🥀 یک حرف از هزاران
حسین ثنایینژاد، استاد دانشگاه فردوسی مشهد مطالب ادبی، اجتماعی، علمی، خاطره و… که عموماً بهوسیلهٔ اینجانب به رشتهٔ تحریر درمیآیند @sanaeinejad
Mostrar más2 619
Suscriptores
+324 horas
+227 días
+930 días
Distribuciones de tiempo de publicación
Carga de datos en curso...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Análisis de publicación
Mensajes | Vistas | Acciones | Ver dinámicas |
01 برای مجتبی، شهید خرمشهر
از کتاب «نه برای جنگ»
گردان آسیبدیدهٔ ما را از خط مقدّم ترخیص کردند، به اهواز و سپس با قطار به شهرمان برگشتیم. تمام مردم غرق شادی آزادی خرمشهر بودند و با گل و شیرینی آن را جشن میگرفتند ولی ما از جنگبرگشتگان را اندوهی عمیق فراگرفته بود. جنگ همین است. آنها که پیروزی میآفرینند و جشن به ارمغان میآورند، خود درد میکشند و به عزا و ماتم مینشینند. در ایستگاه راهآهن نیشابور چون همه از آمدن ما باخبر نشده بودند، تعداد کمی از خانوادهها به استقبالمان آمده بودند. پدر محمّد طبیعی هم در میان آنها بود. قطار ایستاد، قلبم تند میزد. نمیدانستم وقتی خانواده دوستان شهیدم را میبینم چه بگویم! دلم میخواست قطار حرکت کند و برود و در یک ایستگاه دورافتاده ما را پیاده کند. حدود یک ماه قبل در همین ایستگاه با مجتبی و مجید و علیرضا و محمود و حسین و منوچهر غرق در شوخی و خنده سوار قطار شده بودم و اکنون تنها اندوه نبودنشان با من بود.
قدمهای سنگینم را روی پلههای آهنین قطار گذاشتم و پدر محمّد طبیعی را دیدم که با دیدن محمّد و چند نفر دیگر از بچهها که زودتر از من پیاده شده بودند، با شتاب به طرف ما میآمد. دلم ریخت. وقتی سراغ پسر دیگرش علیرضا را از محمّد بگیرد، او چه جوابی خواهد داد؟! مگر میتواند به آن پیرمرد بگوید برادرم علیرضا دیگر نخواهد آمد؟! اگر بگوید شهید شده، چگونه بگوید جنازهاش نیست و در خاک عراق مانده است؟ در چنین نگرانی، ساکت و آرام پیش میرفتیم تا آن پیرمرد ریزجثه به پسرش رسید. محمّد را در آغوش گرفت. بعد نگاهش را به ما انداخت. بهگمانم یکایک ما را ورانداز کرد، مگر پسر دیگرش علیرضا را هم ببیند. با نگرانی از محمّد سراغش را گرفت، محمّد سکوت کرد. شاید هم چشمهایش پُر از اشک شدند. پیرمرد که سکوت پسرش را دید و اشکهایش را، بیآنکه چیز دیگری بپرسد صدای شیونش در ایستگاه پیچید. همراه با نالههای دلخراش او اشکهای ما هم سرازیر شد. قطار رفت و ما را در آن ایستگاه غرق در ماتم با جای خالی دوستانمان تنها گذاشت.
پسر خواهرم، حسین خوردو، تنها کسی بود که از خانواده به استقبال من آمده بود. با چشمانی گریان یکدیگر را در آغوش گرفتیم. با او برای مجتبی و محمود گریستیم که آخرین شب قبل از اعزام را همراه این دو در خانهٔ حسین گذرانده بودیم. بعد با همان چشمان خیس به خانهٔ خواهرم رفتیم. اتفاقاً همان روز مراسم تشییع جنازهٔ چند شهید بود. پس از استراحتی کوتاه همراه با حسین خوردو به تشییع جنازه رفتیم. در میان جمعیت حاجآقای توحیدی پدر مجتبی را دیدم که روحانی سرشناسی بود. او علاوه بر اینکه مجتهد بود و در حوزهٔ علمیه نیشابور از مدرسین بنام بهشمار میرفت، دبیر آموزشوپرورش هم بود. از قضا همان سال آخر دبیرستان که من و مجتبی کلاس درس را رها کرده و به جبهه رفته بودیم، دبیر درس «بینش دینی» ما بود. من و مجتبی در ردیف آخر، کنار هم سر کلاسش مینشستیم. طفلکی مجتبی سر کلاس پدرش خیلی مظلوم و ساکت مینشست. پیش رفتم و به او سلام کردم. مرا گرم در آغوشش گرفت. هیچوقت هیچ یک از معلّمانم مرا بغل نکرده بودند. اکنون در آغوش دبیر دینیام و پدر دوست شهیدم اشک میریختم. او هم کمی گریست ولی خیلی زود بر خودش مسلّط شد و مرا در غم شهادت پسر خودش دلداری داد.
بعدازظهر همان روز همراه با حسین خوردو به خانهٔ شهید توحیدی رفتیم. چقدر سخت و دلگیر بود که اکنون دیگر «مجتبی» نبود، آن مجتبی سرشار از مهربانی و شوخوشنگ و پُر از انرژی، اینک «شهید توحیدی» بود نشسته در قاب عکسی. هیچگاه هیچ قاب عکسی چنان زنده در نگاهم خودنمایی نکرده بود. آنقدر زنده که گاه میخواستم بروم و دستش را بگیرم و بگویم: «مجتبی! چرا اینجا نشسته و به من زل زدهای پسر؟! بلند شو! باید بریم درس بخونیم.» دوستان دیگر هم بهتدریج رسیدند و تا شب حجلهای برایش درست کردیم. آن را سر کوچه گذاشتیم و با گل و چراغ آذینش بستیم. مردم گروهگروه میآمدند و به خانوادهاش تسلیت میگفتند و میرفتند. گاهی هم مرا به یکدیگر نشان میدادند. بعضیهایشان جلو میآمدند و میپرسیدند:
شما همان دوست مجتبی هستید که با هم در جبهه بودین؟
بله.
چه حیف که مجتبی شهید شد! شما طوری نشدین؟!
نه من سالمم.
و در دلم آرزو میکردم کاش من هم شهید شده بودم. بعد تسلیت صمیمانهتری به من میگفتند و میرفتند. آخر شب که رفتوآمدها تمام شد. خواهر مجتبی آمد و ما دوستانش را برای شام به داخل خانه دعوت کرد. بعد از شام بیبی مرا به گوشهای صدا زد و در حالی که دیگر اشکی برایش نمانده بود، که حتی نمی به چشمان غمزده عزادارش بدهد با صدایی حزنآلود و لرزان پرسید: «حسینآقا! لطفاً بگین مجتبی چطور شهید شد؟ چرا جنازهاش رو نتونستین بیارین؟! جنازهٔ پسرم کجاست؟» سه سؤال کوتاه که جواب هر کدامش داستان بلندی را میطلبید.
