cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

پرچنان

جهان یادگار است و ما رفتنی به گیتی نماند مگر مردمی فردوسی بزرگ سهیل نامم است و از لحظه هایم مینویسم دوچرخه ای دارم نامش چنبر، با آن سفر میکنم. عاشق کوه، نورخورشید و آبی آسمانم آیدی تلگرام: @Soheil362 وبلاگ: Www.parchenan.blogfa.com

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
490
Suscriptores
+124 horas
-67 días
-1330 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Photo unavailableShow in Telegram
و با وجود اینکه سخت‌ترین کوهی بود که رفته برای کوه رفتن عاشق تر شده😍 کامنت مادر یکی از نوجوانانی بود که با ما کوه آمد. پنجشنبه بود که به همراه سرو چمانم و دو نوجوان خویشاوند رهسپار کوهستان شدیم. در راه قله را که دیده بودند پاسخ داده بودند که این که چیزی نیست!! از هفته های قبل نیز هوس دماوند کرده بودند... کلا جوانی و نوجوانی روزگاری از آدمی است که در خود این را میبیند که هر کاری و هر اراده ای و هر پنداری را ممکن کند. سالهای سال با پسران دوازده تا بیست سال در بهزیستی کار کرده ام و زندگی. و این دوران عجیبی از زیستن آدمی است. شاید مهمترین کار والد یا مراقب آن باشد که واقع بینی و درکی از خود و جهان را به فرزند نوجوان و جوان در این سن بفهماند. او را به ادراکی از واقعیت رهنمون سازد. اینجا نیاز به همراهی والد یا مراقب با فرزند خویش است. با او در میدان های گوناگون گام بگذارد. از مجمع های عمومی ورزشی تا هنری، از عرصه عمومی سیاست تا علمی و دینی و ... شاید اوج این فضا را ما در شاهنامه داشته باشیم. وقتی والد ( رستم) با فرزند( سهراب) این نکرد( همراهی) نسبت به هم بیگانه شدند و آن تفکر که من در دنیا امکان هر کاری دارم سهراب را وادار به جنگ با پدر کرد و در نهایت ازبین رفت. برای همین به گمانم حکیم فردوسی تاکید دارد که با جوانان خود همراه باشید تا امکان یافتن واقعیت خود و جهان را کسب کند. جغرافیای وجودی خویشتن خویش در بسامد جهان را دریابد. باری با کوله های سنگین زدیم به کوه، کوله ها از آن جهت سنگین بودند که برای شب مانی و چند وعده خوراک، چیده بودند. نزدیک غروب آفتاب از آخرین چشمه هر چه میشد آب برداشتیم و به سینه کوه زدیم. در تاریکی شب که تنها نور تهران آن را روشن می‌کرد از این تخته سنگ به آن شن ریزه ها می‌رفتیم و گیج بودند. پرسش هایی که پس کی میرسم شروع شده بود و من نیز حوالت به ساعتهای طولانی میدادم. در آن شیب کوهستان و در کنار آن همه تخته سنگ و صخره اینک فقط بدنبال کمی جای فِلَت بودند تا پا در جایی صاف بگذارند و اینگونه بود که در دل تاریک ترین شب ماه، به مقصد رسیدیم. تقریباً نایی برای حرف زدن نداشتند و آنگاه پس از خوردن شام بود که جانی تازه کردند. صبح ازشان پرسیدم ادامه دهیم؟ استقبال کردند و اینگونه شد که وقتی به پایین رسیدیم توان خوردن ناهار را نیز نداشتند. آنها با واقعیت بدنی، کمبود ها و توان های پیش رو آشنا شدند ، عرض و طول زمین وجود شأن را امکان شناخت بیشتر و بهتر یافتند. و اما نکته ای والد یا مراقب گرامی: برای همراهی با فرزند خویش، نیازی لازم است و آن پشتوانه توانایی بدنی، توانایی دانایی، توانایی روانی برای خود فرد والد یا مراقب است. نمی‌شود اینها را نداشته باشی و آنگاه بتوانی بهمراهی فرزند خود بکوشی. اگر اینها را نداشته باشی خود به خود از همراهی دوری خواهی کرد. https://t.me/parrchenan
Mostrar todo...
پرچنان

جهان یادگار است و ما رفتنی به گیتی نماند مگر مردمی فردوسی بزرگ سهیل نامم است و از لحظه هایم مینویسم دوچرخه ای دارم نامش چنبر، با آن سفر میکنم. عاشق کوه، نورخورشید و آبی آسمانم آیدی تلگرام: @Soheil362 وبلاگ: Www.parchenan.blogfa.com

