cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

🌺کانال آناوطن آغمیون🌺

Publicaciones publicitarias
1 704
Suscriptores
Sin datos24 horas
+37 días
+2530 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

🚫هشدار سازمان جهادکشاورزي استان آذربايجان شرقي نسبت به بارشهای سنگین و وقوع سیل های مهیب در برخی از نقاط استان همچون سراب ⚡️⛈ مهیا بودن یکی از حساس ترین شاخص های دخیل در وقوع بارش های رگباری - تندری در آذربایجان و استان‌های شمالغرب کشور طی ساعات پیش رو پیش بینی شده است و احتمال بارش های غافلگیر کننده و وقوع حوادثی ناشی از بارش های شدید آنی، ریزش سنگین تگرگ، وقوع پی در پی رعدوبرق، اصابت صاعقه های مهیب و... را به شدت افزایش می دهد. ⚡️🌧 طی ساعات آینده از ظهر و عصر تا اواخر وقت امشب؛ در برخی مناطق شاهد رشد ابر، رگبار، رعدوبرق و محلا ریزش تگرگ، اصابت صاعقه و سایر حوادث متعاقب ناشی از فعالیت ابرهای همرفتی-جوششی خواهیم بود. 🔴 از نزدیک شدن و اتراق در حریم و بستر رودخانه ها، مسیل ها و دره های سیل گیر خودداری نموده و در صورت شنیدن صدای غرش آسمان در فضای باز، خود را از اصابت صاعقه ایمن کنید. 💦🌊از بامداد امشب، در طول روز شنبه ۵ خرداد و تا روز یکشنبه شاهد بارش سنگین در استانهای آذربايجان شرقی ، آذربایجان غربی و اردبیل خواهیم بود و احتمال سیلابی شدن در برخی از شهرستانهای نیمه شرقی استان به ویژه شهرستان سراب(بارش بالای ۳۰ میلی متر) بالا می باشد. 🗓 جمعه ۴ خرداد ۱۴٠۳
Mostrar todo...
👍 4
یک شب آمدند در را زدند، خیلی راحت، و بعد من پا شدم و گفتند که یک مریض بدحال اینجا هست. بدو بدو رفتم بالا سر یک مریض فکر کردم که این دارد می‌میرد، بعد معلوم شد که نه این زائو است. وسط تابستان بود، فراوان چراغ گذاشته بودند و اتاق گرم و همه پیرزن و این‌ها در حال گریه. خلاصه من اینها را به زور از اتاق بیرون کردم چون اصلاً هوا نداشت، یک اتاق درب و داغان. بعد رفتم بالای سر این و دیدم این زائو است منتهی بچه به دنیا آمده و من به زور شلوار او را کندم، یک خانواده ی فقیر بدبخت و فلک‌زده‌ای بودند، بعد دیدم کله‌ی بچه بیرون است، گرفتم و کشیدم بیرون، بچه مرده بود و دور گردنش بند ناف پیچیده بود. من برق‌آسا گفتم یک کمی آب داغ به من بدهید، دست‌هایم را شستم و بعد بند ناف را بستم و نعش بچه را انداختم آن‌ور و شروع کردم به تنفس مصنوعی و رسیدگی به مادر. مادره حالش جا آمد و بعد دیدم که این جفتِ بچه کنده نمی‌شود، دکوله نمی‌شود. گفتم بهرحال باید بکنم. یک مانوری است که با دست می‌دهیم از توی رحم می‌کنیم. این‌طوری کردم و انداختم دور. گفتم بدوم بروم دوا و درمان بیاورم. همین‌طوری که داشتم می‌رفتم دیدم این نعش بچه این‌جاست. همه‌ی مردم هم پشت پنجره ایستاده‌اند و ما را همین‌طور تماشا می‌کنند. این بچه را دوباره برداشتم و بند ناف را از گردنش باز کردم، خیلی سریع این کارها انجام شده بود، و شروع به کتک زدن این بچه کردم. یک دفعه جیغ زد و من در عمرم برای بار اول شادی را حس کردم، این‌که شروع به گریه کرد. من وقتی به طرف مطبم می‌دویدم آن‌چنان از شادی اشک به پهنای صورتم می‌ریختم و احساس خلاقیت برای بار اول و برای بار آخر فکر می‌کنم آن موقع کردم... از میان خاطرات غلام‌حسین ساعدی
Mostrar todo...