سوم خرداد روز آزادی خرمشهر مبارک
@yek_harf_az_hezaran | 749 | 14 | Loading... |
02 سخنان نسنجیده بسیار
محسن رضایی: شهادتش هم دستاورد بزرگی برای ملت ایران بود.
اسماعیلی: در فاصله سه تا ۴ ساعت چندین بار با تلفن حاج آقای آلهاشم | 1 643 | 21 | Loading... |
03 🔹️توروبولانس و ویندشیر عامل احتمالی سقوط هلیکوپتر رئیسجمهور
اگر عامل سقوط هلیکوپتر را شرایط جوی بدانیم، بر اساس نظر استاد اردکانی(استاد اینجانب و پدر علم هواشناسی سینوپتیکی کشور) که هماکنون در آمریکا بسر میبرند، توربولانس شدید و wind shear یا تغییر شدید قائم سرعت باد میتواند عامل سقوط هلیکوپتر رئیسجمهور بوده باشد. باید این موضوع بهدقت مورد توجه گروه تحقیق حادثه قرار گیرد. در این صورت باید گزارش هوای مسیر پروازی که به خلبان داده شده حاوی چنین اطلاعاتی میبوده است.
#ثنایی_نژاد
http://t.me/yek_harf_az_hezaran | 2 783 | 47 | Loading... |
04 "معاون رئیس جمهور و تعدادی از اعضای هیئت دولت عازم تبریز شدند!"
"رئیس هلال احمر عازم تبریز شد!"
آقا! قرار نیست شما خودتون برین دنبال هلیکوپتر بگردین! باید تو دفترتون بمونید و درست مدیریت کنید بحران رو! تا شما به تبریز برسین کلی از زمان طلایی تلف شده رفته! مدیریت بحران میدونید چیه اصلا؟!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 2 346 | 22 | Loading... |
05 میشه برای هر حادثه یک واژه اختراع نکنید؟! فرود سخت دیگه چه صیغهایست؟!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 1 816 | 20 | Loading... |
06 خبرها در باره حادثه هلیکوپتر حامل آقای رئیسی چرا اینقدر غیر دقیق است و مبهم؟! عصر ارتباطات است مثلا! آن هم هلیکوپتر رئیس دولت! چگونه است که حتی معلوم نیست در چه وضعیتی هست این هلیکوپتر و سرنشینانش؟!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 2 348 | 31 | Loading... |
07 🔹️سیل حاصل از توسعه شهری کور!
مفایسهای بین دو تصویر ماهوارهای در دو سال ۱۹۷۰ با امروز نشان میدهد شهر مشهد در محله سیدی چگونه در یک بستر سیلابی گسترش بیرویه یافته است. اگر در بارندگی.هایی از ایم دست در چنین منطقهای سیل نیاید جای تعجب دارد.
به گمانم همکارانم در گروه جغرافیای شهری بتوانند تحلیل دقیقتری از این گسترش شهری بیحساب و کتاب و نادرست ارائه نمایند.
ماخذ ویدئو: https://t.me/Mahdi_Motagh
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 1 716 | 23 | Loading... |
08 🔹️کاش کانالهای انتقال آب باران در سطح مشهد چنین بودند!
چندین کانال را در بلوار نماز و دیگر آبراهههای جنوب شهر مشهد دیدهام. اگر در طراحی و اجرای آنها از دانشگاه فردوسی مشهد الگو میگرفتند و مانند شکل فوق کانالهای روباز متناسب با جریانهای حاصل از حداکثر بارش محتمل(PMP) احداث میشدند، این فاجعهها رخ نمیدادند.
لازم به ذکر است اینجانب شخصا شاهد بودم در سال ۱۳۷۱ وقتی این کانالهای انتقال آب در داخل پردیس دانشگاه احداث نشده بودند، یک بارندگی نظیر همین چند روز گذشته رخ داد و سیل مخربی محوطه پردیس دانشگاه را فراگرفت و خسارتهای زیادی به وجود آمد. از زمانی که این کانالها احداث شدهاند دیگر هیچوقت چنان اتفاقی نیافتاده است.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 1 807 | 23 | Loading... |
09 📽گزارش تصویری از همایش
«عمرجاودانی»
ویژه روز ملی و نخستین روز جهانی
«حکیم عمر خیام نیشابوری»
۲۶ اردیبهشت ماه جلالی ۱۴۰۳
سالن همایش های جهاد دانشگاهی
این همایش با حمایت مالی و معنوی شرکت
«پولاد پرویز خراسان» سامان یافت.
سخنرانان ارجمند همایش:
جناب استاد سیدعلی میرافضلی
جناب دکتر محمدرضا خسروی پور
با همکاری و همراهی بیش از ۱۵۰ نفری که در این همایش حضور یافتند
بخشهایی از سخنرانی ها در روزهای آتی همرسانی می شود...
🔳پنجره ای برای دیدن
پنجره ای برای شنیدن
@PanjarehGallery
با پنجره در اینستاگرام همراه باشید👇
https://instagram.com/panjareh_gallery?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg== | 1 088 | 3 | Loading... |
10 🔹️لامصب! خانه اگر نیستی بیرون که باش!
در روزگار گذشته پشتبام خانهها را کاهگل میکردند. بعضی اوقات (مثل امروز) کاهگلها کهنه بودند و آب باران از درز و دروز آن به داخل خانه چکه میکرد. بدیهی است که با بند آمدن باران چکهکردن آب هم بند میآمد. اما گاهی که باران زیاد میبارید کاهگل اشباع میشد و چکه کردن آب به داخل خانه همچنان پس از بندآمدن باران ادامه مییافت.
یک روز ملانصرالدین از اینکه باران بند آمده بود و چکهکردن آب از سقف همچنان ادامه داشت حوصلهاش سر رفت. خانهاش را خطاب قرار داد و با عصبانیت داد زد: لامصب! اگر خانه نیستی، بیرون که باش! کنایه از اینکه خانه باید آدم را از برف و باران محافظت کند. اکنون بیرون از باران خبری نیست ولی داخل خانه همچنان باران میبارد!
کوچه ما هم کم از خانه ملانصرالدین ندارد. بیش از دو ساعت است که باران بند آمده ولی اینجا همچنان مملو از آب است. یک نمونه زیبا از رعایت استاندارهای مدیریت آبهای سطحی معابر شهری!
