cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

کانال سلامی به ریگاباد

نظرات وپیشنهادات را به @Azami_A ارسال کنید لینک کانال جهت ارسال به دوستان https://t.me/joinchat/AAAAADwqZ2q54NWqABrqJw

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
513
Suscriptores
Sin datos24 horas
-17 días
+530 días
Distribuciones de tiempo de publicación

Carga de datos en curso...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Análisis de publicación
MensajesVistas
Acciones
Ver dinámicas
01
فصل رویش اقاقی ها.... ✍به قلمِ علی اعظمی بهار که می‌شود و نوروز را سپری میکنیم، نسیم دل‌انگیز اردیبهشت از راه می‌رسد. واین نسیم باز دلمان را به کوچه های کودکی می‌برد...به دیار خاطرات و خیابان های پر از اقاقی اش ، گل‌های سفیدی که چون خوشه انگور از درختان اقاقی آویزان می‌شدند و عطر دل انگیزشان مستمان می‌کرد. مستی حلالی که قدم زدن در خیابان های شهر را برایمان لذت بخش می‌نمود. لذتی که دیگر در هیچ قدم زدنی تجربه نکردیم. اقاقی هایی که گاهی از لا بلای نامه های عاشقانه سر در می آورد و گاهی در داخل لیوان پر آبی روی میز معلم قرار می‌گرفت و گاهی در دستمان می‌گرفتیم تا کلمه «سم» را از درونش بیرون بکشیم و شیرین ترین شهد «سمی» را نوش جان کنیم....!! اردیبهشت ما را به خیابان‌های پر از اقاقی می‌برد که عصر ها یا در سایه سارشان می‌نشستیم ویا در مجاورتشان قدم میزدیم و درس می‌خواندیم تا آماده امتحانات خرداد شویم .... قدم هایی که بی اختیار به پارک روسها ختم میشد.... پارکی که باغی پر از درختان اقاقی بود و زمینش مملو از رزهای صورتی و میخک های مخملی و داودی های زرد و سفید.... و با تاریک شدن هوا باز راهی خیابان ها می‌شدیم تا تماشگر اقاقی ها در زیر نور ماه و مهتابی های شهر باشیم...... یادش بخیر، وقتی نسیم می‌وزید گلبرگهای های اقاقی را چون دانه های برف در آسمان پراکنده می‌کرد و بر زمین گویی رخت سفید عروسی می‌پوشاند ....و اینهمه در میان خنده های کودکانه مان و سالها بعد در همهمه های عاشقانه مان به اوج میرسید..... اینک اما در حیاط شهرمان درختی نیست و کاشی های آن زیر سنگینی نگاه خورشید خرد شده اند وسقف هائی که به زمین رسیده اند دیگر از اقاقی های سفید و رزهای صورتی اثری نمانده وصدای خنده کودکانه و عاشقانه های جوانی مان دیر وقتی است که رخت سکوت برتن کرده اند..... ✍علی اعظمی
2621Loading...
02
عباس آقا عزیز آسمانی... دو سال با یاد و خاطره ، آه و افسوس گذشت... انگشت به دندان گزیدن و حیف و دریغ خوردن که ای کاش فرصت های دیدار را از دست نمیدادیم ، از اندوه و ماتم ما سر سوزنی کم نکرد و همچنان با چشمانی اشک بار و حال و روزی پراکنده، به تصویرت خیره میشویم. بزرگ بودی و همه را دوست داشتی، جمع دوستدارانت از همه جا بی شباهت به هم هستند ، وجه اشتراکشان عشق به تو و سکوت در ماتم رفتنت از جمع دوستان است. حالا که دستمان از دامن دیدار کوتاه است، چاره ای نداریم جز اینکه فاتحه ای نثار روح مهربانت نموده از خداوند متعال برایت طلب رحمت و آرامش کنیم. روحت شاد «سعید اسماعیلی »
2770Loading...