🍃🌸🍃 امروز ساعت ۵ صبح دخترم بیدارم کرد گفت بابا من عروس دارم من و میبری سالن گفتم اره دخترم میبرم. وقتی اومدم از در پارکینگ بیرون، تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد دیدم یه آقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه، ولی خیلی ناشیانه و اصلا معلومه بلد نیست خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود.. ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا  در طى صدها روز ده‌ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛  رفتم دخترم رو رساندم و برگشتم. دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه. كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم. در ماشین  رو باز كردم و صداش كردم «عزيز   خوبى؟ يه لحظه تشريف بيار. خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش خيلى شُسته رُفته جواب داد: «سلام. در خدمتم  مشكلى پيش اومده؟» از لحن و نوع برخوردش جا خوردم. نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان‌تر برخورد کنم. "خسته نباشی، گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم" بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف  اومد داخل و نشست. اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي‌شد. پرسيدم «چى گوش ميدى؟». گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه». كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟» گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى». شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد! « فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو گوش‌میدی؟». با يه حالت نيم خنده تو چهره‌اش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. » از سرایدار ساختمان دو تا آبجوش گرفتم، دو تا علی کافه انداختم، رفتم سر میز متعجب‌تر پرسیدم که  متوجه نميشم! اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟». نگاه‌اش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. » قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى. در مورد شما  و روانشاد پسرتونم  هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه.   امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم.  جناب خمارلو  من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛ ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.» چند لحظه سكوت فضای بین ما  رو گرفت و نگاه‌مون تو هم قفل شده بود. استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش. بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد. قدر باباتم بدون. خيلى آدم درست و مهربونیه.. ✍️ سپهرخمارلو ◽️◾️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◾️◽️
Mostrar todo...
👍 5👏 4
00:36
Video unavailableShow in Telegram
گذر عُمر
Mostrar todo...
😢 1
Photo unavailableShow in Telegram
🔺امروز 24 مي روز جهاني برادر نام گذاري شده است. 🔸 روزی برای قدردانی از برادرها یا کسانی که مثل برادر بوده‌اند و در روزهای سخت، حامی و پشتیبان ما هستند
Mostrar todo...
👍 3
Photo unavailableShow in Telegram
﷽ ✨ اللهم صل علی محمدوآل محمد✨                    🌸 بهار_۱۴۰۳  📆 جمعه     ۰۴ خرداد / ۱۵ ذیقعده / ۲۴ مه مناسبت : 
Mostrar todo...
2🔥 2
مولانا می گوید علت سقوط افراد ازمقام انسانی به حالت  ظلم و جور و خودپرستی و... چهار دلیل دارد و این چهار عامل را به چهار مرغ شوم و فتنه گر در درون انسان تشبیه کرده: 🦆 اردک _نماد آز و طمع : اردک حیوانی است چه سیر و یا گرسنه باشد همیشه نوکش روی زمین است .و بعضی از انسان ها به این خاطر به اردک تشبیه کرده است که هر چه دارای پول ومقام باشند باز هم می خواهند و این طمع شان قابل سیر شدن نیست 🐓 خروس_ نماد قدرت وشهوت : این را هم یکی دیگر از مشکلات دنیا می داند. ستمگری و قدرت پرستی و شهوت و بی بند و باری جنسی که در جوامع مشاهده می شود و همچنین تجاوز به حقوق انسان ها و آزار جنسی آدم ها ناشی از این مسئله می داند 🦚 طاووس_ نماد زیبایی ظاهری : چشم و هم چشمی ها ، تلاش برای رسیدن به زیبایی کذایی ، خودنمایی ، گفتار بی عمل ، دروغ فریبنده و خوش آیند گفتن به جای بیان واقعیت ، این گونه اعمال انسان ها را تشبیه به طاووس کرده  🐦‍⬛️  کلاغ_ نماد بلندپروازی کذایی است : منظور مولانا از کلاغ افراد نارسیسم یا خود پرست می باشند چون در تمثیل ها ، کلاغ آرزو دارد که عقاب باشد یعنی کسی که عقده دارد خود را در مقام بالا ببیند ولی این توانایی رشد یا در او نیست یا نمی خواهد با سعی و تلاش و کوشش به آن برسد بنابراین  برای رسیدن به مقصود دست به هر کاری می زند به ویژه می کوشد تا از دیگران پل ساخته و از آن عبور کند مولوی در توصیف این چهار مرغ می خواهد بگوید تنها راهی که انسان  می تواند به اخلاقیات روی آورد و از ظاهر به معنا برسد باید این چهار مرغ شوم درون خود را گردن زده و یا آن را نابود کند . مهم ترین اصل در اگزیستنسیالیسم این است که خود شوی و هراسی از ابراز آزادانه خود واقعی ات نداشته باشی.
Mostrar todo...
👍 3
🌸دروود🌸 به گمانم، ما موسیقی و عطر رو اصلاً برای این دوست داریم که فضاهای قبلی زندگیمون رو تداعی می‌کنن. این هم راهیه برای این‌ که با مرگِ لحظه بجنگیم و اون رو به زندگی برگردونیم و سایه‌ها و بازتاب‌هاش رو زنده کنیم، هرچند موقت . . .! بامداد آدینه به نشاط🌹
Mostrar todo...