#ثنایینژاد
@yek_harf_az_hezaran | 1 696 | 31 | Loading... |
11 آینه زندگی در نگاه خیام نیشابوری
فلسفه زندگي خیام را شاید بتوان در دو تا از رباعی هایش خلاصه کرد. در رباعی اول می گوید:
"من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هر فراز و پستی دانم
با این همه از دانش خود شرمم باد
گر مرتبه ای ورای مستی دانم"
می گویند جز چند رباعی بقیه رباعیات منسوب به خیام از آن او نیست. من اما اگر یک رباعی را بخواهم به او نسبت بدهم همین است. این رباعی چنان ظریف و عمیق است که حتی اگر کس دیگری هم آن را سروده باشد، چونان خیام بوده است. او به ظرافت طبع تمام مدعی می شود که از ماهیت هستی و نیستی فقط ظاهرش را می داند. خیام که ۱۰۰۰ سال قبل با محاسبات دقیق نجومی لحظه قرار گرفتن زمین در نقطه اعتدالی بر مدار گردشش به دور خورشید را محاسبه کرده، می گوید فقط ظاهر هستی را می شناسد و از باطنش بی خبر است. امروزه ریاضیات و فیزیک و شیمی و نجوم نیز با کشف کهکشان های بسیار و نفوذ در دل هسته اتم هنوز بر همانند که خیام بود. با اینحال او خود را آگاه بر هر فراز و پستی می داند. میگوید که به کنه فراز شادمانی ها و پستی رنج ها پی برده است و از حالات روحی بشر آگاه است. با این همه اما او راه زندگی آرام و بی دردسر را در بی خبری می داند. خیام مرتبه ای ورای مستی که حالتی در مقابل هوشیاری است نمی داند. بی خبری او البته پس از آن است که بر دانش بسیاری مسلط شده است. در واقع بی خبری پس از با خبر شدن از ظاهر نیستی و هستی و باطن فراز و پستی است که مطلوب خیام است.
رباعی دیگر خیام به دنیای فانی معنا و مفهوم می بخشد تا بشر را از رنج هستی برهاند. او شادمانی را و طرب را تنها چاره می داند برای گریز از رنجِ بودن. در این رباعی:
"خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش"
خیام با علم به فانی بودن و هیچ شدن جهان، پوچی گرایی را تجویز نمی کند. در نگاه او اگرچه پایان جهان به نیستی می رسد، اما می گوید اکنون که شانس بودن یافته ای همین فرصت را غنیمت شمار و شاد باش. شاد بودن را نیز چندان پیچیده نمی سازد. او باز هم مستی و بی خبری را و عشق ورزی را برای شادمانی کافی می داند.
۲۸ اردیبهشت روز بزرگداشت خیام نیشابوری گرامی باد
http://t.me/yek_harf_az_hezaran | 995 | 20 | Loading... |
12 🔹خانهها را سیل برد، مسئولان کجایید؟!
از زمانیکه این مژده را در «یک حرف از هزاران» دادم که ستادی در دانشگاه فردوسی مشهد تشکیل شده تا «طرح جامع مدیریت سیل» را برای استان خراسان رضوی تهیه کند، پنج سال گذشته است. همان زمان من به اتفاق پنجاه تن از همکارانم، همه از اساتید مبرّز در رشتههای مختلف و مرتبط با جنبههای مختلف مدیریت سیل، طرحی را تهیه کردیم. سپس آن طرح با امضای رئیس دانشگاه به مراجع ذیربط ارسال شد. علاوه بر این، شخصاً ۱۳ یادداشت در همان روزها نوشتم در سیزده هفتهٔ پیاپی؛ با عنوان «وقتی سیل آمد». پساز آن، در این پنج سال بارها و بارها در همین کانال آهوناله کردهام که چرا هیچکس به این طرح و این یادداشتها واکنشی نشان نمیدهد ولی متأسفانه تاکنون هیچ اثری نداشته است.
حدود شش ماه قبل نیز وقتی برای برخی یادداشتهایم از طرف مقامات رسمی مورد مؤاخذه قرار گرفتم، به آنها گفتم بروند کسانی را مؤاخذه کنند که چنین طرحهایی را بیپاسخ میگذارند. پساز آن، دوباره از من درخواست کردند طرح را برایشان ارسال کنم. دوباره هم ارسال کردم. اما هنوز هم بهجز سکوت هیچ جوابی دریافت نکردهام.
اکنون شهرهای مختلف استان خراسان رضوی دچار سیل شدهاند. در مشهد خسارتهای زیادی به مردم وارد شده و برخی گزارشها از تلفات انسانی هم خبر دادهاند. آیا کسی هست این همه تعلل و بیتوجهی مسئولان ذیربط را برای من و همکارانم توضیح دهد؟!
#ثنایی_نژاد
🆔 t.me/yek_harf_az_hezaran
| 4 476 | 79 | Loading... |
13
🔹خوب دیگه حالا شنبههامونم جمعه است!
عاقلانهترین تصمیمی که این مجلس از خود بهجا گذاشت همین تصویب تعطیلی شنبه بهجای پنجشنبه بود؛ اگر شورای نگهبان هم رضایت بدهد البته!
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran | 1 856 | 12 | Loading... |
14
🔹گزارش یک سخنرانی دربارهٔ بوسیدن
فیلم مستند «بوسه بر زمین» در سال ۲۰۲۰ تولید شده است. قبلاز آن نیز دو فیلم مستندِ «حقیقت تلخ» را آقای الگور در سال ۲۰۰۶ و ده سال بعد آقای دیکاپریو «قبلاز سیلاب» را ساخته بودند که هر دو شهرت جهانی یافتند و الگور بهخاطر آن جایزه نوبل صلح گرفت. من فیلمهای «حقیقت تلخ» و «قبلاز سیلاب» را سالهاست در کلاس درس «تغییراقلیم» به دانشجویانم در مقطع دکترای هواشناسی نشان میدهم و مفصل دربارهٔ آنها سخن میگویم. از سال آینده باید فیلم «بوسه بر زمین» را نیز به کلاسم ببرم.
در این یادداشت بنا ندارم دربارهٔ فیلم بنویسم و آن را نقد کنم؛ که البته باید در روزهای آینده چنین کاری را انجام دهم. در اینجا میخواهم از سازمان مردمنهاد «انجمن دیدهبان آب، هوا و زمین» سپاسگزاری کنم که این جلسه را برگزار کرد و از آقای دکتر طراوتی و سرکار خانم تقیزاده که مرا به این جلسهٔ بیریا و پر شوق و امید دعوت کردند. جلسهای که اگر همهچیز سر جای خودش بود، جا داشت در تالار شهر برگزار شود و در آن، همهٔ مسئولان و کارشناسان و مردم علاقهمند شرکت جویند و در رسانهها بهصورت گسترده پخش شود.
