cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

بی هراس ِدیده شدن | پیام شمس‌الدینی

نوشته‌ها و شعرهای #پیام_شمس_الدینی www.instagram.com/shams_payam/ ...

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
259
Suscriptores
Sin datos24 horas
-17 días
-430 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

◼️ نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول ‎(بخش ۲۲) ‎حکیم نظامی گنجوی چون یکی لحظه مهلتش دادم گفت بگشای دیده بگشادم کردم آهنگ بر امید شکار تا درآرم عروس را به کنار چونکه سوی عروس خود دیدم خویشتن را در آن سبد دیدم هیچکس گرد من نه از زن و مرد مونسم آه گرم و بادی سرد مانده چون سایه‌ای ز تابش نور ترکتازی ز ترکتازی دور من درین وسوسه که زیر ستون جنبشی زان سبد گشاد سکون آمد آن یار و زان رواق بلند سبدم را رسن گشاد ز بند لخت چون از بهانه سیر آمد سبدم زان ستون به زیر آمد آنکه از من کناره کرد و گریخت در کنارم گرفت و عذر انگیخت گفت اگر گفتمی ترا صد سال باورت نامدی حقیقت حال رفتی و دیدی آنچه بود نهفت این چنین قصه با که شاید گفت من درین جوش گرم جوشیدم وز تظلم سیاه پوشیدم گفتمش کای چو من ستمدیده رأی تو پیش من پسندیده من ستمدیده را به خاموشی ناگزیر است ازین سیه‌پوشی رو پرند سیاه نزد من آر رفت و آورد پیش من شب تار در سر افکندم آن پرند سیاه هم در آن شب بسیچ کردم راه سوی شهر خود آمدم دلتنگ بر خود افکنده از سیاهی رنگ من که شاه سیاه پوشانم چون سیه ابر ازان خروشانم کز چنان پخته آرزوی به کام دور گشتم به آرزوئی خام چون خداوند من ز راز نهفت این حکایت به پیش من برگفت من که بودم درم خریده او برگزیدم همان گزیده او با سکندر ز بهر آب حیات رفتم اندر سیاهی ظلمات در سیاهی شکوه دارد ماه چتر سلطان از آن کنند سیاه هیچ رنگی به از سیاهی نیست داس ماهی چو پشت ماهی نیست از جوانی بود سیه موئی وز سیاهی بود جوان روئی به سیاهی بصر جهان بیند چرگنی بر سیاه ننشیند گر نه سیفور شب سیاه شدی کی سزاوار مهد ماه شدی هفت رنگست زیر هفتو رنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ چون که بانوی هند با بهرام باز پرداخت این فسانه تمام شه بر آن گفته آفرینها گفت در کنارش گرفت و شاد بخفت ▪️پایان #نظامی، #خمسه ، #هفت_پیکر #شنبه #گنبد_سیاه @PayamShamseDini
Mostrar todo...
۰۳.۰۳.۰۳
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (سورة الأنبياء: 3) هست این، یعنی نیست مگر آدمیی مانند شما؛ اُ پَس می‌آییت بجادویی، و شما می‌بینیت؟ ترجمه‌ای فارسی از ماوراء النهر، قرن ششم هجری گالری فریر ساکلر، مؤسسۀ اسمیتْسونِیَن https://t.me/kariminiaa
Mostrar todo...
◼️ نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول ‎(بخش ۲۱) ‎حکیم نظامی گنجوی چون فریب زبان او دیدم گوش کردم ولیک نشیندم چند کوشیدم از سکونت و شرم آهنم تیز بود و آتش گرم بختم از دور گفت کای نادان (لیس قریه وراء عبادان) من خام از زیادت اندیشی به کمی اوفتادم از بیشی گفتم ای سخت کرده کار مرا برده یکبارگی قرار مرا صدهزار آدمی در این غم مرد که سوی گنج راه داند برد من که پایم فروشداست به گنج دست چون دارم ارچه بینم رنج نیست ممکن که تا دمی دارم سر زلفت ز دست بگذارم یا بر این تخت شمع من بفروز یا چو تختم به چارمیخ بدوز یا بر این نطع رقص کن برخیز یا دگر نطع خواه و خونم ریز دل و جانی و هوش و بینائی از تو چون باشدم شکیبائی غرضی کز تو دلستان یابم رایگانست اگر به جان یابم کیست کو گنج رایگان نخرد وارزوئی چنین به جان نخرد شمع‌وار امشبی برافروزم کز غمت چون چراغ می‌سوزم سوز تو زنده دادم چو چراغ زنده با سوز و مرده هست به داغ آفتاب آر بگردد از سر سوز تنگ روزی شود ز تنگی روز این نه کامست کز تو می‌جویم خوابی از بهر خویش می‌گویم مغز من خفته شد درین چه شکیست خفته و مرده بلکه هردو یکیست گرنه چشمم رخ ترا دیدی این چنین خوابها کجا دیدی گر بر آنی که خون من ریزی تیز شو هان که خون کند تیزی وانگه از جوش خون و آتش مغز حمله بردم بران شکوفه نغز در گنجینه را گرفتم زود تا کنم لعل را عقیق آمود زارزوئی چنانکه بود نداشت لابها کرد و هیچ سود نداشت در صبوری بدان نواله نوش مهل می‌خواست من نکردم گوش خورد سوگند کین خزینه تراست امشب امید و کام دل فرداست امشبی بر امید گنج بساز شب فردا خزینه می‌پرداز صبر کردن شبی محالی نیست آخر امشب شبیست سالی نیست او همی‌گفت و من چو دشنه تیز در کمر کرده دست کور آویز خواهشی کو ز بهر خود می‌کرد خارشم را یکی به صد می‌کرد تا بدانجا رسید کز چستی دادم آن بند بسته را سستی چونکه دید او ستیزه کاری من ناشکیبی و بی‌قراری من گفت یک لحظه دیده را در بند تا گشایم در خزینه قند چون گشادم بر آنچه داری رأی در برم گیر و دیده را بگشای من به شیرینی بهانه او دیده بر بستم از خزانه او #نظامی، #خمسه ، #هفت_پیکر #شنبه #گنبد_سیاه @PayamShamseDini
Mostrar todo...
Repost from Amir Tafti
05:08
Video unavailableShow in Telegram
«تصنیف رند شیدا» خواننده و آهنگساز امیر محمد تفتی تنظیم علیرضا گرانفر اجرا توسط گروه قمر به سرپرستی نوید دهقان شعر مولانا برای حمایت از این آثار لطفا به کانال یوتیوب امیر محمد تفتی بپیوندید. https://youtu.be/XpbF1Ld9lwA?si=nXN8mJyHGTMpxbA7
Mostrar todo...