cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

چارباغ گل سرخ

💠کانال سید سکندر حسینی بامداد @sekandarhosaini 🚴کانال های مرتبط : 👎 ☀کانال بچه های مولانا 👎 @khanemwlana ☀کانال اطلاع رسانی خانه مولانا👎 @kanamwlana ☀کانال خوبان پارسی گو👎 @khobanparsi ☀ انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان👎 @adabiatayniafg

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
224
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

🛑#سید_سکندر_حسینی_بامداد من دیده‌ام روایت صد درد و داغ را تصویری از قیامت خونین باغ را تاریک هست قسمت من، مویه می‌کنم اندوه سوگنامه‌ی تلخ چراغ را در شهر ما همیشه کبوتر به خون نشست عمری شنیده‌ایم صدای کلاغ را مرداد، ماه مرگ برای پرندگان تنها به جرم بال کشیدن در آسمان فریادها کنار خیابان میان خون ماییمُ سرنوشت غم و بخت واژگون ماییم سنگ قبر و اجل همنشین چرا؟ از مرگ پر نمی‌شود این سرزمین چرا؟ داغی که از درون غزل ضجه می‌زند آه مرا محل به محل ضجه می‌زند لبخند در میان همین ضجه‌ها گم است این رنج‌ها ادامه‌ی زخم تبسم است تا حرفی از حقوق بشر می‌شود بلند پاییز نارسیده تبر می‌شود بلند افتاده شاخه‌های بلند درخت‌ها تا شیخ شهر تکیه نماید به تخت‌ها شیخ قبیله از صف‌مان پای پس کشید اطراف‌مان همیشه حصار و قفس کشید با خون خویش می‌شکنیم این حصار را خواهیم خواند فاتحه‌ انتحار را تاریک نیست خانه‌‌تان ای هزاره‌ها! روشن نموده جنبش‌تان را ستاره‌ها #کانال_سید_سکندر_حسینی_بامداد 👇 https://telegram.me/sekandarhosaini
Mostrar todo...
attach 📎

🛑#سید_سکندر_حسینی_بامداد پنهان شده یک بغض باران خیز درچشمت شد غرق در چشمت جهان من نیز درچشمت پلکی زدی واشد طلسم قلعه‌ی جادو مخفی‌ست یک نیروی سحر آمیز درچشمت رفتم به عمق چشم‌هایت ناگهان حل شد صدها معمای شگفت انگیز درچشمت در گوشه‌ی آغوش تو آرامگاه من آورده‌ام ایمان به رستاخیز در چشمت تو دختری از بلخ از یک روستای دور جاری‌ست رود و چشمه وکاریز درچشمت از چشم‌هایت عشق استخراج شد دیدم جان داده صدها خسرو و پرویز درچشمت با مولوی در کوچه‌های بلخ می‌رقصی جاری‌ست شور شمس تا تبریز درچشمت تاراج شد با یک نگاهت بلخ و نیشابور داری هزاران لشکر چنگیز درچشمت #کانال_سید_سکندر_حسینی_بامداد 👇 https://telegram.me/sekandarhosaini
Mostrar todo...
attach 📎

🛑#سید_سکندر_حسینی_بامداد صحنه‌ی از آخرین دیدار باقی مانده‌است در خیالم خاطرات یار باقی مانده‌است دود کردم زندگی را و به دور انداختم بین انگشتم فقط سیگار باقی مانده‌است سال‌ها رفتند و اندوه درختان کم نشد مرگ در چنگال چوب دار باقی مانده‌است قلعه‌ی در قلب تاریخم شکوهم گم شده برج‌هایم ریخته آوار باقی مانده‌است نت به نت سمفونی و آهنگ در من دفن شد در دل من حسرت گیتار باقی مانده‌است کابل بعد از فروپاشی و داغ غنچه‌ها تا ابد در دام یک تکرارباقی مانده‌است عاشق کورم به این امید هستم منتظر از تو یک پیراهن گل‌دار باقی مانده‌است #کانال_سید_سکندر_حسینی_بامداد 👇 https://telegram.me/sekandarhosaini
Mostrar todo...
attach 📎

