cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

یادداشت‌ها | فاطمه بهروزفخر

یادداشت‌های خانم ف . • دلبستهٔ کلمه‌ها و کوه‌ها • دانشجوی دکتری رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی • روایت‌نویس . . پیغام‌گیر: @Fatemeh_behruz_bot . . [email protected] . . . . .

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
4 245
Suscriptores
-424 horas
-67 días
+930 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

‍ ▫️بی‌گرایشی: رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در ایران، تخصصی و دارای زیرمجموعه و گرایش نیست. ضرورتِ داشتن رشتهٔ ادبیات کودک و نوجوان را جز چنددانشگاه محدود، بقیه به‌رسمیت نشناخته‌اند. ما رشتهٔ ادبیات دینی، نویسندگی خلاق، ادبیات پایداری٫جنگ (فقط یک دانشگاه صاحب این رشته است) و... در دانشگاه‌های ایران نداریم. در نتیجه، همهٔ ما با علایق و دغدغه‌های ادبی متفاوت، باید سر کلاس‌های مشابه بنشینیم. و اما آخرین چیزی که دانشگاه از ما دریغ می‌کند: ▫️‌ پای تحلیل لَنگ است: کم پیش می‌آید که رویکرد اساتید در زمان تحصیل، کمک به پرورش مهارت تحلیل باشد. همچنان هر دانشجویی باید چیزهایی را حفظ کند و همان‌ها را در برگهٔ امتحانی بنویسد‌. بااین‌حال، می‌توان امیدوارانه گفت که شاید به تعداد انگشتان دست، استادانی در دانشگاه باشند که هم‌وغم آن‌ها پرورش نیروی متخصص در حوزه‌های علوم انسانی باشد؛ به‌واسطهٔ رویکرد و مواجههٔ متفاوت‌شان نسبت به دانشجو و حتی امتحان. عکس ضمیمه‌شده به این یادداشت، سوالات امتحان «تحقیق در متون غنایی» است. دکتر احمد خاتمی شاید جزو همان استادهایی باشند که بیش‌از تربیت دانشجوی خوش‌حافظه در پیِ تربیت دانشجویی است که بتواند چهارخط تحلیل بنویسد. و راستش این‌طور امتحان‌دادن و تحلیل‌نوشتنی، تمام آن‌چیزی است که از دانشگاه و تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی می‌خواهم و حالا آن را در طراحی سؤالات امتحانی، مو به مو اجرا می‌کنم. #دغدغه‌ها
Mostrar todo...

‍ ▫️بی‌گرایشی: رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در ایران، تخصصی و دارای زیرمجموعه و گرایش نیست. ضرورتِ داشتن رشتهٔ ادبیات کودک و نوجوان را جز چنددانشگاه محدود، بقیه به‌رسمیت نشناخته‌اند. ما رشتهٔ ادبیات دینی، نویسندگی خلاق، ادبیات پایداری٫جنگ (فقط یک دانشگاه صاحب این رشته است) و... در دانشگاه‌های ایران نداریم. در نتیجه، همهٔ ما با علایق و دغدغه‌های ادبی متفاوت، باید سر کلاس‌های مشابه بنشینیم. و اما آخرین چیزی که دانشگاه از ما دریغ می‌کند: ▫️‌ پای تحلیل لَنگ است: کم پیش می‌آید که رویکرد اساتید در زمان تحصیل، کمک به پرورش مهارت تحلیل باشد. همچنان هر دانشجویی باید چیزهایی را حفظ کند و همان‌ها را در برگهٔ امتحانی بنویسد‌. بااین‌حال، می‌توان امیدوارانه گفت که شاید به تعداد انگشتان دست، استادانی در دانشگاه باشند که هم‌وغم آن‌ها پرورش نیروی متخصص در حوزه‌های علوم انسانی باشد؛ به‌واسطهٔ رویکرد و مواجههٔ متفاوت‌شان نسبت به دانشجو و حتی امتحان. عکس ضمیمه‌شده به این یادداشت، سوالات امتحان «تحقیق در متون غنایی» است. دکتر احمد خاتمی شاید جزو همان استادهایی باشند که بیش‌از تربیت دانشجوی خوش‌حافظه در پیِ تربیت دانشجویی است که بتواند چهارخط تحلیل بنویسد. و راستش این‌طور امتحان‌دادن و تحلیل‌نوشتنی، تمام آن‌چیزی است که از دانشگاه و تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی می‌خواهم و حالا آن را در طراحی سؤالات امتحانی، مو به مو اجرا می‌کنم. #دغدغه‌ها
Mostrar todo...

