cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

جایی در همین نزدیکی

@jai_dar_hamin_nazdiki دلنوشته های کیوان کریم خانی

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
265
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
+230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Photo unavailableShow in Telegram
ممكن است خودتان را معرفي كنيد؟ _به من گفته اند؛قرار نيست كسي اينجا خودش را معرفي كند! چرا كه چيزي كه اينجا مهم است گناه است نه گناهكار! درست بر خلاف تفكر مراجع قانوني كه در ان به گناهكار مي پردازند نه گناه! بيشتر توضيح مي دهيد؟ _يعني در اينجا ما پذيرفته ايم كه همه گناهكارند و هر كس در شرايط اضطرار،همان كاري را مي كند كه بعدا به ان مي گويند گناه! پس چيزي كه مهم است گناهكار نيست،ان چيزي ست كه از يك بي گناه يك گناهكار مي سازد! اما مراجع قانوني مي گويند؛ همه بي گناهند مگر اينكه خلافش ثابت شود! از همين روي؛براي قانون معضل گناه نيست بلكه گناهكار است! .... #كيوان_كريمخاني @jai_dar_hamin_nazdiki #عزيزاني_كه _مايلند؛ادامه اين مكالمه را در قسمت كامنت هرطور كه دوست دارند ادامه بدهند!
Mostrar todo...
11👍 8
اتاق پدرم از يك طرف چسبيده به ديوار حماممان و از يك طرف به اتاق خواهرم! خودش از روز اولي كه اينجا را خريديم انتخابش كرد! مي گفت درست است از اتاقهاي ديگر كوچكتر است اما دنج است و ساكت! شما چكار داريد؟ اينجا بيشتر راه دست من است! صداي اين توله هاي ول توي كوچه هم به اينجا يا نمي رسد يا كمتر مي رسد! كه مي رسيد و خوب هم مي رسيد البته! بعدها خودش به اين نتيجه رسيد كه اشتباه كرده و هيچ ديواري نمي تواند جلوي هيچ صدايي را بگيرد! به يك موضوع ديگر هم رسيد! اينكه يك روز در ميان ديوار حمام نم مي داد و ناگزير بوديم وسايل اتاقش را بار كنيم و پخش كنيم وسط هال تا گچ ديوار را بتراشيم! حالا اينها به كنار! يك روز فهميديم دوش حمام چند وقتي است نشتي دارد و چكه مي كند! روزهاي اول خودش مي رود كه يكطوري نشتي را برطرف كند كه نمي تواند و اخر سر تشت قرمزي كه مادرم لباسهايي كه از توي لباسشويي درمي اورد را مي انداخت توي ان كه روي بند،پهن كند را مي گذارد زير ان! به قول خودش اينطوري اب كمتري هم هدر مي رفت! اما اين كار ممكن بود باعث مي شد اب كمتري برود توي چاه حمام و بشود از ان استفاده هاي جانبي كرد اما ياعث اكو شدن صداي قطره هاي اب مي شد! ما از اينجا وارد داستان شديم! نصفه شب بود كه پدرم با داد و فرياد همه را از خواب بيدار كرد! انگار صداي قطره هاي اب مانع خوابش شده بودند و طاقتش را طاق كرده بودند! همانطور كه وسط هال ايستاده بود گفت؛ يك ادم درست و حسابي پيدا نمي شود كه اين شير را درست كند؟ چرا مي شد! اما كسي جرات نمي كرد اين را بگويد،انهم نصف شبي! بماند كه همان شب كارهاي ايذايي انجام گرفت و صداي چكه شير قطع شد! صبح پدرم كه از خواب بلند شد انگار براي اولين بار توي عمرش راحت خوابيده باشد گفت؛ آخيش راحت شدم!شير درست شد؟ گفتيم؛ نه!نشد! گفت؛ پس چطور صدايش قطع شد؟ گفتيم؛ تشت را از زيرش برداشتيم! .... خيلي وقتها فقط كافي ست تشت ها را از زير مشكلات برداشت! يا مسائل بي اهميت شده يا كمتر ازار دهنده مي شوند! امتحان كنيد! #كيوان_كريمخاني @jai_dar_hamin_nazdiki
Mostrar todo...