03
به نام خدا... اردیبهشت گر چه زیباست و بوی سرسبزی میدهد اما گاهی برایت همین روزهای زیبا خاطرات تلخی را به یاد می آورد..و بغض گلویت را میفشارد.دوسال پیش  ما فراق یار عزیز ریگابادیمان را با هم به سوگ نشیتیم..بله دومین عروج ملکوتی عباس آقای وقاری را پشت سر گذاشتیم و نبودشان بیشتر احساس میشود. از صمیم قلب برای خانواده ایشان صبر خواهانیم واز خدای بزرگ شادی روحشان را مسئلت داریم.. یادشان گرامی
2630Loading...
04
پیام تشکر خانواده معزای میجانی از ابراز همدری شما خوبان: من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق با نهایت احترام و رعایت ادب و در کمال تواضع و ارادت و با عرض سپاس، بدین وسیله مراتب قدردانی و تشکر خود را از یکایک شما سروران، دوستان، آشنایان، بستگان و مسئولان ارجمندی که در مراسم تشییع، تدفین ،مجالس ترحیم  ◾مرحومه مغفوره بی بی جان رشیدی◾شرکت نموده و با ابراز همدردی، موجب تسلی خاطرمان شدید صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری می‌نماییم. از این که به علت تألمات روحی، توفیق تشکر حضوری میسر نشد، قلباً پوزش می‌طلبیم امیدواریم خداوند بزرگ عنایت فرماید تا بتوانیم لطف و زحمات یکایک عزیزان را جبران نماییم. از طرف خانواده های میجانی،رشیدی،،سعیدی، حسین زاده،خلیلی
2751Loading...
05
✍سیامک جودکی درود بر جناب نظری نسب ....💐👌...بله دقیقا همین پشتکار و رفتار اخلاق مدار و مهربان در عین حال با جذبه ایشان در ان شرایط روحی و جسمی نوجوانان دهه ۵۰ و ۶۰ و کار بلد بودن ایشان و نمایش قطعات خودرو و کارگاه و ساخت قاب عکس با چوب و ... سبب شد بنده نیز به مکانیک علاقه مند و جرقه ان حادث و هم اکنون در این رشته تا مرحله دکترا پیش رفتم . دقیقا همین شرایط جناب احمدی پور برای بنده بطریقی دیگر اتفاق افتاد. و واقعا یک معلم فهمیده و استاد و با درک بالا براحتی میتواند سرنوشت دانش اموزانش را رقم بزند. من حدودسالهای ۶۴ و ۶۵ با ایشان حرفه و فن داشتم و یک سال هم خدمت جناب ایران منش بودیم فکر کنم . ۴۰ سال گذشت ولی حتی محیط سرد کارگاه و تابلو ابزار و میزها و ... را هنوز بخاطر دارم که چقدر دوست داشتنی بود . خدا همه دبیران و معلمان و اساتید را حفظ نماید. گاهی منش و رفتار یک معلم بیشتر از علم و سوادش کار ساز است. 😍😍😍🥰🥰🥰💐💐💐💐
2940Loading...
06
📆 دیروز شانزدهم اردیبهشت روز جهانی ماما بود 🌹 فرصت را مغتنم  دانسته و یاد میکنیم از ماماهای بومی و غیر بومی منطقه باب نیزو  و ریگاباد که در قدیم با توجه به کمبود امکانات صادقانه به زنان باردار خدمت رسانی میکردند اگه نام ماماها رو یادتونه برامون کامنت کنید
2950Loading...
07
اگر واکسن آسترازنکا زده‌اید، بخوانید🔻🔻🔻🔻 https://t.me/+9KKh3z4qMRcxODk0
3000Loading...
08
Media files
3860Loading...
09
Media files
10Loading...
10
جناب آقای ماشاا.. میجانی از شنیدن خبر فوت مادر گرامیتان بسیار متاثر گشتیم. این واقعه دردناک را خدمت شما و خانواده گرامیتان تسلیت می گوییم. ما را در غم خود شریک بدانید.. از طرف خانواده آقای جمال نجفی
3590Loading...