اما خاصیت این جلسات این است که نشان میدهد هنوز امید هست و هنوز نبض جامعه میزند و هنوز در میان مردم آدمهایی هستند که تمام زندگیشان را گذاشتهاند برای نجات زمین و سرزمین از بلاهایی که انسانها بر سر آن آوردهاند. هنوز آدمهایی هستند که بوسه بر زمین میزنند و مادر طبیعت را عاشقانه دوست میدارند و برای رهاییاش از این بلاها تلاش میکنند و دل میسوزانند.
سخنرانیام را با ابراز شگفتزدگیام از محل برگزاری آن اعلام کردم. وارد یک برج مجلل و زیبا شدم سپس به سمت یک راه پله تنگ و کمنور رفتم که به زیرزمینی شبیه انباری ختم میشد. در آن زیر زمین ناگهان وارد یک فضای دلانگیزی میشدی که در واقع یک موزهٔ کوهنوردی بود (مجموعه پایکاه) و در آنجا مشتاقانی نشسته بودند. در برقچشمان و شوق نگاهشان میدیدم که چنان است عاشقانه بر روی زیبای زمین بوسه زدهاند. چنین جمعی با حوصله نشستند و یک ساعت و ۲۰ دقیقه فیلم تماشا کردند و یک ساعت و نیم هم سخنرانی گوش دادند. البته من از همکار خوبم آقای دکتر فتوت که خاکشناس زبردستی است نیز دعوت کرده بودم همراهم بیاید و دربارهٔ خاک سخن بگوید که موضوع فیلم بود در فرایند تغییراقلیم.
نکتهٔ دیگر، حضور برخی از دوستان عزیزم و برخی دانشجویانم که در جلسه حاضر شده بودند و به آن جلای بیشتری داده بودند. از همهٔ ایشان سپاسگزارم.
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran | 1 946 | 15 | Loading... |
15 نیم ساعت دیگر در محفلی خواهم بود تا در باره بوسیدن سخنرانی کنم! | 1 407 | 4 | Loading... |
16
🔹فریدون فردوسی
اگر فردوسی هیچ حماسهای نسروده بود بجز داستان فریدون و ضحاک خود شاهنامهای بود شاهکار. حماسهای که اوج خودخواهی، قساوت، ظلم ، بیداد، خونخواری و خودکامگی را بر یک جامعه مظلوم و ناامید به تصویر میکشد.
در این تصویر دو قطب متضاد در حادترین شکل خود قرار دارند. در یکٰسو ضحاک است با مارهایی بر دوش که ذاتاً قادر نیست از ظلم و بیداد و خونخواری خود دست بردارد. آن مارها طینت کریه و سمّی خودکامهای را نشان میدهند. در سوی دیگر، مردمانی توصیف شدهاند در بدترین یأس و ناامیدی که هیچ راه گریز و چارهای برایشان نمانده است.
فردوسی در این حماسهسرایی بینظیر کاوهای را از دل جامعه بیرون میآورد که اولین کارش شکستن حصار ترس است و سپس جنبشی که معطوف به کسب قدرت برای خویش نیست. حاصل انقلاب کاوه فرّ فریدونی است برای برپایی حکومتی دادگر.
☀️۲۵ اردیبهشتماه روز بزرگداشت فردوسی گرامی باد
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran | 3 344 | 34 | Loading... |
17 🔹️زندانی کردن نخبگان کار نادرستی است
در یک ماه گذشته توماج صالحی، خواننده مشهور به اعدام محکوم شده، رسولاف، فیلم ساز مشهور و زیباکلام، استاد دانشگاه مشهور زندانی شدهاند. هیچکدام از این شخصیتهای فرهنگی و علمی جرمشان اختلاس نبوده، قتل و جنایت و کلاهبرداری هم نبوده. اتفاقا اتهام هرسه نفر آنها دقیقا متوجه فعالیت حرفهایشان بوده است.
اصولا اگر حکمرانی جامعه به جایی برسد که نخبگان آن جامعه را به دلیل انجام فعالیت حرفهایشان مشمول مجازات شوند باید نگران وضعیت حکومت بود.
واقعیت این است که اساساً نمیتوان با حاصل اندیشه و هنر برخورد فیزیکی کرد. نگاهی به تاریخ نشان میدهد که برخورد سخت با اندیشه و هنر بینتیجه است حتی اگر در کوتاه مدت نتیجهای کاذب از آن حاصل آید.
هنر و اندیشه چون آب زلالند و لطیف ولی سختترین سنگها و صخرهها را در هم میشکنند. کجایند آنانکه سقراطها را محکوم کردند و گالیلهها را و حلاجها را؟!
راه این است که با این دو محصول هوش آدمی مدارا نمایید و حتی اگر اندیشه و هنری را نمیپسندید با همان شیوه آن را پاسخ دهید.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 2 752 | 36 | Loading... |
18 انجمن دیدبان آب هوا زمین برگزار می کند:
نقد ونمایش مستند
☘زمین را ببوس ☘
باحضوردکتر ثنایی نژاد استاد دانشگاه فردوسی مشهد
🔷زمان : سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ، ساعت ۱۸/۳۰
🔷آدرس : بلوار وکیل آباد ، صیاد شیرازی ۲ مجتمع برلیان ، طبقه منهای یک
«موزه کوه نوردی ، مجموعه پایکا »
🔶لطفا علاقمندان، حضور خود و تعداد همراهان را به شماره تماس ۰۹۳۵۸۹۷۱۳۲۱ اعلام فرمایند .
@didban_a_h_z | 1 460 | 11 | Loading... |
19 🔹️زاویه نگاه
کوهنوردی بهترین فرصت است برای تفکر اکر تنها باشی و برای طوفان فکری اگر همراه داشته باشی. با عباس میرفتیم و از هر دری سخنی میگفتیم در باره افکار و ایدههایی که مطرح میشد. او عکاس قابلی است و به من هم آموخته است نکاتی چند از این هنر زیبا. بوته گلی بر سر راهمان بود. هر کدام از یک زاویه از همان بوته گل عکس گرفتیم. وقتی عکسها را به هم نشان دادیم گفتگویی شکل گرفت بر اساس تاثیر زاویه نگاه ما به زندگی.
بسیاری از اتفاقات در زندگی همه ما مشترک هستند. اما این زاویه نگاه ما به آن رویدادهاست که یا آن را برایمان تلخ میسازد و ناراحت کننده و یا درسِآموز میشود و حتی مایه امید و شادمانی.