🔴#سید_ابوطالب_مظفری «مرد غریبی در تو آواره است از کودکی‌ها بوده، حالا،هم در جمع گرم دوستانت هست در لحظه‌های سردِ تنها،هم» آمد، نشست و دست پیش آورد گیر و گره، از بقچه‌اش وا کرد حرف از جدایی در میان افکند از درد گفت و از مداوا هم «با تو سفر کرده‌است از خُردی با تو مهاجر گشته از میهن در نوجوانی بوده همراهت بس روزها را،بی‌هم و باهم اغلب دلش از شهر می‌گیرد تو پا به پایش می‌‌دوی تا کوه از خاطراتت خط نخواهدخورد در چارسوی دور دنیا،هم مثل غروب از ساحل دریا زیبا و وهم آلود و غمگین‌است گاهی به شکل درد می‌گیرد از فرق سر، تا قوزک پا،هم » در دست‌هایم جستجو می‌کرد می‌دید و گاهی تلخ می‌خندید بانوی جوگی، خط به خط می‌خواند در نقل‌هایش درد و سودا هم در غارهای بامیان بودی او زانوانت را بغل می‌‌کرد از او نشانی‌هاست در عالم در غزنه و بلخ و بخارا،هم در چشم‌هایش رو به خاموشی‌ست ته شعله‌های آتش زرتشت در خواب‌هایش رو به ویرانی‌ست تندیس‌های رنج بودا هم خون است در رگ‌های اندامت اشک است در چشمت کمین کرده یا چون خیال یار شیرین است در عالم سرسبز رویا هم در خانه خاموشی‌است نام او در جمع تنهایی است عنوانش او نام‌های گونه‌گون دارد شاید که مریم یا که سارا هم این خط سرگردانی عشق‌است این هم صلیب رنج بردوشت در طالعت‌ای مرد! می‌‌خوانم یک عشق دور از سال بلوا هم اقبال سبز و روشنی داری فالت خوش است و فاش می‌بینم در گردش محزون چشمانت ته ناله‌های نای و سرنا،هم جوگی٭ رها کن دست‌هایم را حال خودت را پیش من کم گوی من واقف اسرار خود هستم دل‌بسته‌ی این مرد تنها،هم تنهایی‌ام مار است یا عقرب در جلد سال و ماه من مستور هرجا که رفتم می برم با خود در بحر و بر و کوه و صحرا،هم او هرکه باشد دوستش دارم این حس تند و تلخ خاکی را تنهایی‌ام نام خداوند است شاید برایم رنگ و معنا،هم --------------------------------------------------------------------- جوگی/ دوره‌گرد ---------------------------------------------------------------------- #کانال_بچه_های_مولانا 👇 https://telegram.me/khanemwlana
Mostrar todo...
بچه های مولانا

@khanmwlana انتشار بهترین نمونه های غزل امروز افغانستان

🟩 هنر ارزشمند و تماشایی هنرمند بی بدیل و یگانه‌ی سرزمینم استاد علی بابا اورنگ نازنین روی بیتی از یکی از غزل هایم که تقدیم شده است به زنان مبارز میهنم و همه‌ی دخترانی که درحصار و زندان واپس‌گرایی اسیر هستند و از حقوق اولیه‌ی شان محروم، فدای دستان هنرمندتان استاد نازنینم! «کاخی که دیوارش به روی خون بنا شد باشد به هر اندازه محکم ماندنی نیست» اندازه: ۲۳×۳۱ اینچ مواد: مرکب، آکریلیک، رنگ طلا و کاغذ دستساز هندی متن کامل غزل: 🛑#سید_سکندر_حسینی_بامداد این سرنوشت تلخ و مبهم ماندنی‌نیست یک روز شادی می‌رسد غم ماندنی‌نیست خورشید بر می‌خیزد از آغوش پامیر برگونه‌ی گل اشک شبنم ماندنی‌نیست در بلخ برپا می‌شود جشن گل سرخ اردیبهشت آمد جهنم ماندنی‌نیست بر گیسوی کابل جوانه می‌زند گل پژمردن گل‌های مریم ماندنی‌نیست کاخی که دیوارش به روی خون بناشد باشد به هر اندازه محکم ماندنی‌نیست تهمینه‌ها داغ جوان دیدند و مردند بعد از تو ای سهراب رستم ماندنی‌نیست می‌جوشد عشق از پنجشیر وبلخ و فرخار آنها نماندند آخر این هم ماندنی‌نیست #کانال_سید_سکندر_حسینی_بامداد 👇 https://telegram.me/sekandarhosaini
Mostrar todo...
attach 📎