11
خاطره ای از آقای نظری نسب ✍ به قلمِ نعمت الله احمدی پور با درود به فرزندان غیورو دوست داشتنی ریگ آباد و آرزوی آرامش برای مسافران ابدی آن دیار خاطرات ساده و بی آلایش ریگ آباد نه تنها تمام شدنی نیست بلکه زاینده و یادآور همیشگی داستان‌هایی نو از محیط ساده و بی ریای شهرک و شهرسازی و کوچه پسکوچه های باب تنگل و یا به قول غیربومی ها « ده » است . با توجه به روز معلم و احترام و ادب خدمت تمام معلمان دوست داشتنی دیار خاطرات در دبستان خواجه نصیر و مدرسه راهنمایی مجاورش ( با هر اسم و. رسم) و سایر مدارس خاطره من مربوط به سال اول راهنمایی ( سال ۵۶ - ۵۷ ) که کلاسهایمان در زیرپله های دبستان تشکیل می شد ، است. از دبیران آن سال نام خانم ها یزدان پناه ، کریمی ، ( اگر اشتباه نکنم افضل الدینی) و آقایان نعمت الهی ، ایرانمنش و نظری نسب به یادم مانده است . بنده در طول دوران تحصیل شاگرد زرنگی نبودم و به نوعی نوسان زیادی داشتم و در مواقعی نیز از نظر ذهنی در فضای درس و مدرسه نبودم . درس حرفه و فن یکی از درسهایی است که همه خاطراتی ازآن دارند . آقای نظری نسب دبیر محبوب و محجوب حرفه که هر کجا هست به سلامت باشد علاوه بر خصوصیت والای اخلاقی ، جدیتی ستودنی نیز در زمینه آموزش دانش آموزان داشت و حتی از صرف اوقات شخصی خود در این امر نیز کوتاهی نمی کردند ( نمونه آن خریداری و حمل ابزار کار از کرمان به ریگ آباد بود .) در زمان ما پروژه بچه های سال اول ساخت چکش بود . باری در یکی از جلسات درسی نزدیک به اول سال آقای نظری مرا برای پاسخ به پرسش های درسی فراخواند . بر اساس ارزیابی که اکنون دارم لابد پاسخ های من به پرسش ها بسیار ناامید کننده بوده (چون جزئیات را دقیق به خاطر ندارم .) که ایشان از من خواستند جلسه بعد پدرم را به مدرسه بیاورم . بچه های آن روز می دانند که آوردن پدر به مدرسه به نوعی برای خیلی از آنها خط قرمز محسوب می شد . پدرها انتظار نداشتند در مقابل زحمات طاقت فرسایی آنان در نوبت کاری های روز و شب در دل تیره کوهها و عمق چاه ، فرزندانشان از پس این کار ساده و کم زحمت برنیایند . بنابراین به هیچ طریقی نباید این حریم شکسته می شد . آژیرهای خطر به صدا در آمده و شوک وارد شده بود . بر سر این دوراهی ترسیم شده فرضی برای خودم بر راه اطلاع رسانی به پدر مهر ورود ممنوع زده و در مقابل سعی کردم حداقل در درس حرفه کمی به وضعیت سروسامان بدهم . هفته بعد آقای نظری ضمن پرسیدن درس ، بر نظر خودشان تاکید مجدد کردند و در جلسه های بعدی هم ضمن پرسیدن درس آن نکته را هم یادآوری می کردند و من سعی داشتم موضوع را مشمول مرور زمان کنم و سرانجام هم این اتفاق افتاد و آقای نظری دیگر پیگیری نکردند و نفس راحتی کشیدم . اما در این مدت ذهنیت دبیر فرهیخته و. روانشناسم نسبت به من تغییر کرده بود و دیگر به چشم شاگرد تنبل نگاهم نمی کرد . این نکته را در امتحانات پایانی سال متوجه شدم . باز لازم به یادآوری است که با تلاش این دبیر سخت کوش و سفره پر برکت شرکت زغال سنگ که به ذوب آهن نیز معروف بود کارگاه مدرسه راهنمایی از لحاظ تجهیز به ابزارها یکی از پر و پیمان ها در نوع خود بود . اسقاط یک دستگاه خودرو لندرور ما را با تمام قطعات مکانیکی آشنا می کرد ... امتحان حرفه دانش آموزان بیشتر شفاهی و همانند مسابقات معمول در سیمای ج .ا در دسته های دو یا سه نفری در ساختمان کارگاه انجام می شد . آقای نظری از هر نفر تعدادی سئوال می پرسید و من تمامی پرسشها را به جز یک مورد پاسخ دادم . ایشان در پایان جمله ای به من گفتند که هنوز بعد از چند دهه در ذهنم باقی است و از جمله هایی است که می تواند مسیر زندگی‌ها را تغییر دهد . اگر در من تاثیر آنچنانی نداشته دلیل آن را باید در شخص خودم جستجو کنم . ایشان فرمودند : تو که همه چیز را می دانی (این قطعه اسمش) گژن پین است . ( قطعه ای که سر شاتون را به پیستون متصل می کند .