این قاعده در نگاه به همین دو عکس هم میتواند جاری باشد. بستگی دارد ما به هر کدام از این دو عکس چگونه بنگریم. برخی از ما ممکن است عکس سمت راست را بپسندیم و برخی دیگر عکس سمت چپ را. و صد البته هیج رجحانی هم بین آنها که عکس سمت چپ را پسندیدهاند و دیگران که از عکس سمت راست خوششان آمده وجود ندارد.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 1 698 | 8 | Loading... |
20 🔹️زمانی برای بازخواست
به هنگام بروز بحرانهای مختلف، برخی از مسئولان اظهار نظرهایی میکنند که اگر مقابله با بحران را مشکل نسازد، لااقل اذهان را از آن منحرف میسازد و باعث اتلاف منایع میشود. مثلا ادعای ساخت واکسن در موعد مقرر، ادعای ویروسیاب مستعان، ادعای باروری ابرها برای استحصال آب و این آخری ادعای ابردزدی و پدیده هارپ.
همواره اندیشمندان جامعه بلافاصله پس از ابراز این ادعاهای سخیف و بیپایه آنها را با استدلالهای قوی و متقن رد کردهاند. اما متاسفانه مقامات مسئول نه تنها از این نظرات کارشناسانه بهره نگرفتهاند که یا در برابر آنها سکوت پیشه کردهاند و یا به گونهای موید آن ادعاهای بیپایه شدهاند. پرواضح است دیری نمیپاید که مهمل بودن چنین ادعاهایی بر همگان آشکار میشود.
با اینحال متاسفانه حتی یک مورد هم وجود نداشته است که پس از آنکه بر همگان معلوم شده است آن ادعاها پوچ و بیمایه بودهاند، مطرح کنندگان آنها مورد بازخواست قرار گیرند. همه به یاد داریم که در همین زمستان گذشته افرادی حتی در رده معاون رئیسجمهور تاثیر هارپ را بر کاهش بارندگی محتمل اعلام کردند. در همان زمان افرادی چون نویسنده همین یادداشت خیلی صریح و مستدل این موضوع را رد کردیم. اکنون چنانچه استاد اردکانی در همان روزها پیشبینی کردند بارشهای بسیاری رخ دادند و به روشنی همه میبینند که هیچ اثری از هارپ و ابر دزدی وجود ندارد.
بنابراین انتظار میرود در ابتدا خود آن مسئولان و مطرح کنندگان آن نظریههای بیپایه عذرخواهی کنند و سپس دستگاههای نظارتی از این افراد بازخواست نمایند. و نیز انتظار میرود در آینده شرایطی فراهم شود که هرکسی از راه رسید نظریه عجیبوغریبی را نتواند به مسئولان امر بقبولاند.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 3 326 | 29 | Loading... |
21 🔹️دوره گذار گذرگاه
ارتش اسرائیل اکنون گذرگاه رفح را در تصرف خود دارد. گذرگاهی که تنها نقطه ارتباطی نوارغزه با دنیای خارج بود. اکنون اسرائيل میتواند تمام تدارکات و کمکهای بینالمللی را به مردم غزه تحت نظر بگیرد. این وضعیت بیگمان حماس را در شرایط بسیار دشواری قرار خواهد داد. زیرا ممکن است اسرائیل بتواند بدون اینکه مجبور باشد به کشتار وسیع دست بزند با اداره آوارگان رفح و حتی انتقال تدریجی آنها به شمال آرام آرام کنترل کامل رفح و سپس غزه را در دست بگیرد. شاید طرح مذاکرات قطر برای آتش بس صرفا یک موضوع انحرافی بوده باشد.
#ثنایی_نژاد
@sanaeinejad | 1 587 | 8 | Loading... |
22
🔹بهار هست و تو هستی و...
در اوج زیباترین روزهای بهار و در بهشت اردیبهشت به جاده زدیم و از کوهها و درهها گذشتیم و به شهر زیبای درگز رسیدیم. شهری زنده و شاداب. شهری که هنوز بوی و رنگ شهرهای قدیم را دارد. هنوز بسیاری از خانهها بکطبقهاند و صحن حیاط دارند. شهری که وقتی وارد دکانی میشوی لبخند مهری بر لبان صاحب دکان میبینی که با لهجه کُرمانژی خوشآمدت میگوید. شهری که در رستوران سنتیاش میتوانی روی قالیچهای بنشینی و خوشمزهترین غذای آن منطقه، یَخنی، را نوش جان کنی با پذیرایی گرم و صمیمانه. شهری که وقتی جایی برای خوابیدن پیدا نمیکنی، یکی پیدا میشود آلاچیقش را به تو بدهد تا سر بر بالین آرامش بگذاری. وقتی هم میروی پتویی بخری برای بالاپوشت، زن فروشنده که میبیند پلاستیک مناسبی برای بستهبندیاش ندارد آن را در یک روسری میپیچد و به تو تحویل میدهد. شهری که وقتی خرید میکنی میتوانی مثل یک دوست با فروشنده وارد گفتگو شوی و از هر دری با او حرف بزنی؛ همراه با لبخندی از سر مهر. شهری که با اینکه جمعیت چندانی ندارد، روز جمعه تا نیمهشب هم مغازههای زیادی باز هستند، مبادا گردشگری چیزی بخواهد و پیشانیاش به در بسته برخورد کند. شهری که با عطر گلهای بهاری در هوای لطیفش شبهنگام تو را به آرامشی بهشتی میبرد و روز در میان گندمزارهای سرسبزی که چسبیده به دیوار شهرند، به سیاحتی خواستنی. شهری که آفتابش مهربان است و خاکش سرشار از لطافت و درختانش رقصان در نسیم بهاری.
صبح به قصد پارک ملی تندوره به راه افتادیم که گوگلمَپ ما را به اشتباه برد و محلیهای مهربان ما را به مسیر اصلی برگرداندند. در راه به چادری مهمان شدیم برای صرف فتیرمَسکه با دوغ محلی از دست چوپانی که خود از گلهاش تهیه کرده بود، غرق در مهماننوازی مهریانانهاش. افسوس که جز همزبانی و همراهی با او کاری از ما برنیامد وقتی دیدیم با همهٔ تلاش و هوشی که داشت زندگیاش بهسامان نبود و از دست آنها که باید به دادش برسند، نالان.
در پارک تندوره جمعیت زیادی از طبیعتگردان به تفریح بودند در قسمت محدودی از درهٔ تنگ آن پارک زیبا. افسوس خوردیم که حتی پیاده و بهصورت کنترلشده هم اجازه نمیدادند مردم از قسمت اصلی پارک در بالادست بازدید کنند. تاسف بیشتر که حتی اجازه ندادند در همان قسمت تردد آزاد، به بالای ارتفاعات مشرف به همان قسمت که راه پاکوبهای هم داشت، صعود کنیم و نگاهمان را به آن همه زیباییهای بینظیر مهمان سازیم.
با اینحال، از زلال آب جاری ته دره بهره بردیم و سپس در میان رگبار شدیدی از باران راه کلات را در پیش گرفتیم به تماشای گلزار و گلزار و گلزار. جاده در میان گندمزارهای زیبا پیچوتاب میخورد و اینجا و آنجا گلزارهای زرد و شقایقهای قرمز زیباترین صحنههای بهاری را در چشمانمان میآراستند.