👍 26👌 3🕊 1
به علتي كه خواهم گفت مجبور شدم كلي بگردم تا البوم عكسي كه خيلي وقت بود گم كرده بودم را از زير خروارها خاك پيدا كنم تا عكسي را نشان دوستي بدهم! دوستم،چهره دوست مشتركي را فراموش كرده بود و هرچه نشاني مي دادم يادش نميامد براي همين ديدم راحت ترين و بهترين كار اين است كه عكسش را پيدا كنم و نشانش بدهم! همينطور كه البوم را ورق مي زدم توي يكي از صفحات و روي يكي از عكسها گفت؛ اين چقدر اشناست،كيه؟ با تعجب گفتم؛ خوب منم ديگه! نگاهش رفت دنبال مني كه بودم و بعد به مني كه هستم زل زد و گفت؛ نمي گفتي نمي فهميدم! گفتم؛ بين اين دو تا من خيلي گذشته!اينجا كمم و اينجا خيلي سالمه! گفت؛ شايد! گفتم؛ اما تو همه اين بودنها،تقريبا خودمو ثابت نگه داشته ام! بين ايني كه هستم و اني كه بودم شايد به گرم فرق باشه! البوم عكسها را همينطور كه داشت مي گذاشت زمين گفت؛ ترجيحم اين بود كه در تمام اين سالها مثل چهره ات تغيير كرده بودي تا اينطور از تغيير نكردنت بگويي! اينكه شكسته و پير و براي خيلي ها قابل شناسايي نباشي اتفاق بدي نيست،تازه خيلي هم خوب است نشان مي دهد زنده بوده اي و زندگي كرده اي! تفاوت موجودات زنده و مرده در همين است؛ تغيير! زنده ها دستخوش تغيير مي شوند! يك صندلي،يا ماشين يا هر چيزي ديگري كه رشد نداشته باشد،تغيير نمي كند! انتظار داشتم مي گفتي؛ تمام اينها يك زماني من بودم كه كمك كردند تا ايني كه هستم بشوم! اين يعني رشد! چه سعادتي دارند ادمهايي كه در مقابل تغيير مقاومت نمي كنند.... ٢٧ اسفند ٤٧ سالگي! #كيوان_كريمخاني @jai_dar_hamin_nazdiki
Mostrar todo...
15👍 7👌 2
Photo unavailableShow in Telegram
15🕊 1
خيلي ها بودند كه فكر مي كردند دارند بحال محكوم به مرگ لطف مي كنند اما نمي كردند فقط فرايند مردن را طولاني تر و سخت تر مي كردند!حالا من از شما مي پرسم؛ كدام مرگ مطلوب تر است؟ مرگي سريع و اني يا ممتد و طولاني؟ جواب مشخص است؛ سريع و اني! علاوه بر همه اينها،مرحله اخر اعدام هم هنوز هست؛ تير خلاص! تا اينجايش بهتر است محكوم مرده باشد تا اينكه بخواهد لحظه ورود يك فشنگ كاليبر ٢٥ را از فاصله اي كمتر از يك متر در استخوانهاي جمجمه اش حس كند! ما به اعضاي گروه چيزي نمي گوييم! هر دفعه فقط قوانين و مقررات اين كار را پيش از شروع مراسم خوانده و تكرار مي كنيم! با اينكه مي دانيم بعضي هايشان به هدف نمي زنند! بعضي ها در لحظه شليك با چشم بسته شليك مي كنند و بعضي ها به اعضا و جوارح فرعي شليك مي كنند! نمي شود چيزي گفت! هرچند كه تو معتقد باشي كه اين شخصي كه روبروي تو به اين تيرك بسته شده كاري كرده كه سزاوار مرگ است باز يك ادم عادي و نرمال نمي تواند به اين راحتي ها با خودش كنار بيايد كه عاملي براي اين باشد كه يك ادم از يك تاريخ ديگر نباشد و تمام شود! قوانين و مقررات چيزهاي ديگري هم به ما مي گويند؛ به ما مي گويند كه بعد از هر مراسم،اعضا مرخص و به خانواده هاي خود برگردند تا از لحاظ روحي و رواني بهتر شوند! با اينكه همه مي دانيم ممكن است در ظاهر نقاشها جاي ميخ را بر روي ديوار ترميم كنند اما اين ترميم براي كسي ست كه به ديوار نگاه مي كند نه ديوار! ما ديوارهايي هستيم كه هر سال رنگمان مي كنند غافل از اينكه ميخ ها تا عمق جانمان فرو رفته اند! #كيوان_كريمخاني @jai_dar_hamin_nazdiki
Mostrar todo...