3661Loading...
12
خاطره ای از آقای نظری نصب ✍به قلمِ نعمت الله احمدی پور
3420Loading...
13
متاسفانه مطلع شدیم مادر گرامی جناب ماشالله میجانی و مادر بزرگ دوستان عزيزمان فرشاد و فرشید میجانی آسمانی شد / مصیبت وارده و فقدان این مادر مهربان را به خانواده محترم میجانی و جامعه بزرگ ریگاباد تسلیت میگوییم کانال سلامی به ریگ آباد
3670Loading...
14
عیددیدنی خانواده جلال نجفی سیروس اردبیلی ابوالفضل ابراهیم زاده درمنزل نعمت عباسی۹/۱/۴۰۳
3511Loading...
15
دورهمی آقایان غلامحسین ابوترابی ، ابوالفضل ابراهیم زاده،جلال نجفی،نعمت عباسی
4170Loading...
16
دورهمی آقایان غلامحسین ابوترابی ، ابوالفضل ابراهیم زاده،جلال نجفی،نعمت عباسی
140Loading...
17
Media files
3450Loading...
18
تصویر جلد کارنامه سال دوم راهنمایی مدرسه راهنمایی مطیع الدوله حجازی* شهرسازی ریگاباد با یاد دبیران خوب وصمیمی آن سال ها خانم آراسته ( باب نیزو ) آقا وخانم شهابی خانم قهرمانی (همسر آقای حفیظ ) خانم عفت محمودیان . خانم قدس ولی . خانم مومنایی . خانم فروزش . خانم یزدان پناه . آقای نعمت الهی . آقای ضرابی . آقای نظری .خانم کریمی . یادشان گرامی . آقای شیخ الاسلامی ( رییس مدرسه ) آقای فریدون کاظمی🌹
10Loading...
19
با سلام خدمت دوستان عزیز چالش این هفته بمناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم، ارسال تصویری از کارنامه های تحصیلی(میتونید روی نمره ها تون رو خط بکشید😄 اگر بخش تصویر کودکی یا امضا مدیران وقت باشه بهتره) ، کارت های صد آفرین، تصاویری که با معلم هاتون دارید و خاطراتی که با معلم ها دارید. منتظر هستیم 🌸
3012Loading...