در میان آن همه زیبایی طبیعی، یک زیبایی اجتماعی هم دیدیم. در مسیر پارک ملی تندوره در روستای تاجالدین برخی از کوچههایش را به نام جانبازان آن روستا نامگذاری کرده بودند. احتمالاً خود آن جانباز در همان کوچه زندگی میکرد. کاری نیکو که جای دیگری ندیده بودیم.
t.me/yek_harf_az_hezaran_Files/66?single
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran | 2 701 | 23 | Loading... |
23 🔹️آیا پخش گسترده خبر کهنه خشونت عریان جز ایجاد رعب و هراس و همچنین عادی سازی اعمال بیرحمانه نتیحهای دارد؟!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 1 909 | 2 | Loading... |
24 🔹️در روز معلم برای من هدیه و گل نیاورید
فردا دوازدهم اردیبهشت است و به نام روز معلم نامگذاری شده است. به همین مناسبت هر ساله برخی از دانشجویانم از سر مهر و قدرشناسی هدیهای یا گلی برایم میآورند. من از این توجه و مهربانیشان سپاسگزارم اما میخواهم بگویم برای من گل و هدیه نیاورید.
در روز معلم من باید به شما هدیه بدهم! نه البته گل و نه هدیه! من باید به وظیفه معلمیام عمل کنم و توجه شما را به مسائلی جلب کنم که این روز معلم را آفرید. باید به شما بگویم چه کسانی با چه تفکری در دوازده اردیبهشت سال ۱۳۵۸ گلوله به مغز معلم شلیک کردند. باید بگویم آن معلم چه میگفت که پاسخش را نه با قلم و کتاب، که با تفنگ دریافت کرد. باید به شما بگویم در آن روز شیوه معلمی بود که بر خاک افتاد و شیوه خشونت بود که پس از قتل دانش به هزارتوی جهل فروخزید و خشابهایش را پر کرد برای جنایتهای بیشتر بر علیه دانایی. من باید بگویم که این روز را معلمان گرامی میدارند تا از دانایی در برابر جهل حفاظت کنند. باید برایتان توضیح دهم که چگونه جهل میتواند بیاید در صحن دانشگاه تمام قد بایستد و بیمحابا گلولههایش را به سمت مغز دانش نشانه رود و خون آگاهی را بر زمین بریزد. باید برایتان شرح دهم که جهالت بی اعتنا به لباس و تعلقات فکری دانشورزان آنها را هدف قرار میدهد، حتی اگر معلمی لباس دین هم به تن داشته باشد.
پس برای من هدیه و گل نیاورید. به جایش تاریکخانههایی را بیابید که از نور دانش میگریزند و جهل میپراکنند و نتیجهاش میشود خشونت در سطح جامعه. آنگاه حواستان به آن نهانخوانههای نادانی باشد که مبادا باز معلم دیگری را بر خاک افکنند و جامعه را از دانش دور کنند و تهی سازند.
روز معلم بر تمام معلمین آزاده و اندیشمند گرامی باد.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 3 411 | 41 | Loading... |
25 🔹️حرفهایی از جنس گذشته
امروز دوستی قدیمی به دیدارم آمد. دو ساعت حرف زدیم. میگفت دلش میخواهد کاری کنیم که به داد جامعه برسیم. از معرفی بزرگان جامعه به نسل جدید میگفت و از آشنا کردن جوانها با سرمایههای ملی و اجتماعی. طرحهایی هم داشت مثل اینکه فصلنامه منتشر کند با محوریت همین موضوعات و یا گردهمایی و جلسات بحث و گفتگو ترتیب بدهد.
خیلی دلم میخواهد به او کمک کنم. انگیزهاش را خالصانه دیدم. حتی گفتم هر کاری از من برآید برای انجام طرحهایش کمک خواهم کرد. اما نکاتی را هم به ایشان یادآور شدم.
گفتم به گمان من ما هنوز و همچنان با همان زبان و روشهای همیشگی خود میخواهیم با نسل جدید سخن بگوییم. حال آنکه این نسل دیگر نه آن واژگان را میپسندد و نه آن روشها را قبول دارد. دغدغههای نسل جدید چیزهاییست که ما یا به آنها نمیپردازیم و یا اگر بپردازیم روش مناسبی برای برقراری ارتباط موثر با آنها نمیشناسیم.
به او گفتم اگر اینها که برداشت من است درست باشد، یک گسست نسلی خطرناک رخ داده است. زیرا نسلهای جدید به تجربه و دانش نسلهای پیشین خود نیازمند هستند. اگر ارتباط موثر بین نسلها نباشد نسلهای جدید مجبورند راههای رفته را دوباره بروند و همان خسارت.هایی را ببینند که نسلهای پیش از آنها تحمل کردهاند.
متاسفانه در این زمینه با یکدیگر همنظر بودیم و گفتگوی ما بی نتیجه پایان یافت.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 1 893 | 8 | Loading... |
26 🔹️پیشنهاد به سردار رادان
در خبرها خواندم سردار رادان با مراجع قم دیدار داشته در رابطه با اقداماتی که اخیرا نیروی انتظامی در برخورد با مسئله حجاب پیشگرفته است.
به ایشان پیشنهادمیکنم اگر به دنبال دریافت نظرات تئوریک در این باره هستند، در کنار این ملاقاتها نشستی هم با اساتید دانشگاه داشته باشند، نه البته با آن دسته از همکاران ما که در این باره با ایشان همنظر هستند.
در مسائل پیچیده اجتماعی از این دست واقعا نیاز هست تحلیلهای علمی و نظرات متخصصین دانشگاهی نیز شنیده شود.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 2 006 | 9 | Loading... |
27
بهار بود، سال ۱۳۶۱. پدر مجتبی توحیدی یک سال پس از شهادت پسرش آمده بود به جبهه تا خداقوت بدهد همرزمان پسرش را. سایت پنج، تپهماهورهای غرب اندیمشک، نزدیک چنانه. بعدها پنج نفر دیگر از بچههایی که در همین عکس هستند نیز شهید شدند...
📸 عکس مربوط است به فصل یازدهم کتاب «نه برای جنگ» با عنوان: «چنانه»
#نه_برای_جنگ
#ثنایینژاد
@yek_harf_az_hezaran | 2 248 | 15 | Loading... |
28 🔹️حکم اعدام توماج اجرا نمیشود، اما چرا؟!
تردیدی نیست اگر حکم اعدامصادره برای تومان صالحی اجرا شود مشکلات عدیدهای سختتر از حوادث سال ۱۴۰۱ به وجود میآید. بسیار بعید است عاقلان حکومت اجازه اجرای چنین حکمی را بدهند.
