cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

کلبه شعر

تایم شعر ما ۴/۳۰ الی۶/۳۰

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
4 887
Suscriptores
-824 horas
-237 días
-8530 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

از راحم تبریزی تنها ،  چرااا ؟؟؟____ قصد رفتن کرده ای ؟ ای جانِ جان ، بی ماا ، چرا ؟ با دل بشکسته ء ماا ، این چنین سوداا ، چراا ؟ غافل از ، فکر و ، خیالت ، یک نفس ما را نبود ،، اندرون جان مایی ،، جان مااا ، تنها ،، چرا ؟ دردلِ سرگشته ء ما ، گردبادی ، از غم است ،، غوطه در دریای محزون ، دامن صحرا ، چراا ؟ نیست دیگر ، روشنی ،، در چشم مااا ،، از نور عشق ، دیده ء بینا ،، چه جویی ؟؟ دیده ء بینا ، چرااا ؟ سوختم ، از اندرونم ،، هر شبم ،، تا صبحدم ، مرهم ، این سوز رااا ،، خاکستر دنیاا، چراا ؟ بی هوا ، هرنیمه شب ، در انتظار باده ایم ،، بر دل صد پاره ء ماا ،، ساغر و ، میناا ، چراا ؟ چون سخن باز کنم ؟ از سینه ء سوزان خود ؟ خار بر چشمم نمودی ،، بر دلم خارا ، چرا ؟ در دل شوریده ء ماا ،، جز خیالت ، هیچ نیست دل هنووزم ، گرم توست ، این سردی و ، سرمااا ، چراا ؟ اسمان نیلگون ، با نور توو ،، روشن شود ، گوهر شب تاب مایی ،، ظلمت شبها چرااا ؟ خسته ام از عشق بی تووو ،، خسته ام از زندگی ،،، این چنین شیدا نمودی ،، این چنین رسوا چرا ؟ ب قلم استاد راحم تبربزی کوچک شما پارسا 🙏🌺❤️
Mostrar todo...
👏 1
Mostrar todo...
کلبه شعر

تایم شعر ما ۴/۳۰ الی۶/۳۰

عجب حال پریشان دارد این دل به خود موج خروشان دارد این دل لهیب از آتش عشقت کشد جان درونش آه سوزان دارد این دل نظر بر عالم و آدم ندارد سراسر میل جانان دارد این دل زِ من فرمان نمی‌گیرد چرا او گمانم قصد عصیان دارد این دل شکست از دوریت ای جانِ دلبر بیا تا جای جبران دارد این دل رِسد پایان شبها و به دستت رِسد دستم که ایمان دارد این دل برایت شاعر و آوازه خوان شد کتاب شعر و دیوان دارد این دل به نجوا «عاشق» غمدیده گوید عجب حال پریشان دارد این دل
Mostrar todo...
آرزو میکنم نـه حسرت گـذشتـه غمگینتـون کنـه و نه غم آینده نگرانتون در حـال زنـدگی کنید و لحظه هـایتـان پـر از آرامــش باشـه عصر زیبـاتون بخیر🌸
Mostrar todo...
شرمنده ام، شرمنده از آزار، حق با توست در چشمهایت کمترم از خار، حق با توست بد کردم و نفرین نکردی، رفتی و گفتی اندازه ی من نیستی انگار، حق با توست آرام خندیدیّ و گفتی دل نباید بست بر خنده های مثلِ زهرِ مار، حق با توست من بارها تکرار کردم « دوستت دارم » انگار دلگیری از این تکرار، حق با توست دیوانه ی مویِ پریشانِ توأم اما گفتی بپرهیز از طنابِ دار، حق با توست هر خشت را با خونِ دل چیدم ولی افسوس آجر به آجر بینمان دیوار... حق با توست لعنت به تدبیری که با خودکرده در جنگ است تقدیرِ دل مرگ است یا آوار، حق با توست علیرضا_رنجبر
Mostrar todo...
می‌دانم می‌آیی‌ خدا‌ڪند دیر‌نشود دلم‌ز‌دوری‌ تو‌به‌ غم‌ تنهایت‌اسیر‌نشود تمام‌دلهرها‌ و‌این‌انتظار‌من خدا‌ڪند به‌بی‌خیالی‌زنجیر‌نشود می‌دانم می‌آیی!! زمانش‌را‌ اما‌ نه ای‌ ڪاش‌لحظه‌ آمدنت‌ دل‌ جوانم پیر نشده‌ باشد من‌برای‌آمدنت‌ بی‌تابی‌می‌ڪنم ‌خدا‌ڪند‌انتظار‌ از‌صبر‌ من‌سیر‌نشده‌باشد مرواریدے ڪه‌مثل‌اشڪ‌ هرشب می‌چڪی‌ از‌صدف‌ چشمهاے من خدا‌ڪند‌‌ ‌لحظه‌آمدنت‌ این‌صدف بہ خاڪ‌ سرد‌ گیر نشدہ باشد می‌دانم می‌آیی!! خدا‌ڪند‌‌ همین الان‌هم‌دیر‌ نشدہ باشد ابراهیم‌رفیع___مرداب
Mostrar todo...