20
اولین مجری گری در سینمای شهرسازی ✍ به قلمِ ژاله بحرینی سلام خدمت همه انانی که در گذشته زندگیشان خاطرات جایی با نام ریگاباد حک شده است نمیدانم مناسبتش چه بود فکر میکنم دهه فجر بود با کراز آبی رنگ و تک در کل دنیا ما را از شهرک و مدرسه راهنمایی آسیه به سینمای شهر سازی بردند انروز انگار از زمین به فضا سفر کرده بودم چرا که مجری برنامه های مدرسه مان بودم و یک هفته مشغول تمرین اما فضای بزرگ سینما برایم غیر قابل تصور بود همیشه مجری بودم اما در مدرسه خودمان و مکان اجرایم سکویی بود از نیمکتهایی چوبی با سطحی صاف که با کمک بچه ها در کنار هم چیده بودیم و زیلوی پنبه ای نماز خانه که روی ان پهن شده بود وقتی به ورودی پایتخت شهرسازی همان قدس زیبا رسیدیم قلبم شروع کرد به تند زدن اما چشمانم‌را بستم و با خودم گفتم چیزی نیست این برنامه هم مانند بقیه است و با موفقیت خواهد گذشت، اما نمیدانم چگونه وارد سینما شدم و برای تمرین با مدیر مدرسه مان خانم سعید به بالای سکوی اجرا رفتیم وای خدای من این کجا و نیمکتهای مدرسه کجا؟ پرده های مخمل سنگین این کجا و پرده نازک مدرسه کجا ؟ گروه تئاتر و سرود و ...همه مات و مبهوت به هم نگاه میکردیم آن جای مخفی در کف صحن اجرا که میگفتند برای شعبده بازیست و خلاصه انگار وارد دنیای جدیدی شده بودیم یکساعتی تمرین کردیم اما در پشت پرده مخمل سنگین و پدر و مادرها کم‌ کم وارد سینما میشدند انها را نمیدیدیم صدای همهمه شان این را به ما می‌فهماند. بالاخره زمان اجرا فرا رسید خانم سعید مرا صدا کرد: بحرینی بدو مراسم شروع شد با پاهای لرزان کاغذ نوشته هایم در دست به سمت میز رفتم اما باید از آن پرده مخملی عبور کرده و روبروی جمعیت قرار میگرفتم نفس عمیقی کشیدم مانند جارو برقی عظیم الجثه ای که همه هوای صحنه را درون ریه هایم فرستادو هنوز بوی خوش خاک کف سینما در مشامم مانده است یادش بخیر خلاصه پشت میز روی چهارپایه ای ایستادم تا قدم به بالای میز برسد و جمعیت را ببینم وقتی به جمعیت داخل سالن نگاه کردم زبانم بند امد و نگاهی به معلممان انداختم ارام کنارم امد میکروفن را گرفت و در گوشم گفت چیزی نیست فکر کن در مدرسه خودمانی سقف را نگاه کن و شروع کن اما فایده نداشت با صدای لرزان شروع کردم و سریع قسمت اول را تمام کرده و میدان را به قاری قران سپرده و به پشت صحنه برگشتم وقتی همه شروع کردن صلوات فرستادن ارام از گوشه پرده دنبال پدرم گشتم اما اورا نیافتم کمی ارام گرفتم گفتم خوب شد بابا نیامده با این صدای لرزان ابرویم میرفت وقتی قران تمام شد و برای معرفی برنامه دوم رفتم ارامتر بودم و هر برنامه که اجرا میشد من بیشتر به جو انجا عادت میکردم بالاخره برنامه ها به پایان رسید و با تشویق همه در سالن به خانه برگشتیم فردای ان روز پدر از سر کار که برگشت گفت افرین دختر شجاع خودم همه دوستانم گفتند که خیلی مسلط برنامه ها را اجرا نمودی و من هم مانند جنگجویی که پیروز از میدان جنگ برگشته ژستی گرفتم و خودم هم باورم شد که به همه چیز مسلط بوده ام وای کاش پدرانمان هرگز ما را ترک نمیکردندو به دنیای دیگری نمیرفتند و همیشه تشویقمان میکردند و ما هم بزرگ نمیشدیم و بچه میماندیم 😔🙏💐
3330Loading...
21
اولین مجری گری در سینما ✍ به قلمِ ژاله بحرینی
2880Loading...
22
✍پیامی از آقای سیامک پیش بین درود . از همه معلمین عزیز سالهای ۵۸ تا ۶۵ که در ریگاباد مرا بال و‌پر دادند قدردانی میکنم . سال اول دبستان  ۵۸ خانم کریمی سال دوم دبستان ۵۹ خانم طاهری سال سوم دبستان ۶۰ خانم حسینی سال چهارم دبستان ۶۱ خانم عظمایی سال پنجم دبستان ۶۲ اقای جاهد و مدیریت جناب خیراندیش 🥰 اول و دو و سوم  راهنمایی منتظری  ۶۳ ۶۴ ۶۵  اقایان جنابان ؛ رحیمی عرب زادگان سلطانی درانی ریاضی  که ازشون پس کله ای هم خوردم 😂 قطبی زبان    هرندی ادبیات   موسی پور هنر که بسیار هنر را ارج نهادند   ...نوری منش حرفه و فن که متاسفانه یادم نیست اسم کامل  و بسیار به این درس علاقه مند بودم و شدم تا کنون قاب عکس ساختیم کارگاه عالم زاده ریاضی و....بقیه اگر دوستان یادشون هست بگویند ....🥰🥰🥰 ارادتمند همگی سیامک‌پیش بین ....مدرس دانشگاه
2990Loading...
