهی شور و گهی شیرین است،
زندگی گرمی دل های به هم پیوسته است،
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است..
گر شوم ديوانه ات ديوانه ی من ميشوی؟
جان فدايت ميكنم جانانه ی من ميشوی؟
روبرويت مينشينم تا كنم عاشق تو را
گر كنم افسون تو را افسانه ی من ميشوی؟
در دل تاريك شب شمع تو ميگردد دلم
خود بگو سوزد پرم پروانه ی من ميشوی؟
چشمه ی پاك نگاهت پر كند پيمانه ام
ميشوم در باده"می" ميخانه ی من ميشوی؟
هر كجا شادی ببينم جای تو خالی كنم
شادی اين خانه و كاشانه ی من ميشوی؟
تا نگاهم ميكنی مست و خرابت ميشوم
گر شوم ويران تو ويرانه ی من ميشوی؟
خود شگفت از اين كه دل ديوانه ی چشم تو شد
من شدم ديوانه ات ديوانه ی من ميشوی
#شاعر_ناشناس
#خوانش_نیکی 🎙
https://t.me/nickhemat
Audio_364156.m4a3.52 MB
👍 1
Repost from شب شعر شاعران
00:37
Video unavailableShow in Telegram
می بخور،مستی بکن،،جام وشرابت
پای من
توبه را بشکن کنون،،جرم و عذابت
پای من
گوشه میخانه دیگر،،کمبگو ازدردو
غم
حال خودرا کوک کن،،، حال خرابت
پای من...
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
♥️♥️
1.22 MB
00:37
Video unavailableShow in Telegram
می بخور،مستی بکن،،جام وشرابت
پای من
توبه را بشکن کنون،،جرم و عذابت
پای من
گوشه میخانه دیگر،،کمبگو ازدردو
غم
حال خودرا کوک کن،،، حال خرابت
پای من...
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
♥️♥️
1.22 MB
00:02
Video unavailableShow in Telegram
💛✨زندگی مثل يك استكان
☕️✨چـای اسـت بــه نـدرت ...
💛✨پيش می آيد كه هم رنگش
☕️✨درســـت بـــاشـــد ..
💛✨هم طعمش و هم داغيش
☕️✨اما هيچ لذتی با آن برابر نيست
💛✨عـصـرتـون دلـچـسـب🪴
.
animation.gif.mp40.28 KB
ماندهام بی تو کنارِ درد و غمهای دلم
با نگاه ابری و اندوه و سودای دلم
قطره قطره بیامان و سرد روی گونهام
اشک میبارم چه مظلومانه در پای دلم
در گلویم بغضهای مبهمی تاول زده
زخمِ پنهانی گرفته راهِ آوای دلم
بانگ فریادم شکوهِ خلوت غم را شکست
نالهها میآید از اعماقِ نجوای دلم
نای پروازی نمانده تا به سویت پر کشم
کاش می آمد نگاهت تا تماشای دلم
شعلهای بینورم و داغت به جانِ خستهام
شمعِ جان آشفته میسوزد ز غوغای دلم
موج طوفانِ غمی آمد مرا درهم شکست
بس که ناآرام شد، آرامِ دریای دلم
میپرم از خواب و رؤیایی که نامش عشق بود
ماندهام با ماه و تنهایی و شبهای دلم
نگار_حسینی
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
رسید از دوست پیغامی که مستان را نظر کردم
شدم من مست پیغامش ز خود بیخود سفر کردم
چوره بردم بکوی دوست کی گنجم دگر درپوست
بیفکندم ز خود خود را رهش را پا ز سر کردم
چوجان آهنگجانان کرد وصل دوست شد نزدیک
ز پا تا سر بصر گشتم سراسر تن نظر کردم
بیاد دوست چون افتم ز چشمانم گهر ریزد
سرشگم را بدریای خیال او گهر کردم
ز جانم بر زبان گر چشمهٔ حکمت شود جاری
از آن زاری مدد یابم که در وقت سحر کردم
قضا افکند هر گه سوی من تیر فراموشی
بیادش تازه کردم جان خیالش را سپر کردم
بدستم خیری ار جاری شود زان منبع خیر است
ز من گر طاعتی آید نه پنداری هنر کردم
شراری از دمم تا کم نگردد از دم سردی
بهر جا زاهد خشکی که دیدم زو حذر کردم
اگر بیوقت و بیجا فیض رازی گفت معذور است
هجوم غم چو جا را تنگ کرد از دل به در کردم
فيض_كاشانى
چشم و ابروى تو با من نازنين در ناز بود
اين، پس از پايان تلخم، بهترين آغاز بود
در بہ روى خويش بستہ، نااميد نااميد
آنچہ فكرش را نمي كردم، همين پرواز بود
زندہ كردي با دم عيسایىات اين مردہ را
عشق تو در من شبيہ قدرت اعجاز بود
با صداي خندہ هايت باورم شد عاشقي
حرفهاي تو قشنگ و صحبتت آواز بود
بوسہ اي دادي و گفتي عشق من! چيزى نگو
عشقبازى زير باران بين ما يك راز بود
در تلاطم با نگاهت چشمهاي خيس من
رو بہ خوشبختي در و دروازهء دل باز بود
گرمى دست تو و من، غرق در ناباورى
زندگى وفق مراد و بخت من هم ساز بود
آي حافظ! آي سعدي! با شما دردم يكي ست
دلبر گيسو كمندم، دختر شيراز بود!
👍 1❤ 1
صبرِ من مُردآب شد بر جانِ من
کاشت اشکی دیده خون افشانِ من
یار دل را بْرده خود با وعده ها
حال او خود گشته بر عصیانِ من
یادِ یارم نیست او دیگر مَرا
یارِِ دیگر در بَرش جانانِ من
وعده هایش پوچ شد دل را فریب
داد چه فکری گشته هم پیمانِ من
دُشمنم او بود چشمانش سپاه
بردِ جان تاراج هم ایمانِ من
حاصلم در جنگ عشقش مرگ بود
تا چِشاند تلخِ آن هجرانِ من
شد مرا جان کوکَبی را تیره بخت
طوقِ جان شد دردِ غم گردانِ من
بختِ ما یارا نبود این زندگی
رفت از طالع یکی اون جانِ من
رضا_حیدری🌱
با غزل احساس نابت را روایت می کنم
با جنون شعرهایم اشنایت می کنم
جان ندارد ارزشی در راه تو دلدار من !
با دل و جان هر چه دارم را فدایت می کنم
می نشینم روبرویت چشم در چشمان تو
قصه ی دلدادگی ها را حکایت می کنم
دل تو را می خواهد و من هم مطیعش می شوم
تا قیامت از دل و کارش حمایت می کنم
قانعم با بوسه ای شیرین از آن لبهای مست
باهمان یک بوسه اعلام رضایت می کنم
قانعم حتا به آن دلشوره های لعنتی
کمتر از اشفتگی هایش شکایت می کنم
با منِ شبگردِتنها چون شوی همراه و یار
تا نفس در سینه ام دارم دعایت می کنم
خوب شد شاعر شدم با قلب عاشق پیشه ام
از تو می گویم غزل هر جا هوایت می کنم
اسماعیل_حاج_علیان