224
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
-330 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
01:00
Video unavailableShow in Telegram
🌱
در ″راین″ترین نقطهی زندگی، چشمانتظارِ آن شرابخواری هستم که با شنیدن ناقوس کلیسا، در کنارهی راین، در حوالیِ ″من شکایت دارمِ″ سعید، به نیایش ایستاد.
___
اگر دیدی هذیان میگویم؟
به شاهِ شهیدان بِبَر مرا عزیز!
مرا ببند به گَزبُنی پیر!
بگو دیوانهست...
بگو میخواهی خوابِ شیرینِ چیزی از سرم بپرد!
بگو این، نسخهی پیرانِ دعاخوان است!
بگو یک نفر راهبندانش کرده و پرسیده «بایزید برتر بود یا محمد؟».
بگو...
با هر چه میخواهی دستبهسرشان کن که نفهمند آنکه از خود میرود، دیگر بازنمیگردد.
|@ensaan|
4.15 MB
❤ 3
Repost from | انسان |
[بعضیها که این متن را توی توییتر خواندند، گفتند "فلانی! این خیلی دلگیره"
خب گاهی آدم دلش میگیرد دیگر! شما ببخشید! ]
دلم گرفته حضرتِ دوست!
لابد اگر بودی الان کافهجمیرا را فتح میکردیم؛ تو آن قلیان شیراَنبۀ همیشگیات را سفارش میدادی و من چایِ گلِ سرخم را.
لابدتر آنکه مسعودکافهچی که همیشه فکر میکند سلیقۀ مرا میداند آهنگش را پِلی میکرد و از دور میگفت: "سجاد! نظرت چیه؟".
اما حیف... نیستی!
نیستی... و من هنوز هم به سنگفرشهای چهارراهِ زند وابستهترم تا آدمکسنگیهای حوالیِ خودم! من هنوز هم به آدمهایی که رفتهاند دلم گیرتر است تا اینهایی که ماندهاند؛ من هنوز هم یک تکهام در ویکافۀ خیابان فلسطین است! یک تکهام توی نمایشگاه متروی تهران جا مانده!
یک تکهام توی چند ثانیۀ آخر فرودگاه امام، آن لحظه که با بُغض روانهاش میکردیم، مُرد! یک تکهام هنوز توی اتاقک نشریۀ واژه پرسه میزند! توی قاب عکسی که از حافظیه باقی مانده و بیآنکه بدانیم چندسالِ بعد، هر کداممان به راهی خواهد رفت، داریم لبخند میزنیم!
آه... من تکه تکه شدم رفیق!
تو کدامش را باور میکردی؟!
من باورم را توی دیروزها جا گذاشتهام؛ شاید برای همین است که گلهای روسریاش را شعر نکردم؛ شاید برای همین است که در همهمۀ کافهاتفاق، ساکت، دستم را زیر چانهام زده بودم و از اینکه تنهاییام را به جمعشان آورده بودم سرخ و سپید میشدم!
دیشب؟!
پیش خودمان بماند! "یواشکی دارند معنای دوستی را عوض میکنند عزیز".
دیگر مثل من و تو کم پیدا میشود که یکلاقبا همۀ خودش را دو دستی تقدیم رفاقت کند! من و تو ثانیهها را میشمردیم برای دیدن هم! اینها اما وقتشان کم است برای اینکه بپرسند "زندهای یا نه؟!". میفهمی؟!
من که نه! اما تو باور کن!
مثل همیشه سیگار سلطنتیات را از کیفت بیرون بیاور و با آنکه میدانی نمیکشم به قاعدۀ همیشگیات به من تعارف کن! خدا را چه دیدی...
راستش را بخواهی، میخواهم در برابر وسوسۀ خریدنِ پیپ، کوتاه بیایم! آخر، هیچی به اندازۀ یک ژستِ کلاسیکِ قرنِ نوزدهمی به آدمِ دلتنگ نمیآید!
|سجاد ابراهیمی؛ 23 خرداد 99|
@ensaan
@ebrahimi_68
❤ 10👍 1
Repost from با حُسین باش.
اباصالح؛
هر چند که با ستاره خویشاوندیم،
تو نیستی و به سایه دل میبندیم...
ما را غمِ روزگار با خود برده است،
برگرد، ببین چه بیرمق میخندیم...
| سجاد ابراهیمی |
❤ 9👍 3👏 1
اکنون جَهد میباید کرد که در اندرون، نوری حاصل کنی تا از این نارِ تشویشات خلاص یابی و ایمن شوی. این کس را که چنین نوری در اندرون حاصل شد، احوالهای عالم که به دنیا تعلق دارد، مثل منصب و امارت و وزارت، در اندرون او میتابد، [و] مثالِ برقی میگذرد.
همچنانکه اهل دنیا را احوالِ عالمِ غیب _از ترس خدا و شوق عالم اولیا_ در ایشان میتابد و چون برقی میگذرد.
[مولوی، فیهمافیه، بهتصحیح بدیعالزمان فروزانفر]
@ensaan
👍 1❤ 1
با خطاها و معایب دیگران مدارا کن، زیرا در تو نیز بسیاری خطاهاست که دیگران باید آن را تاب آورند. اگر نمیتوانی خویشتن را به آن قالب که آرزو داری، درآوری، این چه توقع است که دیگران را کاملا مورد پسند خود میخواهی؟!
[توماس آکِمپیس، #تشبه_به_مسیح]
***
همهٔ اخلاق بد _از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کِبر_ چون در توست نمیرنجی؛ چون آن را در دیگری میبینی میرَمی و میرنجی.
همچنان که تو از او میرَمی، او را نیز معذور میدار اگر از تو برَمَد و برنجد. رنجش تو، عذر اوست؛ زیرا رنج تو از دیدنِ آن است، و او نیز همان میبیند.
[مولوی، #فیهمافیه، بهتصحیح بدیعالزمان فروزانفر]
@ensaan 🍁
👍 11❤ 2👏 1
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.