23
روز معلم گرامی باد تصاویری از معلمان دهه ۵۰، ۶۰ و ٧٠
3465Loading...
24
آهنین مردان خدا همراهتان ای همه معدنچیان حق یارتان چهره هاتان گشته تیره همچو شب قلبهای پاکتان روشن چنان دستهاتان خسته از رنج زغال نامتان پاینده ای نان اوران 💠روز کارگر بر کارگران زحمتکش دیار خاطرات گرامی
3363Loading...
25
💠کلیپ روز معلم کاری از خانم گریکی پور همراه با تصاویر ی خاطره انگیز از معلمان دیار خاطرات
3195Loading...
26
💠سپاسگزار معلمانی هستیم که اندیشیدن را به ما آموخت، نه اندیشه‌ها را ... 💠روز معلم بر همه معلمان دیار خاطرات مبارک🌸
3101Loading...
27
من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق در مقام شما چه می‌توانیم بگویم که اقیانوسی از لطف و رحمت را به رگ‌های خسته مان جریان دادید با این عمر کوتاه خاکی، قادر به جبران الطاف شما نیستیم، پس دست به دامان ذات کبریایی دراز می‌کنیم و از درگاهش می‌خواهیم تا پاسخگوی این همه لطف باشد، از روی عنایت خویشتن به این وسیله از عنایت و حسن توجه کلیه سروران، دوستان، آشنایان و همشهریان و فامیلها که باحضورگرمشان در مراسم تدفین و تشیع وچهلم مادر عزیزم از سلاله اهل بیت بودند وبا ارسال پیام و در همه مراحل ما را مدیون لطف و غریق محبت خود نمودند، از صمیم قلب تقدیر و تشکر میگردد . برای همگان از خداوند رحمان، حضور در رکاب نورانی امام زمان (عج) را در عصر ظهور مسئلت می‌نماییم. از طرف خانواده موسوی
4120Loading...
28
طبیعت زیبای بهاری دیار خاطرات ده ریگاباد (ریحان‌شهر)
4841Loading...
29
بارش باران امروز در معدن باب نیزو
5860Loading...
30
بارش باران امروز در معدن باب نیزو
10Loading...
31
به اطلاع دوستان عزیز می‌رساند مراسم چهلمین روز درگذشت مرحومه فاطمه سادات موسوی مادر دوستان عزيزمان میرهاشم ،میر صابر و میر جعفر موسوی و دختران داغدارش و مادر خانم دوستان گرامی ناصر و حسین فتحی روز جمعه در کرج برگزار می‌شود. زمان: جمعه ۷ اردیبهشت از ساعت ۱۵ الی ۱۷ مکان : کرج شهرک پردیسان مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها 🖤 روحش شاد و یادش گرامی
5301Loading...
32
تصاویری از سیل امروز در شهر زرند کرمان 🔹@khbare24
8008Loading...
33
روزی که نشد برم داخل سینما! ✍به قلم مجید بختیاری بادرود خدمت دوستان عزیز دقیقا حضور ذهن ندارم سال ۷۴ یا ۷۵ بود قرار بود یه جشن «دهه فجر احتمالا» در سینما برگزار بشه هنرمندانی از تهران به دیار خاطرات بیاین ازدهام مردم زیاد بود ما توی صف ایستادیم که وارد سینما بشیم ولی به علت ازدهام جمعیت در سینما بسته شد و متاسفانه سعادت دیدن اجرای نمایش نصیب ما نشد یادمه بیرون از سینما یه مینی بوس آبی رنگ ایستاد تا اونجایی یادم هست هنرمندان تهرانی اسدالله یکتا، وروانشاد منوچهر حامدی با کت وشلوار سفید رنگ و یه ساعت طلایی رنگ که از دور نمایان بود وارد سینما شدن برای اجرای مراسم جشن، اون روز و خاطرات سینما وچندین فیلم سینمایی که اونجا دیدم در ذهنم تداعی شده،یادش بخیر
4562Loading...