Photo unavailableShow in Telegram
این هفته دو نوجوان دست ما دادند از بهر تفریح در کوهستان، اما آنها را بسیار آزار دادیم از بهر رفتن و نرسیدن!! مادرش صبح روز بعد در حالیکه بدلیل قبض ماهیچه ها چون آدم آهنی راه میرفته، پرسیده، آیا اگر هفته بعد بگه بیا بریم کوه می‌روی؟ پاسخ آری داده اما!!
Mostrar todo...
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم که تیغ ما بجز از ناله‌ای و آهی نیست چرا ز کوی خرابات روی برتابم کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست غلام نرگس جماش آن سهی سروم که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست چنین که از همه سو دام راه می‌بینم به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست خزینه دل حافظ به زلف و خال مده که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست حافظ
Mostrar todo...
سوار تَرک موتورش بودم که دید تکیه ای شربت خنک، نزری میدهد. به مقصد رسیده بودیم و خداحافظی کردم و سمت مترو رفتم و او هم سمت تکیه. فردایش از من پرسید چرا شربت نخوردی ؟ پاسخ دادم ‌یک این نزری های خیابانی را نمی‌خورم. چرا که ترافیک درست میکند و آزار. و وقتی خودم در موقعیت رانندگی باشم و با ترافیک هایی از این دست روبرو شوم، خشمگین میشوم. به گمانم تک تک ما لازم است این رفتار نگرفتن و‌نخوردن را انجام دهیم تا این نوع رفتار تغییر یابد و از حالت ایجاد آزار ترافیکی خارج شود. چه مقدار وقت و جان و بنزین و عمر آدمیان از بین می‌رود پشت همین یک لیوان پلاستیکی شربت نزری! دوم این تکیه برای شهرداری منطقه یک است و به گمانم حتی نزری که میدهد شُبه حرام دارد. سپس پرسیدم آیا کار شهرداری نزری دادن است؟؟ شاید تنها کاری که به شهرداری ربط نداشته باشد همین است اما... پاسخی نداشت. سه بیت از حافظ الگوی زیستن من است و تلاش دارم با این سه بیت زندگی ام را جهت داده باشم. یکی از آن سه بیت این است: مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست https://t.me/parrchenan
Mostrar todo...
پرچنان

جهان یادگار است و ما رفتنی به گیتی نماند مگر مردمی فردوسی بزرگ سهیل نامم است و از لحظه هایم مینویسم دوچرخه ای دارم نامش چنبر، با آن سفر میکنم. عاشق کوه، نورخورشید و آبی آسمانم آیدی تلگرام: @Soheil362 وبلاگ: Www.parchenan.blogfa.com

دو هفته ای میشد که یکی از گوش هایم کیپ شده بود و نمیشنید. اول بار که این اتفاق افتاد پانزده سالم بود و اتفاقی ترسناک میزد، از آن زمان هر چند سال میرفتم شست و شو گوش و مواد اضافی ترشحی در آن را خارج می‌کردم. تا رسیدیم به کرونا و هر دو گوش کیپ شد و تقریباً چیزی نمیشنیدم. نیاز به لب‌خوانی داشتم و چون شرایط خاصی آن زمان بود نرفتم شستشو و در نهایت یک روز از خواب بیدار شدم و دیدم درست شده است!! با این تجربه امسال نیز تلاش کردم، در واقع صبر کردم خود گوش، خودش را ترمیم کند. اندترس از نشیندن را دیگر نداشتم و صبح پنجشنبه اتفاق افتاد. شنوایی ام را بدست آوردم. در این دو هفته کم شنوایی، صداها را زیر و در اصطلاح جیغ می‌شنیدم و کیفیت صدای دریافتی افت وحشتناکی داشت. صدای خوردن آب به جمجمه در زیر دوش، را قطره قطره می‌شنیدم. ناخودآگاه بلند تر صحبت میکردم و صدای تلویزیون را نمیشنیدم و چون زیاد میکردم ثواب دریافتی جیغ میشد و آزار دهنده،حرفهای دیگران را به درستی نمی‌فهمیدم و گمانه زنی میکردم این کلمه چه می‌توانست باشد و گاهی کلمه خنده دار از آب در می آمد... تا اینکه صبح پنجشنبه درست شد. در کوه و جنگل های پای آن در حال بالارفتن بودیم و صدای بلبل های آنجا قیامت کرده بود. از شنیدن آن غرق لذت می‌شدم و پاهایم بر رفتن و دور شدن از این صدای باکیفیت نغمه خوانی بلبلی نشسته بر شاخه خشکیده درختی سبز به حرکت در نمی‌آمد. دوست داشتم ساعت‌ها آنجا باشم و صدای نغمه خوانی آنها را شنونده باشم. از صدا در حال لذت بودم. این لذت بسیار ساده، شنیدن صدای پرندگان، جیغ پرستو ها در عصر گاهان، پرندهاهی قفسی در بالکن خانه ها، دعوای گنجشکان در ابتدای پگاه، قار قار کلاغ ناراضی از حضور، و... لذتی است که به سادگی از آن عبور نخواهم کرد. نتیجه‌گیری: ۱. خود ترمیمی حیرت‌انگیز بدن نیاز به صبر دارد. گاهی صبوری بهترین درمان می‌شود. ۲. از لذت صدا ، صدای با کیفیت و واضحی که می‌شنویم غافل نباشیم. https://t.me/parrchenan
Mostrar todo...
پرچنان