دانشگاه چه‌ فرصت‌هایی را در اختیار ما قرار می‌دهد؟ چه چیزهایی را از ما دریغ می‌کند؟ این سوال را بارها‌وبارها در موقعیت‌های مختلف از زبان افراد زیادی -دوست و آشنا- مکرر شنیده‌ام: «این‌همه درس می‌خونی، چیزی هم عایدت می‌شه؟» این سوال وقت‌های زیادی باعث شده‌ که به نسبتِ خودم با ادبیات و دانشگاه فکر کنم. این یادداشت مختصر، نتیجهٔ کلنجاررفتن با خودم، دغدغه‌ها و اهدافم از تحصیل در دانشگاه است. برای همین قصد دارم از موهبت‌های تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی و کم‌وکاستی‌های آن بگویم. اول از همه، مشتاقم که دربارهٔ فرصت‌ها و موهبت‌های تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی حرف بزنم؛ این احتمال را می‌دهم که بتوان این‌ نقطه‌‌‌های روشن را در رشته‌های دیگر علوم‌ انسانی هم دید: ▫️ ساختارمندی ذهن: یکی از نقطه‌های روشن حضور در مسیر دانشگاهی این است که از همان مقاطع اول تا رسیدن به مقاطع تحصیلات تکمیلی، براساس یک برنامهٔ آموزشی مدون، ذهن در آن حیطهٔ مشخص، نظم می‌گیرد و صاحب ساختار می‌شود. برای مثال با خواندن تاریخ ادبیات می‌تواند بسیاری از وجوه ادبیات را مبتنی بر زمان فهم کند. واحدهای دانشگاهی طوری تنظیم شده‌اند که ذهن را از مبتلاشدن به شلختگی و آشفتگی نجات می‌دهد. ▫️حضور متفاوت در اجتماع: واقعیت این است که همهٔ ما می‌دانیم تکه‌ای کاغذ به‌عنوان مدرک دانشگاهی و داشتن اسم‌ورسم دکتری و استادی، تا وقتی همراه با آگاهی و تخصص نباشد، هیچ ارزشی نخواهد داشت. بااین‌حساب، کتمان‌کردنی نیست که عنوان «دکتر» یا «استاد» یا «هیئت علمی» در روزگار پرهیاهوی رسانه‌ها و‌ تولید محتوا، برگِ برنده‌ای را در اختیار صاحب این عنوان‌ها قرار می‌دهد تا به‌بانگِ رسا و صدای بلندتری دغدغه‌های علمی یا حتی غیرعلمی خود را به‌گوش مخاطبان بسیاری برساند. این عنوان‌ها صاحب آن را خواه یا ناخواه، یک‌سر و گردن از افراد مشابه بالاتر می‌برد. درست یا غلط، خوشبختانه یا متأسفانه؛ واقعیت این است! ▫️آگاهی از جریان‌های دانشگاهی: جریان‌های دانشگاهی ایران، هنوز پشت همان صندلی‌ها و اتاق اساتید باقی مانده و نتایج آن به افراد علاقه‌مند و مستعدِ بیرون دانشگاه نمی‌رسد. ما درحال‌حاضر نمی‌توانیم بی‌واسطه از آن‌چه که در دانشگاه درحالِ وقوع است، اطلاع پیدا کنیم؛ مگر با حضور مستقیم. ازآنجاکه هنوز پیوند بین دانشگاه و جامعهٔ بیرون دانشگاه، آن‌طور که بایدوشاید رقم نخورده است، برای آشنایی با جریان‌های ادبی دانشگاهی، اطلاع از پژوهش‌ها، فرصت آشنایی با اساتید و...‌ باید که خود را مهمانِ فضای دانشگاه کرد. ▫️تعامل با صاحب‌نظران دانشگاهی: کلاس‌های دکتر شفیعی از پرمخاطب‌ترین کلاس‌های دانشگاه تهران است. پدرم تعریف می‌کند که سر کلاس‌های پروفسور کردوانی، جای سوزن‌انداختن نبود. این یعنی برای آموختن از افراد صاحب‌تجربه و متخصص حوزه یا موضوعی خاص باید در دانشگاه و‌ سر کلاس درس‌ آن‌ها حضور داشت. چراکه حرف‌های دست‌اول آن‌ها تنها در محیط دانشگاه و عموما در کلاس‌ها شنیده می‌شود. و اما تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی (و شاید رشته‌های دیگر) چه چیزی را از ما دریغ می‌کند): ▫️کمک‌نکردن به خلاقیت: تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی یاری‌‌رسانِ ما برای تقویت مهارت‌های مبتنی بر خلاقیت نیست. بین‌ خودمان بماند؛ حتی ممکن است ریشه‌های خلاقیت ما را هم بخشکاند. ما در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی واحدهای عملی به‌منظور تقویت مهارت‌های نوشتاری یا تقویت شیوهٔ شاعری نداریم. شاید که چند واحد درسی مرتبط وجود داشته باشد، اما درکل، واحدهای دانشگاهی برای تقویت خلاقیت ادبی دانشجو درنظر گرفته نشده است. بنابراین اگر کسی قصد دارد که داستان‌نویس صاحب‌نامی شود یا به‌خوبی از عهدهٔ شعرگفتن بربیاید، جریان‌های ادبی غیردانشگاهی