34
دوستان عزیز و گرامی جهت یاد آوری خاطرات زیبا از دیار خاطرات این هفته را اختصاص دادیم به خاطرات شما از سینما روباز و سینمای شهرسازی لطفا دل نوشته، خاطره و تصاویر خود را از سینماهای دیار خاطرات برایمان ارسال نمایید کانال سلامی به ریگ آباد
4931Loading...
Photo unavailableShow in Telegram
فصل رویش اقاقی ها.... ✍به قلمِ علی اعظمی بهار که می‌شود و نوروز را سپری میکنیم، نسیم دل‌انگیز اردیبهشت از راه می‌رسد. واین نسیم باز دلمان را به کوچه های کودکی می‌برد...به دیار خاطرات و خیابان های پر از اقاقی اش ، گل‌های سفیدی که چون خوشه انگور از درختان اقاقی آویزان می‌شدند و عطر دل انگیزشان مستمان می‌کرد. مستی حلالی که قدم زدن در خیابان های شهر را برایمان لذت بخش می‌نمود. لذتی که دیگر در هیچ قدم زدنی تجربه نکردیم. اقاقی هایی که گاهی از لا بلای نامه های عاشقانه سر در می آورد و گاهی در داخل لیوان پر آبی روی میز معلم قرار می‌گرفت و گاهی در دستمان می‌گرفتیم تا کلمه «سم» را از درونش بیرون بکشیم و شیرین ترین شهد «سمی» را نوش جان کنیم....!! اردیبهشت ما را به خیابان‌های پر از اقاقی می‌برد که عصر ها یا در سایه سارشان می‌نشستیم ویا در مجاورتشان قدم میزدیم و درس می‌خواندیم تا آماده امتحانات خرداد شویم .... قدم هایی که بی اختیار به پارک روسها ختم میشد.... پارکی که باغی پر از درختان اقاقی بود و زمینش مملو از رزهای صورتی و میخک های مخملی و داودی های زرد و سفید.... و با تاریک شدن هوا باز راهی خیابان ها می‌شدیم تا تماشگر اقاقی ها در زیر نور ماه و مهتابی های شهر باشیم...... یادش بخیر، وقتی نسیم می‌وزید گلبرگهای های اقاقی را چون دانه های برف در آسمان پراکنده می‌کرد و بر زمین گویی رخت سفید عروسی می‌پوشاند ....و اینهمه در میان خنده های کودکانه مان و سالها بعد در همهمه های عاشقانه مان به اوج میرسید..... اینک اما در حیاط شهرمان درختی نیست و کاشی های آن زیر سنگینی نگاه خورشید خرد شده اند وسقف هائی که به زمین رسیده اند دیگر از اقاقی های سفید و رزهای صورتی اثری نمانده وصدای خنده کودکانه و عاشقانه های جوانی مان دیر وقتی است که رخت سکوت برتن کرده اند..... ✍علی اعظمی
Mostrar todo...
14👍 3😢 1
عباس آقا عزیز آسمانی... دو سال با یاد و خاطره ، آه و افسوس گذشت... انگشت به دندان گزیدن و حیف و دریغ خوردن که ای کاش فرصت های دیدار را از دست نمیدادیم ، از اندوه و ماتم ما سر سوزنی کم نکرد و همچنان با چشمانی اشک بار و حال و روزی پراکنده، به تصویرت خیره میشویم. بزرگ بودی و همه را دوست داشتی، جمع دوستدارانت از همه جا بی شباهت به هم هستند ، وجه اشتراکشان عشق به تو و سکوت در ماتم رفتنت از جمع دوستان است. حالا که دستمان از دامن دیدار کوتاه است، چاره ای نداریم جز اینکه فاتحه ای نثار روح مهربانت نموده از خداوند متعال برایت طلب رحمت و آرامش کنیم. روحت شاد «سعید اسماعیلی »
Mostrar todo...