👏 2👍 1
✅امام شنبه تا جمعه 🔻یادی از زنده یاد آیت الله شهید آل هاشم ✍پنج نقطه سرابی در میان امام جمعه ها ی محترم کشور تعدادی  هستند که  امام جمعه نیستند!! تعجب کردید!؟ آری امامِ جمعه نیستند یعنی  فقط جمعه ها امامت نمیکنند! آنها امامِ شنبه نیز هستند شاید کنار راننده تاکسی باشند و به حرفهایش گوش کنند امام یکشنبه ای باشند که در پادگان ها کنار سربازها باشد و شب کنارشان باشد و دورهمی داشته باشند! امام دوشنبه ای که کنار معلمان بوده باشد و دردشان را بشنود امام سه شنبه ها که امام کارگران ساختمانی هم باشد امام چهارشنبه هایی که کنار سخنان و مصائب کارخانه داران بنشیند و یادداشت بردارد امام پنج شنبه ها هم شود و سر قبور شهدا و اموات برود و پیش خانواده هایشان! و  سپس وقتی جمعه می رسد امام جمعه ای در مصلا باشد و به اقامه ی نماز بپردازد پای نماز با همین جمعی که جذبشان کرده همین اقشار مردمی که در طول هفته با آنها بوده و حداقل اگر کاری نیز از دستش بر نمی آمده به سخنانشان گوش کرده باشد همین اقشاری که عاشقش شده باشند دوستش داشته باشند پشتش به نماز خواهند ایستاد و این راز جاذبه ی مردان خداست اما امام‌ِ فقط جمعه ها اینگونه نیستند بیشتر دافعه دارند حوصله ندارند خوش رو نیستند چندان به جوانها میدان نمیدهند اما امام شنبه تا جمعه ها امام مردم و اقشار مختلف است و تقریبا هیچ کاری نیست که آنها بگویند به ما مربوط نیست و در حیطه ی مسئولیت ما نیست همه چیز به آنها مربوط است پایِ هردرد دلی مینشینند فرقی نمیکند از معتاد و زندانی گرفته تا محتاج و بازاری از اداری و نظامی تا راننده و خواننده و الی آخر... مرد شریف تبریز و استان ما جاوید نام  آل هاشم اینچنین بود امام شنبه تا جمعه بود و هر چه در بالا گفتم با صدها مصداق دیگر برایش بود و ذکر و ثبت شده است! البته انصاف را زین میان باید بگویم ما سرابیها هم در تاریخ شهرمان یک امام شنبه تا جمعه داشتیم هر چند در سراب امام جمعه نشد ولی وقتی چندی قبل به بیله سوار رفته بودم همه جای سخن از او ( مرحوم حجت الاسلام اصغر جدایی) بود روحانی که با نوجوان ها به استخر میرفت شام فقرا و اغنیا یکسان حضور می یافت برای رسیدگی به کار مردم به همراهشان به ادارات میرفت ضامن میشد درِ اطاق کارش همیشه باز بود در وفات حضرت فاطمه زهرا (ع) عزا میگرفت و همه جا را سیاه پوش‌میکرد و در ولادت کوثر در کنار مردم شادی و شعف میکرد آری ما سرابیها نیز یک امام شنبه تا جمعه داشتیم که اجل مهلتش نداد! نمیدانم چه حکمتی دارد که امام های شنبه تا جمعه زود از کنار مردم میروند و اجل مهلتشان نمیدهد امام شنبه تا جمعه ی استان آیت الله  زنده یاد آل هاشم همیشه در میان مردم بود وازین روی در قلبشان جاوید خواهد ماند! وقتی آمد نرده های مصلا را برداشت درب ورود ویژه ی شخصیت ها را برداشت اصلا ویژه ها را کم کرد و عمومی کرد آثار فساد در خود و خانواده اش هیچ نبود و سیدی پاکدست و نیک نژاد بود مال‌نیدوخت و هر چه میگفت همان عمل میکرد و زبان و دستش از هم فاصله نداشت! و پاداشش جاودانگی در قلب مردمش خواهد بود که از بازار تا ادارات گرفته برایش گریه کردند و #همه  ی اقشار به عنوان‌پدر ازو یاد کردند حتی پدرش! بله حتی پدرش میگفت او جای پدر من هست!! عجیب هست این حد از بزرگواری و سیادت! امام جمعه چنین باید و شاید! امامِ شنبه تا جمعه! لاجرم مردم نیز از اعماق قلب برای چنین مرد شریفی با بغض و گریه به پیشگاه پروردگار خواهند گفت: "اللهم انا لانعلم‌منه الا خیرا" به امید داشتن چنین امام جمعه هایی برای همه شهرهای ایران بهشت برین نثارش                و                  نعمت جوار حق نصیبش! #پنج_نقطه_سرابی #امام_جمعه_تراز
Mostrar todo...
👍 9
00:34
Video unavailableShow in Telegram
پدر شهید آل هاشم اصالت، نجابت و اخلاق را یکجا ببینیم... 🔹 در مراسم تدفین فرزندش وقتی متوجه می‌شود، صندلی خودش از صندلی میهمانش راحت‌تر است، از جایش بلند می‌شود و از او می‌خواهد روی آن صندلی راحت بنشیند ..
Mostrar todo...
👍 3 2