11👍 7👌 3🕊 1
هميشه كنجكاو بودم تا بدانم افرادي كه در جوخه هاي اعدامند با فرمان هدفگيري روبروي فرمانده ميدان،كجاي محكوم به مرگ را نشانه مي روند؟ اين را از خيلي ها پرسيده ام! يكي كه اغلب نفر اول نشسته از راست بوده گفت؛ من در لحظه فرمان اتش،هميشه چشمهايم را بسته ام!من هيچ وقت با چشمهاي باز به كسي شليك نكرده ام!مي توانم با اطمينان بگويم من هيچ محكومي را نكشته ام! گفتم؛ شما كه به فرمايش خودتان چشمهايتان بسته بوده و نمي ديده ايد،چطور مي توانيد با اين اطمينان بگوييد تير شما به محكوم نخورده و او را نكشته ايد؟همانقدر و بيشتر مي توانسته ايد مسبب مرگ،محكوم بوده باشيد! نفر ديگري كه نگفت كجاي اين جوخه مي ايستاده گفت؛ من سعي مي كردم به قسمتهاي حساس و حياتي محكوم شليك نكنم!جدا از تمام اتفاقاتي كه بعد از شليك براي يك محكوم در زمان ورود تير ميفتد،من نمي توانستم با صدايي كه از دريدن و شكستن و پاره شدن جوارح بر اثر اصابت گلوله به وجود ميايد كنار بيايم!اغلب به دور از چشم فرمانده هم توي گوشهايم پنبه مي كردم كه اين صدا را نشنوم براي همين من اخرين نفري بودم كه شليك مي كردم! حتي بارها بابت همين تاخير،مواخذه شدم! گفتم؛ مثلا به كجاي محكوم شليك مي كرديد؟ كه گفت؛ دست يا پا! گفتم؛ اصابت گلوله به دست و پا باعث مرگ نمي شود؟ مردي كه نگفت كجاي جوخه اعدام مي ايستاده گفت؛ چرا!همه محكومين از اين دست بايد بميرند!ديرتر و زودتر هم ندارد چون بعد از مراسم تيرخلاص هم هست!اما مهم اين بود كه شليك من باعث مرگ نشود! گفتم؛ وقتي اينهمه برايت مهم بوده كه شليك تو باعث مرگ محكوم نشود،چرا در ان جوخه مانده بودي؟ مردي كه نگفت كجاي جوخه اعدام مي ايستاده گفت؛ روزهاي پنجشنبه شيربرنج داشتيم! يك تركيب مزخرف از دو چيز خوب كه مي توانستند به تنهايي به مذاق ادمها خوش بيايد! مادرم موظف بود بخاطر پدرم شيربرنج درست كند! مادرم ولي شيربرنج دوست نداشت! يكبار به پدرم گفت كه شيربرنج دوست ندارد! فكر مي كنيد واكنش پدرم چه بود؟ يعني واكنش يك ادم نرمال تو اين شرايط چه مي تواند باشد؟ خودم مي گويم؛ هرچه باشد اين نيست كه كل ظرف را به زور به خورد مادرم بدهد! از بچگي از تمام چيزهايي كه بدمان ميامد مي ترسيديم كه به زور به خوردمان بدهند! شخصي كه بعدها فهميدم فرمانده ميدان بوده و به ادعاي خودش صرفا فرمان هدف گيري و اتش صادر كرده گفت؛ من تا بحال اسلحه دست نگرفته و به كسي شليك نكرده ام!وظيفه من فقط به صف كردن و صدور فرمان شليك بوده و در اخر هم اطمينان از مرگ محكوم! ايشان در انتهاي حرفهايش اضافه كرد؛ چه كسي تا بحال با حرف و از حرف مرده است؟ خودم پاسخ مي دهم؛ هيچ كس! گفتم؛ فقط مي خواهم بدانم تا شما فرمان اتش را صادر نمي كرديد ايا كسي شليك مي كرد؟ فرمانده ميدان محكم و با صلابت گفت؛ خير!همه جوخه مي دانند كه در صورت تخلف و شليك پيش از فرمان،توبيخ و متعاقبا تنبيه خواهند شد و با اطمينان خاطر مي توانم عرض كنم كه محال است كسي پيش از فرمان من شليك مي كرد! گفتم؛ به نظر شما كسي كه ادعا مي كند من فقط كبريت كشيدم،جسمي كه اتش گرفت خودش نبايد مي گرفت چقدر درست گفته است؟ فرمانده گفت؛ اگر من هم دستور اتش را صادر نمي كردم،يكي ديگر مي كرد!در ضمن؛چيزي كه دارد مغفول ميفتد اين است كه؛عاملي كه باعث مرگ محكوم مي شود،تير نيست!كاري ست كه خودش كرده كه سزاوار مردن بوده است!ما كه با كسي دشمني نداريم!تازه همانقدر كه شما انسانيد ما هم هستيم!همانقدر كه شما احساس داريد ما هم داريم!با استدلال شما كساني كه حفار قبر هستند بايد انسانهايي بي عاطفه باشند كه مرده ها را از ديد زنده ها،پنهان مي كنند!مي شود گفت قبركن نداشته باشيم؟ شغل ان بنده خداست! خيلي ها هستند كه شغلشان را دوست ندارند اما مجبورند براي امرار معاش كاري را كنند كه دوست ندارند! گفتم؛ حرفهاي شما منطقي است شايد من از اين زاويه به اين موضوع نگاه نكرده بودم! من فقط دنبال اينم كه بدانم افرادي كه در جوخه اعدامند بعد از فرمان هدف روبروي شما كجاي محكوم را نشانه مي رفتند؟ فرمانده گفت؛ دستور مشخص است! دستور صريحا و موكدا مي گويد سينه فرد روبرو! اما همه سينه را نشانه نمي روند! نه اينكه نخواهند،نمي توانند! 👇👇👇
Mostrar todo...