👍 5 3
Photo unavailableShow in Telegram
به نام خدا... اردیبهشت گر چه زیباست و بوی سرسبزی میدهد اما گاهی برایت همین روزهای زیبا خاطرات تلخی را به یاد می آورد..و بغض گلویت را میفشارد.دوسال پیش  ما فراق یار عزیز ریگابادیمان را با هم به سوگ نشیتیم..بله دومین عروج ملکوتی عباس آقای وقاری را پشت سر گذاشتیم و نبودشان بیشتر احساس میشود. از صمیم قلب برای خانواده ایشان صبر خواهانیم واز خدای بزرگ شادی روحشان را مسئلت داریم.. یادشان گرامی
Mostrar todo...
6💔 5👍 2
پیام تشکر خانواده معزای میجانی از ابراز همدری شما خوبان: من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق با نهایت احترام و رعایت ادب و در کمال تواضع و ارادت و با عرض سپاس، بدین وسیله مراتب قدردانی و تشکر خود را از یکایک شما سروران، دوستان، آشنایان، بستگان و مسئولان ارجمندی که در مراسم تشییع، تدفین ،مجالس ترحیم  ◾مرحومه مغفوره بی بی جان رشیدی◾شرکت نموده و با ابراز همدردی، موجب تسلی خاطرمان شدید صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری می‌نماییم. از این که به علت تألمات روحی، توفیق تشکر حضوری میسر نشد، قلباً پوزش می‌طلبیم امیدواریم خداوند بزرگ عنایت فرماید تا بتوانیم لطف و زحمات یکایک عزیزان را جبران نماییم. از طرف خانواده های میجانی،رشیدی،،سعیدی، حسین زاده،خلیلی
Mostrar todo...
✍سیامک جودکی درود بر جناب نظری نسب ....💐👌...بله دقیقا همین پشتکار و رفتار اخلاق مدار و مهربان در عین حال با جذبه ایشان در ان شرایط روحی و جسمی نوجوانان دهه ۵۰ و ۶۰ و کار بلد بودن ایشان و نمایش قطعات خودرو و کارگاه و ساخت قاب عکس با چوب و ... سبب شد بنده نیز به مکانیک علاقه مند و جرقه ان حادث و هم اکنون در این رشته تا مرحله دکترا پیش رفتم . دقیقا همین شرایط جناب احمدی پور برای بنده بطریقی دیگر اتفاق افتاد. و واقعا یک معلم فهمیده و استاد و با درک بالا براحتی میتواند سرنوشت دانش اموزانش را رقم بزند. من حدودسالهای ۶۴ و ۶۵ با ایشان حرفه و فن داشتم و یک سال هم خدمت جناب ایران منش بودیم فکر کنم . ۴۰ سال گذشت ولی حتی محیط سرد کارگاه و تابلو ابزار و میزها و ... را هنوز بخاطر دارم که چقدر دوست داشتنی بود . خدا همه دبیران و معلمان و اساتید را حفظ نماید. گاهی منش و رفتار یک معلم بیشتر از علم و سوادش کار ساز است. 😍😍😍🥰🥰🥰💐💐💐💐
Mostrar todo...
👍 3👌 1
Photo unavailableShow in Telegram
📆 دیروز شانزدهم اردیبهشت روز جهانی ماما بود 🌹 فرصت را مغتنم  دانسته و یاد میکنیم از ماماهای بومی و غیر بومی منطقه باب نیزو  و ریگاباد که در قدیم با توجه به کمبود امکانات صادقانه به زنان باردار خدمت رسانی میکردند اگه نام ماماها رو یادتونه برامون کامنت کنید
Mostrar todo...
🤗 5
اگر واکسن آسترازنکا زده‌اید، بخوانید🔻🔻🔻🔻 https://t.me/+9KKh3z4qMRcxODk0
Mostrar todo...
1
جناب آقای ماشاا.. میجانی از شنیدن خبر فوت مادر گرامیتان بسیار متاثر گشتیم. این واقعه دردناک را خدمت شما و خانواده گرامیتان تسلیت می گوییم. ما را در غم خود شریک بدانید.. از طرف خانواده آقای جمال نجفی
Mostrar todo...
😭 2