#غزل_تازه ‍ 🛑#سید_سکندر_حسینی_بامداد صدا کردم تو را آوازهایم در گلو گم شد میان وحشت شب در هیاهو های‌وهو گم شد نمی‌بینم تو را دزدانه در قشلاق از وقتی سپیدار بلند قریه بید پشت جو،گم شد کنار چشمه رفتی کوزه را از گریه پر کردی پری‌گل بر لب دریاچه در دستش سبو گم شد به کوچ دسته جمعی می‌رود فوج کبوترها پرستو در کنار برکه با یک دسته قو گم شد خیال آن‌همه رویای رنگین رفته از یادم چرا از سرزمینم شور و شوق و رنگ بو گم شد شکوه قندهار و غزنه را رفتم به دنبالش به قدری در دل تاریخ کردم جستجو گم شد خراسان زخم خورده بلخ و کابل رفته بر تاراج دل غمگین من بین هزاران آرزو گم شد #کانال_سید_سکندر_حسینی_بامداد👇 https://telegram.me/sekandarhosaini
Mostrar todo...
attach 📎

🎲 رقص تو با آواز تمبک بستگی دارد شادی به این عشق مبارک بستگی دارد عاشق شدن در یک نگاه آنقدر آسان است گاهی به یک لبخند کوچک بستگی دارد سهم تمام عاشقان پرواز کردن نیست وقتی به یک نخ باد بادک بستگی دارد رقصیدن گنجشک ها در خرمن مویت تنها به آهنگ مترسک بستگی دارد از عشق تو با آتش سیگار می سوزم این هم به دل سنگی فندک بستگی دارد #سید_سکندر_حسینی_بامداد_افغانستان #غزل_متفاوت_ایران_تاجیکستان_افغانستان_پاکستان_هندوستان @gazallran
Mostrar todo...
✡#سید_سکندر_حسینی_بامداد به یاد بلخ و خراسان ترانه‌ای دیگر بگیر و زمزمه کن عاشقانه‌ای دیگر بخوان به گوش سنایی و دامن غزنین بدون مجلسِ ساز و بهانه‌ای دیگر کنار پیکر بودا نشسته تار بزن شکوه غلغله را در زمانه‌ای دیگر بروی شانه‌ی پامیر عجز و مویه نکن عقاب بخت نشیند به شانه‌ای دیگر به شهر عشق سفر کن به منطق الطیری کنار تربت خیام و خانه‌ای دیگر ببر به مرقد حافظ دو شاخه گل هدیه سحر به شوق بروید جوانه‌ای دیگر -------------------------------------------------------------------- با تشکر از شاعر خوش ذوق و طراح نازنین شفیق صادقی #کانال_شعرهای_سید_سکندر_حسینی👇 https://telegram.me/sekandarhosaini
Mostrar todo...
attach 📎

🔴#سید_سکندر_حسینی_بامداد همین که سر بگذاری به شانه یک حرف‌است بهانه‌باز بهانه، بهانه یک حرف‌است همیشه منتظرم باش بعد از این بانو میان ما وتو در قهوه‌خانه یک حرف‌است همین که عشق به سمفونی تنت حل شد بدون تو همه‌ی این زمانه یک حرف‌است بیا که خلوت‌مان نیست خالی از احساس به پشت زمزمه‌ی هر ترانه یک حرف‌است همیشه گفته‌ام این را وباز می‌گویم تمام رابطه‌ی عاشقانه یک حرف است #کانال_بچه_های_مولانا 👇 https://telegram.me/khanemwlana
Mostrar todo...
بچه های مولانا

@khanmwlana انتشار بهترین نمونه های غزل امروز افغانستان

🔴#سیدسکندر_حسینی_بامداد جهان دل‌تنگی و اندوه آدم را نمی‌فهمد کسی در اوج شادی معنیِ غم را نمی‌فهمد ندارد گل‌فروش کوچه‌ی ما هیچ احساسی به روی گونه‌ی گل اشک شبنم را نمی‌فهمد چنان پروانه از عطر طبیعت مست می‌گردد در آغوش گلستان کینه‌ی سم را نمی‌فهمد همیشه چشمه از بخشنده‌گی سرچشمه می‌گیرد گدا مفهوم بخشش‌های حاتم را نمی‌فهمد اگر در قلب سربازی نباشد عشق آزادی پس از پیروزی خود رقص پرچم را نمی‌فهمد یزیدی تا نباشد؛ ظلم پا برجا نمی‌ماند بشر معنای اندوه محرم را نمی‌فهمد اگر در آتش دنیا بسوزد هر گنهکاری یقیناً تلخی رنج جهنم را نمی‌فهمد #خوبان_پارسی_گو #غزل_معاصر_افغانستان 👇 https://telegram.me/khobanparsi
Mostrar todo...
خوبان پارسی گو

نمونه های غزل امروز فارسی ارتباط با مدیر : @khobanparsi9

Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.