اما مشکل اینجاست که چنین حکمهایی جمهوری اسلامی را به صدر اخبار دنیا میبرد به عنوان حکومتی که خوانندهای را به جرم خواندن، به اعدام محکوم میکند و چرا باید چنین شود؟! صدور چنين حکمی هم در تاریخ خواهد ماند و هم در اذهان!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran | 3 164 | 26 | Loading... |
برای مجتبی، شهید خرمشهر
از کتاب «نه برای جنگ»
گردان آسیبدیدهٔ ما را از خط مقدّم ترخیص کردند، به اهواز و سپس با قطار به شهرمان برگشتیم. تمام مردم غرق شادی آزادی خرمشهر بودند و با گل و شیرینی آن را جشن میگرفتند ولی ما از جنگبرگشتگان را اندوهی عمیق فراگرفته بود. جنگ همین است. آنها که پیروزی میآفرینند و جشن به ارمغان میآورند، خود درد میکشند و به عزا و ماتم مینشینند. در ایستگاه راهآهن نیشابور چون همه از آمدن ما باخبر نشده بودند، تعداد کمی از خانوادهها به استقبالمان آمده بودند. پدر محمّد طبیعی هم در میان آنها بود. قطار ایستاد، قلبم تند میزد. نمیدانستم وقتی خانواده دوستان شهیدم را میبینم چه بگویم! دلم میخواست قطار حرکت کند و برود و در یک ایستگاه دورافتاده ما را پیاده کند. حدود یک ماه قبل در همین ایستگاه با مجتبی و مجید و علیرضا و محمود و حسین و منوچهر غرق در شوخی و خنده سوار قطار شده بودم و اکنون تنها اندوه نبودنشان با من بود.
قدمهای سنگینم را روی پلههای آهنین قطار گذاشتم و پدر محمّد طبیعی را دیدم که با دیدن محمّد و چند نفر دیگر از بچهها که زودتر از من پیاده شده بودند، با شتاب به طرف ما میآمد. دلم ریخت. وقتی سراغ پسر دیگرش علیرضا را از محمّد بگیرد، او چه جوابی خواهد داد؟! مگر میتواند به آن پیرمرد بگوید برادرم علیرضا دیگر نخواهد آمد؟! اگر بگوید شهید شده، چگونه بگوید جنازهاش نیست و در خاک عراق مانده است؟ در چنین نگرانی، ساکت و آرام پیش میرفتیم تا آن پیرمرد ریزجثه به پسرش رسید. محمّد را در آغوش گرفت. بعد نگاهش را به ما انداخت. بهگمانم یکایک ما را ورانداز کرد، مگر پسر دیگرش علیرضا را هم ببیند. با نگرانی از محمّد سراغش را گرفت، محمّد سکوت کرد. شاید هم چشمهایش پُر از اشک شدند. پیرمرد که سکوت پسرش را دید و اشکهایش را، بیآنکه چیز دیگری بپرسد صدای شیونش در ایستگاه پیچید. همراه با نالههای دلخراش او اشکهای ما هم سرازیر شد. قطار رفت و ما را در آن ایستگاه غرق در ماتم با جای خالی دوستانمان تنها گذاشت.
پسر خواهرم، حسین خوردو، تنها کسی بود که از خانواده به استقبال من آمده بود. با چشمانی گریان یکدیگر را در آغوش گرفتیم. با او برای مجتبی و محمود گریستیم که آخرین شب قبل از اعزام را همراه این دو در خانهٔ حسین گذرانده بودیم. بعد با همان چشمان خیس به خانهٔ خواهرم رفتیم. اتفاقاً همان روز مراسم تشییع جنازهٔ چند شهید بود. پس از استراحتی کوتاه همراه با حسین خوردو به تشییع جنازه رفتیم. در میان جمعیت حاجآقای توحیدی پدر مجتبی را دیدم که روحانی سرشناسی بود. او علاوه بر اینکه مجتهد بود و در حوزهٔ علمیه نیشابور از مدرسین بنام بهشمار میرفت، دبیر آموزشوپرورش هم بود. از قضا همان سال آخر دبیرستان که من و مجتبی کلاس درس را رها کرده و به جبهه رفته بودیم، دبیر درس «بینش دینی» ما بود. من و مجتبی در ردیف آخر، کنار هم سر کلاسش مینشستیم. طفلکی مجتبی سر کلاس پدرش خیلی مظلوم و ساکت مینشست. پیش رفتم و به او سلام کردم. مرا گرم در آغوشش گرفت. هیچوقت هیچ یک از معلّمانم مرا بغل نکرده بودند. اکنون در آغوش دبیر دینیام و پدر دوست شهیدم اشک میریختم. او هم کمی گریست ولی خیلی زود بر خودش مسلّط شد و مرا در غم شهادت پسر خودش دلداری داد.
بعدازظهر همان روز همراه با حسین خوردو به خانهٔ شهید توحیدی رفتیم. چقدر سخت و دلگیر بود که اکنون دیگر «مجتبی» نبود، آن مجتبی سرشار از مهربانی و شوخوشنگ و پُر از انرژی، اینک «شهید توحیدی» بود نشسته در قاب عکسی. هیچگاه هیچ قاب عکسی چنان زنده در نگاهم خودنمایی نکرده بود. آنقدر زنده که گاه میخواستم بروم و دستش را بگیرم و بگویم: «مجتبی! چرا اینجا نشسته و به من زل زدهای پسر؟! بلند شو! باید بریم درس بخونیم.» دوستان دیگر هم بهتدریج رسیدند و تا شب حجلهای برایش درست کردیم. آن را سر کوچه گذاشتیم و با گل و چراغ آذینش بستیم. مردم گروهگروه میآمدند و به خانوادهاش تسلیت میگفتند و میرفتند. گاهی هم مرا به یکدیگر نشان میدادند. بعضیهایشان جلو میآمدند و میپرسیدند:
شما همان دوست مجتبی هستید که با هم در جبهه بودین؟
بله.
چه حیف که مجتبی شهید شد! شما طوری نشدین؟!
نه من سالمم.
و در دلم آرزو میکردم کاش من هم شهید شده بودم. بعد تسلیت صمیمانهتری به من میگفتند و میرفتند. آخر شب که رفتوآمدها تمام شد. خواهر مجتبی آمد و ما دوستانش را برای شام به داخل خانه دعوت کرد. بعد از شام بیبی مرا به گوشهای صدا زد و در حالی که دیگر اشکی برایش نمانده بود، که حتی نمی به چشمان غمزده عزادارش بدهد با صدایی حزنآلود و لرزان پرسید: «حسینآقا! لطفاً بگین مجتبی چطور شهید شد؟ چرا جنازهاش رو نتونستین بیارین؟! جنازهٔ پسرم کجاست؟» سه سؤال کوتاه که جواب هر کدامش داستان بلندی را میطلبید.