جهان یادگار است و ما رفتنی به گیتی نماند مگر مردمی فردوسی بزرگ سهیل نامم است و از لحظه هایم مینویسم دوچرخه ای دارم نامش چنبر، با آن سفر میکنم. عاشق کوه، نورخورشید و آبی آسمانم آیدی تلگرام: @Soheil362 وبلاگ: Www.parchenan.blogfa.com

Photo unavailableShow in Telegram
تنها صداست که می ماند شرح در 👇👇👇
Mostrar todo...
حوزه رأی گیری به ما بسیار نزدیک بود، از ساختمان که در حال خروج بودیم نگهبان مسن مجتمع پرسید ( بد کوئزشن): دارید میرید رای بدید؟ پاسخ قاطعانه مرا هم شنید: بله. به گمانم در این دوره از زیستمندانِ در ایران ما، چیزی در حال اتفاق است. اینکه رفتار جرئت ورزانه را می‌آموزیم. از ریا و تقیه و نفاق .. در حال عبوریم و این یعنی لایه های زیرین تری از دروغ و دروغگویی که خود را در کردار و پندار و گفتار نشان میدهد، امکان گذر یافته ایم. چه بسیار از دوستان و عزیزانم بودند که رای ندادند و آن را با صدای بلند اعلام کردند و بالعکس. شاید این عبور از ریا و نفاق و تقیه که عمری به درازای تاریخ کهن این سرزمین دارد در حال شکل گیری است و این را در قیاس با کاندیدا ها و انتخابات بسنجیم که وعده طلا و زمین و خانه و گوشت و ...را که چهار نامزد اعلام کردند و در یک کاندیدا تجلی یافت را اکثریت مردم آری نگفتند. این اتفاق کم اهمیتی نیست. در این پاسخ منفی تا حدودی ارزیابی ، تاریخ اندیشی و اندیشیدن وجود دارد و به اندیشه ای آری گفتند که برنامه و دفترچه نداشت. به یک نامعلوم نامجهول رای خود را دادند. که این نسبت ارزیابی و تاریخ اندیشی را در پندار اکثریت نشان می‌دهد. این را با تباری بسنجیم که رهبر کاریزما را در ماه یافت و رفراندوم اشک ها را بر تشیع جنازه نام نهاد. اینها برای من نشانی از احتمال رشد یافتگی روح ملی ایرانیان است. در واقع ملاک رشد یافتگی را امکان عبور از ریا و رفتار جایزه محور می‌دانم که عنصری از ارزیابی کلان و پیامد گرایی در آن مستتر است. بشارت بَر به کوی می فروشان که حافظ توبه از زهد ریا کرد بر: ببر حافظ: ما مردم و ملت تفسیر بیت از خودم https://t.me/parrchenan
Mostrar todo...
پرچنان

جهان یادگار است و ما رفتنی به گیتی نماند مگر مردمی فردوسی بزرگ سهیل نامم است و از لحظه هایم مینویسم دوچرخه ای دارم نامش چنبر، با آن سفر میکنم. عاشق کوه، نورخورشید و آبی آسمانم آیدی تلگرام: @Soheil362 وبلاگ: Www.parchenan.blogfa.com

Photo unavailableShow in Telegram
نام عکس را میخواهم همه اینها بگذارم: یک درجه آب گرم شدن نسیم بهاری در تیرماه سبز آرامش امید نان زندگی و آخرین نام: فرق میکند کی ریس جمهور باشد.
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
بعد از دو روز کوهنوردی لذت بخش رفتیم و رای دادیم. نسبت به دور قبل شلوغ تر بود
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.