Shahrbanoo
كانال شعر و موسیقی ... لطفا نظرات ، پيشنهادات ، متن و موسيقي خود را به لينك زير بفرستيد https://telegram.me/amirtaha1314
Mostrar más192
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
▪️خسته نشو
▪️هاتف
آهنگساز: بابک بیات
ترانهسرا: شهرام دانش
#ارسال_مطالب_با_لینک
🕊
╭━═━⊰🍁🍂⊱━═━╮
@shahrbanoo1314
╰━═━⊰🍂🍁⊱━═━╯
شب از مسیر نگاهت
عبور خواهد کرد
و صبح فردا، تو
دوباره مثل درختان شکوفه خواهی زد.
غمین مباش
جهان
عطسهایست در سرما...
▪️محمد عزیزی
"سرگشته" نام ترانه مشهوری است با شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) و آهنگسازی همایون خرم در دستگاه همایون و صدای حسین قوامی که در سال های ابتدایی دهه پنجاه ساخته و اجرا شد، (به گفته سایه جناب قوامی پس از خواندن این اثر گفت این ترانه نام و یاد مرا در میان ایرانیان جاوادانه خواهد کرد).
فضای ترانه در دستگاه همایون است و آرام آرام شنونده را در خود غرق می کند، آهنگ و شعر از انسجام کلامی و محتوایی برخوردارند و همانند رودی روان با غنای ملودیک شنونده را مسحور خود می کند.
به گفته برخی از اهل موسیقی دستگاه همایون یاد آور بهشت است و ابتهاجی را به آدمی می بخشد که دیگر دستگاه ها از چنین قابلیتی برخوردار نیستند؛ نوعی غم که رها شدگی و آزادی در آن مستتر است، غمی با وقار.
زنده ياد خرم در خصوص خلق اين اثر گفت: "در جاده شمال مشغول رانندگی بودم که به نزدیک رامسر رسیدم، برای استراحت به باغی که در آنجا بود رفتم و پس از قدری استراحت دوری در آن باغ زدم که ناگهان صدای رسایی به گوشم رسید؛ کمی جلوتر رفتم ودیدم چند نفر دور هم نشسته اند و یک نفر می خواند. متوجه شدم که موقع خواندن، دهان این فرد تکان نمی خورد و بسیار متین و با وقار بود،اتفاق جالبی بود چون شخص خواننده جناب قوامی بود و من ایشان را در مراسم برنامه سازمان یونسکو در سال ۱۳۴۵ دیده بودم،آنجا تصمیم گرفتم، تصنیفی برای این صدا بسازم.
شبي زیبا در خانه ابتهاج به برخی از کارهایی را که با دستگاه حرفه ای ضبط کرده بود گوش کردم، کارهایی را که خودم می نوشتم و اجرا می کردم، تنها یک بار گوش می کردم و دیگر هم فرصتی برای تکرار این اتفاق نداشتم و تاییدشان می کردم، هنگام گوش دادن به کارها، آقای ابتهاج گفت: "خیلی دلم می خواهد که روی یک آهنگی از شما شعر بسازم." چیزی نگفتم اما وقتی به روی بالکن در هوای خوب و نسیم و باغچه رفتم، دیدم گویی باران نت بود که می بارید. بلافاصله نشستم و این آهنگ را از بالا تا پایین نوشتم، حتی جواب های ارکستر پشت هم آمد واقعا کمتر زمانی بود که یک آهنگ تمام و کمال به ذهن بیاید، از صفر تا صدش و به همین دلیل است که برخی از دوستان و شنوندگانی که این کار را می شنوند می گویند این آهنگ زمینی نیست و من هم معتقدم که به بنده این آهنگ را دادند و "تو ای پری کجایی" به من تمام و کمال الهام شد، آهنگ را برای ایشان اجرا کردم خیلی خوشحال شد و مشغول ساختن شعرش شد."
پس از سرودن شعر، برای انتخاب خواننده،زنده یاد خرم به ابتهاج پیشنهاد داد که خواننده باید مرد باشد و بهترین گزینه قوامی است. سایه نظرش اینگونه بود که شاید صدایی بهتر از قوامی هم باشد که این تصنیف را بخواند.
مهندس خرم داستان صدای ایشان در رامسر را برایشان تعریف کرد و از قوامی خواست که برای آزمایش به استودیو رادیو بروند و پس از خواندن، ابتهاج گفت: آفرین به این انتخاب.
(نقل از جواد ظل طاعت)
پس از ضبط این قطعه ماندگار خوانندگان بسیاری این ترانه را بازخوانی کردند که برخی از آنها را با هم می شنویم:
✍داستان یک ترانه
"سرگشته"
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانهای از نی و نغمه ندیدم
توای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
من همه جا، پی تو گشتهام
از مه و مهر، نشان گرفتهام
بوی تو را، ز گل شنیدهام
دامن گل، از آن گرفتهام
توای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
دل من، سرگشته تو
نفسم، آغشته تو
به باغ رؤیاها، چو گلت بویم
در آب و آئینه، چو مهت جویم
توای پری کجایی؟
در این شب یلدا، ز پیات پویم
به خواب و بیداری، سخنت گویم
توای پری کجایی؟
مه و ستاره درد من میدانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو
توای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
* * *
▪️رفتم مرا ببخش
▪️شکیلا
روحی مُشَوّشَم
که شبی بیخبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کردهها و پشیمان ز گفتهها
دیدم که لایق تو و عشــقِ تو نیستم
▪️فروغ فرخزاد
#ارسال_مطالب_با_لینک
🕊
╭━═━⊰🍁🍂⊱━═━╮
@shahrbanoo1314
╰━═━⊰🍂🍁⊱━═━╯
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پردهی خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شَوَم چو یکی قطره اشکِ گرم
در لابلای دامنِ شــــــبرنگِ زندگی
▪️فروغ فرخزاد
بنام خداوند رنگین کمان 🌈
روزی خواهد آمد
که عشق
بر فراز درختان اساطیری
پرواز سیمرغ میکند و فریاد
ترانهای به وسعت بهار سر میدهد
روزی که تا شکوفایی گل سرخ
فاصلهای نیست
و پرنده ، به شوق تماشای دشت
سر از پا نمیشناسد.
روزی که شفق
سرشار از از عطر نسیم زلفان توست.
و لالهها رنگ لبان تو را وام میگیرند.
روزی که سیب ،
چون گونههای تو
مست رسیدن میشود...
#احمد_شاملو
من شکوفایی گل های امیدم را
در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است...
📝 #حمید_مصدق