cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

📍 Redish Lady Channel

تو بخوان ، من باز هم مينويسم !....

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
377
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

. دوستان و همراه‌های همیشگی ، خواستم ازتون تشکر کنم برای اینکه توی این مدتی که به درخواستتون کانال رو راه انداختم تا الان همراهم بودین و همیشه حمایتم کردین ، اما راستش به خاطر شرایط کاری و درس‌ها به شدت با کمبود زمان مواجه‌ام و فرصت نمیکنم اونجور که باید برای کانال وقت بذارم و احساسم اینه که اگر ببندمش و فقط مثل سابق از طریق اینستاگرام باهاتون در ارتباط باشم خیلی بهتره ، چون واقعاً اینجا یه حالت فرسایشی پیدا کرده برام و دوست ندارم یه کانال خسته‌کننده باشه که نه خودم دوستش دارم دیگه و نه شما ... بازم برای اینکه همیشه کنارم بودین ازتون ممنونم و همینطور برای اینکه شرایط رو درک میکنین و‌ منو میبخشین ... براتون آرزوی بهترین‌ها رو دارم همیشه و هرجا که هستین 🌹 . .
Mostrar todo...
. سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم #شهریار . . 📍@redish_lady
Mostrar todo...
. غصه هایت را به سبزه و دستانت را به من گره بزن تا سیزده دلتنگی ام بدر شود ... #لیلا_صابری_منش . . 📍 @redish_lady
Mostrar todo...
. چرا هیچ فصلی ، تو را برای من نمی‌آوَرَد ... #مینا_آقازاده . . 📍 @redish_lady
Mostrar todo...
. جایت که خالی ماند دیگر ذوقی نبود مدت بسیاری گذشت... و حالا خاک می‌خورند بر دیوار هر آنچه که روزگاری دلخواه‌ترینم بود ! #علی_سید_صالحی . . 📍@redish_lady
Mostrar todo...
. حواست به حالِ بهار هست؟ نه باران می‌خواهد نه موسيقی و شعر ذاتش انگيزه‌ی دل‌دادن است حواست به ساعتِ روی ديوار هست؟ اين روزها برای حرف‌های عاشقانه زود هم كه بجنبی باز دير می‌شود ... #شیما_سبحانی . . 📍@redish_lady
Mostrar todo...
. با حرص سرش فریاد زدم و گفتم: مگه دوسش نداشتی؟ پس چرا نجنگیدی؟ پس چرا دوست داشتنت اینقدر زود تموم شد؟ با صدایی که غم ازش می بارید گفت: دوست داشتن تموم نمیشه فقط از یه جایی به بعد دیگه زیاد نمیشه، خودش نذاشت زیاد بشه، خودش نخواست، میفهمی؟! نمی فهمیدم، نمی تونستم نَجَنگیدن رو بفهمم، نمی تونستم و به تمومِ دوست داشتن هایی فکر کردم که در لحظه ی ابرازشون متوقف شدن، به تموم دوست داشتن هایی که بدونِ ذَره ای جنگیدن نیمه ی راه موندنو بال و پر نگرفتن، که اگه میگرفتن تهِ تهِش اونقدر قشنگ بودن که رنگِ عشق دنیارو پٌر کنه و آدمای بلاتکلیفِ نیمه ی راه مونده رو از انتظار نجات بده... از جام بلند شدم و رفتم سمتِ پنجره: خودش نخواست؟ تو چه میدونی از خوشحالیاش وقتی فهمید دوسش داری؟ تو چه میدونی از بدحالیاش که تا یه نه ازش شنیدی، رفتی و تموم!! دوست داشتن واسه آدمایی مثلِ تو شبیهِ تیر تو تاریکیه، که پرت میشه و مهم نیست به هدف بخوره یا نخوره ... متأسفم که نجنگیدی و از دستش دادی، متأسفم که اون با کسی ازدواج کرد که دوسش نداشت اما مثلِ تو ترسو نبود! کیفمو برداشتم و از کافه زدم بیرون، بارون میومد، قدم های تندم بجایي میرفت که نمیدونستم کجاست اما خیالم جایی بود که میدونستم ... به تموم نه هایی که واسه امتحان کردنِ آدما گفتم فکر کردم، به تموم دوست داشتن هایی که جلویِ چشمام پَرپَر شد و نصفه نیمه موند، به خودم، به نجنگیدش ... رو به رویِ آینه ی پشتِ ویترین مغازه وایستادم و به تصویر یه آدمِ بلاتکلیف نگاه کردم، گوشیمو برداشتم و براش نوشتم... آدمی که واسه دوست داشتنش می جنگه اما نمیشه ، هیچوقت شرمنده ی خودش نیست چون تلاششو کرده اما تو... دیگه منتظر نمی مونم که برام بجنگی و ثابت کنی دوسم داری فقط خواستم بگم دوست داشتن نصفه نیمه خیلی غم انگیزه، خیلی! #نازنین_عابدین_پور . . 📍@redish_lady
Mostrar todo...
. به چه مشغول كنم دیده و دل را كه مدام دل تو را می‌طلبد. دیده تو را می‌جوید... #صائب_تبریزی . . 📍 @redish_lady
Mostrar todo...
. در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم که سرگذشت مرا دو نیم کرده است مردی را می‌شناسم که مرا مستعمره‌ی خود می‌سازد آزادم می‌کند گردهم می آوردَم پراکنده‌ام می‌کند و در دست‌های قدرتمندش پنهانم می‌کند در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم شبیه خدایان یونان آذرخش از چشمان او می‌درخشد و باران‌ها از دهان او فرومی‌ریزند مردی را می‌شناسم که وقتی در اعماق جنگل آواز سرمی‌دهد درختان به دنبالش راه می‌افتند ... #سعاد_الصباح #روز_پدر_مبارک ♥️ . . 📍@redish_lady
Mostrar todo...
. « از چیزی که برای توست خوب مراقبت کن » هنوز صدای مادربزرگم در گوشم هست آن روزها مدرسه نمی رفتم پول هایم را جمع کرده بودم برای خریدن یک توپ چهل تیکه ی واقعی پول هایم را در دست گرفتم و به سمت مغازه رفتم تمام مسیر را در فکر لذت رسیدن به آن توپ بودم ، آنقدر غرق رویا بودم که متوجه افتادن پول هایم نشدم وای که چقدر سخت بود قبول کردن این حقیقت حقیقتی که می گفت پول هایت گمشده ، آرزو هایت پریده تمام مسیر را برگشتم وجب به وجب را با بغض نگاه کردم نبود که نبود انگار کسی قبل از من پول ها را برداشته بود پول هایی که برای من بودند حالا دست نفر دیگری بود چند بار مسیر را رفتم و‌ برگشتم از هر که رد می شد سراغ پول هایم را می گرفتم ولی خبری نبود که نبود مثل یک ماتادور زخمی و خسته به خانه برگشتم بغضم ترکید ... مادرم گفت فدای سرت پدرم پول داد و گفت با هم می رویم توپ را می خریم ، ولی مادربزرگ گفت « از چیزی که برای توست خوب مراقبت کن » از آن شب سال های زیادی می گذرد هر شب وقتی همه خوابند من گذشته ام را قدم‌ می زنم وجب به وجب می‌گردم تا کسانی را که گم کرده ام پیدا کنم تا بگویم شما برای من هستید، من فقط لحظه ای شما را گم کردم اما وقتی گذشته ام را قدم میزنم آن ها را پیدا نمی کنم انگار کسی قبل از من آن ها را برای خود برداشته کاش پدرم آن توپ را برایم نمی خرید نمی خرید تا می فهمیدم اگر از دست بدهی دیگر به دست نمی آوری ... هر شب صدای مادر بزرگم در گوشم هست « از چیزی که برای توست خوب مراقبت کن » #حسین_حائریان . . 📍@redish_lady
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.