10👍 5
من در اين عكس هم هستم و هم نيستم! هستم چون بودم،نيستم چون ديده نمي شوم! حالا اگر بخواهم بگويم كجاي اين عكسم،بايد بگويم؛همانجايي كه اگر باشي ديده نمي شوي! درست پشت ان اقاي چاقي كه دارد دو لپي يك چيزي را تند تند مي خورد! البته توي عكس اين هول زدن معلوم نيست! توجهش به چيزي كه دستش بود(نمي جويد،قورت مي داد)باعث شده بود كه از تمام دنيا فقط حواسش به لقمه اش باشد! همينطوري امد و به چيزي كه توي دستش بود گاز مي زد و دقيقا جلوي من براي چند لحظه اي ايستاد و انگشتش را كرد توي ان و فكر كنم چيزي مثل خيار شور يا كاهوي پلاسيده يا يك چيزي كه از شواهد و قرائن معلوم بود كه مطلبوش نبود را از توي ان در اورد و پرت كرد بيرون و به راهش ادامه داد! اينطوري شد كه من در اين عكس ديگر ديده نشدم! دروغ نگفته باشم كلي ژست گرفته بودم و چند دفعه از اينهايي كه توي عكس هستند پرسيده بودم كه چطوري باشم بهترم كه اين اتفاق افتاد! همان لحظه خودم و عكاس شك كرديم كه من هم افتاده ام يا نه كه بعضي ها وارد صحبتهايمان شدند و گفتند حالا توي يكي هم نباشي،نبودي!اتفاقي نيفتاده! خوب تا اينجا همه چيز اصولي و درست است! تو نهايتا در يك صحنه ديده نشده اي! اما قسمت درداور داستان از همينجا شروع مي شود كه ديده نشدن و نبودن دو مقوله كاملا جدا و دور از همند!اصلا تفاوت بنيادي باهم دارند! من در اين عكس ديده نمي شوم اما بوده ام! خيلي ها از همان جمع وقتي در مورد اين عكس صحبت مي كنند متعجب مي پرسند؛راستي چرا تو ان موقع نبودي؟ و من بايد توضيح بدهم كجا بوده ام و چرا ديده نمي شوم! خيلي ها از ته دل مي خندند و تازه داستان ان روز يادشان ميفتد و دوباره تكرار مي كنند كه حالا توي يك عكس هم نبودي،خوب نبودي!اتفاقي نيفتاده!تازه چه بهتر كه نبودي و مجبوري داستان ان روز رو مجددا تعريف كني! حالا همه اينها به كنار؛ موضوعي كه باعث شد اين عكس فكرم را مشغول كند اين است؛ اينكه چند سال بعد كه من و بعضي از اين دوستان نيستيم كسي هست كه يادش مانده باشد من هم بوده ام و فقط در اين عكس ديده نمي شدم؟ يا بودني كه بشود انكارش كرد يا بايد ثابتش كرد چقدر مي تواند وجود واقعي داشته باشد؟ #كيوان_كريمخاني @jai_dar_hamin_nazdiki
Mostrar todo...
10👍 8👌 3🕊 2
Photo unavailableShow in Telegram
12👍 4👌 3