cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

⭕️ سلسله موی دوست ⭕️

📩 @Ad_min_110 هر کس باید روزانه یک #موسیقی خوب بشنود یک #شعر خوب بخواند به یک اثر #هنری خوب نگاه کند و در صورت امکان چند کلمه #حرف_منطقی بزند ! #گوته Https://t.me/Selseleye/1 اولین پست کانال از لینک بالا👆

Mostrar más
Advertising posts
12 555Suscriptores
+924 hours
-77 days
-5830 days

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

👍 8🔥 4💋 2
من دلم گرفته، هر چه می‌روم نمی‌رسم ردّ پای دوست، کوچه ‌باغ عشق، سایبان زندگی کجاست... #محمدرضا_عبدالملکیان
Mostrar todo...
15😢 8
‍ 💬هشتم اردیبهشت‌ماه زادروز سیمین دانشور ▫️خانم دانشور را من اولین‌بار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز می‌کنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشم‌هایش جلوه داشت و لباس سادۀ او همراه با سهل‌انگاری شلخته‌واری در انتخاب پوشاک به یادم مانده است و یک همراه تکیده‌تر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان می‌داد. ▫️اولین بار او را در زیر سقف دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقۀ اول، با شویش، جلال آل‌احمد که آن وقت‌ها کشمکشی طولانی‌شده با دانشکدۀ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلۀ دکتر شدنش و بر سر مقالۀ دکترایش یا چیزی از این دست و می‌شد حدس زد که به دانشکدۀ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد نوعی اعلام حضور زنده‌تر و جوری «گردگیری» با «رئیس»‌های مدرسۀ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمی‌رفت. ▫️مرد با لنگر راه می‌رفت. نگاهی در روبه‌رو، سیگاری لای انگشت‌ها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمی‌داشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت می‌خواست نشان دهد که در سایۀ مردش گام می‌زند ... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایسته‌تر از بسیاری می‌دانست که در آنجا کرسی و نیم‌کرسی داشتند. ▫️کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادۀ پرجمعیتی بود که بر محور مادر می‌چرخید. از آن رابطه‌های خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتب‌خانه به شمار می‌رفت و خودش را تا کلاس‌های دانشگاه مخصوصاً دانشکدۀ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمی‌دیدی. ▫️تکیه‌کلامش «بچه جان!» بود که به همۀ ما از ریز و درشت و پسر و دختر خطاب می‌کرد. آن‌قدر از ته دل و آن‌چنان طبیعی که بی‌آنکه به یاد بیفتد که او از خود بچه‌ای ندارد، تو را به صرافت این مطلب می‌انداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانه‌ای در اوست که می‌تواند همۀ یتیم‌های جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس می‌داد. گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی می‌زد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود. حسین منزوی «سیمین دانشور از نگاه ...»، حسین منزوی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، شمارۀ ۸۶، ص ۳۴۹. ▫️بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی ✍موقوفات دکتر محمود افشار
Mostrar todo...
20🖕 1
12🕊 2❤‍🔥 1
@Selseleye بزرگسالی زمانی اتفاق می‌افتد که فرد درمی‌یابد بهتر است به خاطر دلیلی درست رنج کشید تا به خاطر دلیلی اشتباه لذت برد. بزرگسالی زمانی اتفاق می‌افتد که فرد درمی‌یابد عاشق بودن و از دست دادن بهتر از بی عشق بودن است. #مارک_منسن 📕 شاد بودن کافی نیست ⭕️⭕️
Mostrar todo...
👏 11👍 5
@Selseleye در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه‌ای منزوی بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی، نمی‌توانی حقیقت را کشف کنی. فقط در آئینه انسانی دیگر است که می‌توانی خویشتن را کاملاً ببینی. 📕 ملت عشق #الیف_شافاک ⭕️⭕️
Mostrar todo...
👍 18 2🤔 1
@Selseleye بگذار هرچه نمی‌خواهند‌ بگوییم بگذار هرچه نمی‌‌خواهیم بگویند باران که بیاید از دست چترها کاری بر نمی‌آید ما اتفاقی هستیم که افتاده‌ایم! #نصرت_رحمانی ⭕️⭕️
Mostrar todo...
18👏 5 1👍 1
😭 42😁 14🤯 7🤣 6🤡 4🖕 4🤔 2🤨 2👍 1
👍 66😁 11😐 8👏 7🤨 3🫡 2 1
👍 42 6🤝 2👏 1