سید مرتضی جزایری
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید آرشیو فایلهای صوتی برگزیده از صحبتهای مرحوم سید مرتضی جزایری (شاگرد مُبَرز علامه طباطبایی) @loversfaith کانالهای مرتبط: @loversfaith1 @moharramravagh
Mostrar más4 728
Suscriptores
-224 horas
-27 días
-1430 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
قال علی(ع):
وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ؛ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ
[نهج البلاغه/ حکمت 467]
علی (ع) خطاب به حاکم فارس(ایران) می فرماید:
از خشونت و سختگیری بیجا بپرهیز چرا که سختگیری موجب جلای وطن(و مهاجرت) و آوارگی می شود.
@loversfaith
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
◀️ [یونس،99]
و اگر پروردگارت مىخواست (به اجبار) همهى مردم روى زمين يكجا ايمان مىآوردند. (اكنون كه سنّت خدا بر ايمان اختيارى مردم است،) پس آيا تو مردم را مجبور مىكنى تا ايمان آورند؟!
@loversfaith
🔴 در مذمت دین فروشان
رسول خدا(ص) در مذمت دین به دنیافروشان فرمودهاند:
وَيلٌ للذينَ يَجتَلِبُونَ الدنيا بالدِّينِ ، يَلبَسُونَ للناسِ جُلودَ الضَّأنِ مِن لِينِ اَلسِنَتِهِم، كلامُهُم أحلى مِن العَسَلِ و قُلوبُهُم قُلوبُ الذِئابِ، يقولُ اللّه ُ تعالى: اَبي يَغتَرُّونَ ؟ فَوَعزَّتي لأبعثَنَّ عَلى اُولئك فِتنةً تَذَرُ الحَليمَ مِنهُم حيرانَ.
✅ واى بر كسانى كه دين را وسيله كسب دنيا مىكنند و با زبان نرم خود در برابر مردم به لباس ميش در مىآيند، گفتارشان از عسل شيرينتر است و دلهايشان دل گرگ است. خداوند متعال مىفرمايد: آيا به [رحمت] من غرّه مىشوند؟! بهحق خودم سوگند كه فتنه و بلایى براى آنها پيش آورم كه بردبار از آن سرگردان شود.
📚اعلام الدین، ص 295
@loversfaith
🔹وداع....
#سروده_آقای_وحید_خراسانی
▫️ایراد شده در سال ۱۳۷۵
🔸بخشی از گفتارهای مرحوم #سید_مرتضی_جزایری
@loversfaith
وداع.mp37.36 MB
Photo unavailableShow in Telegram
🔳حضور آیت الله شبیری زنجانی در مراسمِ درگذشتِ مرحوم آیت الله سید مرتضی جزایری
سال ۱۳۸۷
⬅️از سمتِ راست آقای روحانی،آقای عابدی، شبیری زنجانی، رضوی،کاظمی
@loversfaith
ادامه👆
...پس ؛ یک متدین واقعی آن کسی است که در فعل و ترک تمام فعلها و ترکهای دینی آزاد ،آزاد و مختار مختار باشد ولی به خاطر احساس لطیف معنوی که دارد فعلها را انجام و ترکها را ترک میکند.
بنابراین؛ آن جامعه مذهبی که با قراردادهای حکومتی هدایت می شود مساوی است با یک دسته از بردگان بی اختیار که به پذیرش اراده ارباب خود مجبورند و هیچ اراده و اختیاری از خود ندارند.
به این دلیل نه تنها رسول الله امیرالمؤمنین را مرشح برای خلافت نفرمود که اگر میکرد معلوم میشد حتی به خودش هم اعتقادی نداشته است و بیانگر آن بود که مرد جاه طلبی میخواسته عنصری از خانواده اش را بر مردم مسلط کند.
بنابراین؛ اگر کسی خواست به خودش نمره بدهد جائی نمره بدهد که
✔️دین و اجبار..
...ما بر آن هستیم که بدانیم حکومت دین معنی دارد یا ندارد، دیدیم در بخش حاکم بودن معنی ندارد ، چون اگر بین حکومت حاکم و دین تعارضی بود هر کدام را که انتخاب کند لا جرم دیگری را رد کرده پس جمع دین و حکومت با هم نشاید.
آری؛ حکومت به معنی سلطه است در دنیا تسلط یا از ناحیه کسانی است که خودشان کسی را بر خودشان مسلط کرده اند، یعنی : قرارداد سیستمها این جبر را پیش آورده یا از ناحیۀ خود حاکم که با زور و نقشه بر مردم مسلط شده و در هر دو صورت فرقی نمیکند
و اما در بخش دوم یعنی بخش تأثیر پذیر که مردمند آیا اصلاً می شود با حکومت، دین را به کسی تحمیل کرد یا نه؟ چون نظمهای قراردادی با مصالح به جامعه تحمیل شده است، پس باید سراغ آنجائی که به هیچ وجه مصلحت طرف آن نیست رفت ؛ آنجا که باید یک احساس این مصلحت را بیافریند، آیا جبر احساس آفرین است؟! یا ضدّ احساس را می آفریند ؟
کسی در راه می گذرد، محتاجی عرض حاجت میکند، هیچ جبر قراردادی هم نیست که ملزم به اجراء آن باشد تا از او دستگیری کند این جا جانی است که یک احساس باطنی او را وادار به کمک میکند ، که اگر این احساس باطنی تبدیل به یک جبر شد دیگر آن احساس باطنی در درون زنده نخواهد شد. بنابراین؛ در هر جا که بخواهد به جای آن احساس لطیف معنوی در انسان یک جبر قراردادی باشد دیگر آن احساس زنده نخواهد شد، انسان باید بتواند که دروغ بگوید در عین این توانستن؛ شخصیت والای خود او بزرگتر از خواستی باشد که با دروغ تأمین می شود ، و آن شخصیت والا بازدارنده او باشد از دروغ و اگر قرار شد که در همین جا یک جبر قراردادی دخالت کند فوراً آن گزینش عاطفی که در روح انسان پیدا می شود - خواهد مرد. در تمام گذشتهایی که انسان در مورد آنها الزامی ندارد، در تمام لطفهانی که انسان در مورد آنها جبری ندارد آنجا جای حرکت باطن انسان است که عقل ظاهر و عوامل آن نقشی ندارند، چون اگر عقل؛ ظاهر آدمی را وادار کرد و دخالت کردند تا جای آن احساسات را بگیرند آن احساسات در جا می میرند ، و
استمرار این جبرها در حقیقت راه رشد باطنی را روی انسان می بندد. مثل: امام جماعتی میماند که جبر قرارداد او را وادار کرد که همواره نماز اول وقت بخواند، چون جبر بوده نه احساس ؛ پس هیچگاه نماز اول وقت نخوانده یعنی تمام کارهائی که ـ حتی یک کسی که در یک محیط فارغ از تقيدات مذهبی زندگی میکند که آن کارها نشانگر حضور یک معنای معنوی در او هست با شخصی که در یک جبر قراردادی قرار گرفته ـ حتی اگر امام جماعت هم باشد در آن شخص از طریق یک عامل احساسی و در این شخص از طریق
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.