سوم خرداد روز آزادی خرمشهر مبارک
@yek_harf_az_hezaran
سخنان نسنجیده بسیار
محسن رضایی: شهادتش هم دستاورد بزرگی برای ملت ایران بود.
اسماعیلی: در فاصله سه تا ۴ ساعت چندین بار با تلفن حاج آقای آلهاشم
🔹️توروبولانس و ویندشیر عامل احتمالی سقوط هلیکوپتر رئیسجمهور
اگر عامل سقوط هلیکوپتر را شرایط جوی بدانیم، بر اساس نظر استاد اردکانی(استاد اینجانب و پدر علم هواشناسی سینوپتیکی کشور) که هماکنون در آمریکا بسر میبرند، توربولانس شدید و wind shear یا تغییر شدید قائم سرعت باد میتواند عامل سقوط هلیکوپتر رئیسجمهور بوده باشد. باید این موضوع بهدقت مورد توجه گروه تحقیق حادثه قرار گیرد. در این صورت باید گزارش هوای مسیر پروازی که به خلبان داده شده حاوی چنین اطلاعاتی میبوده است.
#ثنایی_نژاد
http://t.me/yek_harf_az_hezaran
🥀 یک حرف از هزاران
حسین ثنایینژاد، استاد دانشگاه فردوسی مشهد مطالب ادبی، اجتماعی، علمی، خاطره و… که عموماً بهوسیلهٔ اینجانب به رشتهٔ تحریر درمیآیند @sanaeinejad
"معاون رئیس جمهور و تعدادی از اعضای هیئت دولت عازم تبریز شدند!"
"رئیس هلال احمر عازم تبریز شد!"
آقا! قرار نیست شما خودتون برین دنبال هلیکوپتر بگردین! باید تو دفترتون بمونید و درست مدیریت کنید بحران رو! تا شما به تبریز برسین کلی از زمان طلایی تلف شده رفته! مدیریت بحران میدونید چیه اصلا؟!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
میشه برای هر حادثه یک واژه اختراع نکنید؟! فرود سخت دیگه چه صیغهایست؟!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
خبرها در باره حادثه هلیکوپتر حامل آقای رئیسی چرا اینقدر غیر دقیق است و مبهم؟! عصر ارتباطات است مثلا! آن هم هلیکوپتر رئیس دولت! چگونه است که حتی معلوم نیست در چه وضعیتی هست این هلیکوپتر و سرنشینانش؟!
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
00:06
Video unavailableShow in Telegram
🔹️سیل حاصل از توسعه شهری کور!
مفایسهای بین دو تصویر ماهوارهای در دو سال ۱۹۷۰ با امروز نشان میدهد شهر مشهد در محله سیدی چگونه در یک بستر سیلابی گسترش بیرویه یافته است. اگر در بارندگی.هایی از ایم دست در چنین منطقهای سیل نیاید جای تعجب دارد.
به گمانم همکارانم در گروه جغرافیای شهری بتوانند تحلیل دقیقتری از این گسترش شهری بیحساب و کتاب و نادرست ارائه نمایند.
ماخذ ویدئو: https://t.me/Mahdi_Motagh
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
Photo unavailableShow in Telegram
🔹️کاش کانالهای انتقال آب باران در سطح مشهد چنین بودند!
چندین کانال را در بلوار نماز و دیگر آبراهههای جنوب شهر مشهد دیدهام. اگر در طراحی و اجرای آنها از دانشگاه فردوسی مشهد الگو میگرفتند و مانند شکل فوق کانالهای روباز متناسب با جریانهای حاصل از حداکثر بارش محتمل(PMP) احداث میشدند، این فاجعهها رخ نمیدادند.
لازم به ذکر است اینجانب شخصا شاهد بودم در سال ۱۳۷۱ وقتی این کانالهای انتقال آب در داخل پردیس دانشگاه احداث نشده بودند، یک بارندگی نظیر همین چند روز گذشته رخ داد و سیل مخربی محوطه پردیس دانشگاه را فراگرفت و خسارتهای زیادی به وجود آمد. از زمانی که این کانالها احداث شدهاند دیگر هیچوقت چنان اتفاقی نیافتاده است.
#ثنایی_نژاد
@yek_harf_az_hezaran
Repost from پنجره(پنجره ای برای دیدن، شنیدن و شنیده شدن)
01:49
Video unavailableShow in Telegram
📽گزارش تصویری از همایش
«عمرجاودانی»
ویژه روز ملی و نخستین روز جهانی
«حکیم عمر خیام نیشابوری»
۲۶ اردیبهشت ماه جلالی ۱۴۰۳
سالن همایش های جهاد دانشگاهی
این همایش با حمایت مالی و معنوی شرکت
«پولاد پرویز خراسان» سامان یافت.
سخنرانان ارجمند همایش:
جناب استاد سیدعلی میرافضلی
جناب دکتر محمدرضا خسروی پور
با همکاری و همراهی بیش از ۱۵۰ نفری که در این همایش حضور یافتند
بخشهایی از سخنرانی ها در روزهای آتی همرسانی می شود...
🔳پنجره ای برای دیدن
پنجره ای برای شنیدن
@PanjarehGallery
با پنجره در اینستاگرام همراه باشید👇
https://instagram.com/panjareh_gallery?igshid=NGVhN2U2NjQ0Yg==
Photo unavailableShow in Telegram
🔹️لامصب! خانه اگر نیستی بیرون که باش!
در روزگار گذشته پشتبام خانهها را کاهگل میکردند. بعضی اوقات (مثل امروز) کاهگلها کهنه بودند و آب باران از درز و دروز آن به داخل خانه چکه میکرد. بدیهی است که با بند آمدن باران چکهکردن آب هم بند میآمد. اما گاهی که باران زیاد میبارید کاهگل اشباع میشد و چکه کردن آب به داخل خانه همچنان پس از بندآمدن باران ادامه مییافت.
یک روز ملانصرالدین از اینکه باران بند آمده بود و چکهکردن آب از سقف همچنان ادامه داشت حوصلهاش سر رفت. خانهاش را خطاب قرار داد و با عصبانیت داد زد: لامصب! اگر خانه نیستی، بیرون که باش! کنایه از اینکه خانه باید آدم را از برف و باران محافظت کند. اکنون بیرون از باران خبری نیست ولی داخل خانه همچنان باران میبارد!
کوچه ما هم کم از خانه ملانصرالدین ندارد. بیش از دو ساعت است که باران بند آمده ولی اینجا همچنان مملو از آب است. یک نمونه زیبا از رعایت استاندارهای مدیریت آبهای سطحی معابر شهری!
#ثنایینژاد
@yek_harf_az_hezaran