پویاتر و آموزنده‌تر هستند. برای شاعرشدن یا داستان‌نویس‌شدن نباید روی دانشگاه حساب باز کرد. ▫️پیوندی که ندارد... ادبیات دانشگاهی پیوندی با جریانِ زندگی ندارد. ادبیات نخبگانی است. جریان ادبی بیرون از دانشگاه پویاتر و به‌روزتر از جریان‌های دانشگاهی به‌نظر می‌رسد. تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی جز برای تعداد کمی از افراد مستعد و صاحب‌ذوقِ ذاتی، ضمانتی ندارد که افراد را با ذوق ادبی سرشار روانهٔ جامعه و زندگی روزمره کند. ازطرفی مهارت‌هایی هم در اختیار آن‌ها قرار نمی‌دهد که بتوانند به‌عنوان متخصص ادبیات جز مدرسه و دانشگاه، یاری‌رسان بخش‌های دولتی، خصوصی و موسسات مختلف در حوزه‌های متنوع باشند. [ادامه در فرستهٔ بعد] •
Mostrar todo...
:)) همین دیگه! ما فاتح لیگِ برتر شدیم! تبریک‌‌های زیاد! .
Mostrar todo...
4_5906510296146510189.mp36.85 KB
Photo unavailableShow in Telegram
همین اول بدون تعارف بگویم که با نخواندن این کتاب چیزی از دست نمی‌دهید اما خواندنش، شبیه تماشای یک عکس است! عکسی کمتردیده‌شده از مردم فلسطین که برای معیشت و زنده ماندن باید به تکاپو و تقلا بیفتند. چیزی که من را به‌صرافت خواندن کتاب انداخت، واقعی‌بودن روایت و تلاشِ خانم سعاد العامری برای همراهی با گروهی از مردان فلسطینی است که برای معیشت مجبورند خود را به آن سوی دیوار -یعنی اسرائیل- برسانند تا بتوانند به‌عنوان کارگر روزمرد برای اسرائیلی‌ها کار کنند. اگرچه نویسنده ادعا دارد که قرار است راوی مردان فلسطین و مصائب آن‌ها در این مسیر باشد، اما کتاب بیش از هر چیزی روایت خودِ اوست: زنی که با گروهی از مردان همراه شده، مدام از آن‌ها عقب می‌ماند، باید حفظِ ظاهر کند، لحظه‌های زیادی برای رهایی از آن اضطراب کُشنده به دنیایِ خیال و رؤیا و خاطرات کودکی پناه می‌برد و... . و همه این‌ها باعث می‌شود که خواندن کتاب به‌عنوان یک روایت مستند -که ظرفیت پخته‌ترشدن را داشت- برای ساعت‌هایی دل‌چسب و البته همراه با تجربه اندوه و همدلی با مردمانی باشد که زندگی و استعمار، آن‌ها را مدام در تقلای همیشگی می‌خواهد.
Mostrar todo...
دربارهٔ سمت روشن حقیقت مردی ایستاده است در میان آن هیاهو و شلوغی پارلمان ملی فرانسه و پرچم فلسطین را بالا برده است. در همین حین، زن و مردی با شتاب، سراسیمه و قدم‌‎هایی تند، پله‌های کوتاه پارمان را بالا می‌آید تا دست‌شان را به پرچم برسانند و به‌نشانه همراهی، شانه‌به‌شانه مرد بایستند. تو انگار کن که پارلمان فرانسه، همه‌ی دنیاست و آن مرد، نماینده‌ی آزادی‌خواهان جهان. و آن دو نفر، نماینده همه ما که آسیمه‌سر با قلب‌های تپنده برای گوشه‌ای از خاورمیانه، پرشتاب قدم برمی‌داریم تا دست به آن پرچم برسانیم. انگار که بخواهیم نشانی از انسانیت را به هویت فردی و اجتماعی خود سنجاق کنیم. کسی نوشته بود: «ما خیال می‌کردیم که قرار است فلسطین را نجات بدهیم، ولی این فلسطین است که دارد تمام دنیا را نجات می‌دهد.» شاید برای همین است که این روزها را دقیق می‌نویسم تا روزی –احتمالا نه‌خیلی دیر- برای فرزندانم بگویم که ما در زمانه‌ای می‌‌زیستیم که برخلاف دوره‌هایی که پشت‌سر گذاشتیم، معیار روشن، واضح و عیانی برای سنجش تمام آموزه‌های اخلاقی و پیداکردن نسبت خودمان با سمت روشن حقیقت و عدالت داشتیم. برایشان می‌گویم که چطور مسئله فلسطین به‌عنوان معیاری راستین خودش را از قیود تمام فیلسوفان اخلاق عصر مدرن، کلاس درس استادان انسان‌شناسی، بیانیه‌های بلندبالای سازمان ملل، محافظه‌کاری سیاستمداران، ادعاهای توخالی اکتیویتیست‌های سیاسی، سکوت فمینیست‌های سفید مدعی و... رهاند تا به‌سلامت، عریان و زلال، مقابل چشمانِ ما حی‌وحاضر شود تا انسانِ معاصر امروزی، دست‌ْخالی و بلاتکلیفِ چگونگیِ اندیشیدن به زندگی و مرگ، حق و حقیقت و واقعیت مسلم آزادی و آزادگی نباشد. دور نیست صبحِ روشنی که از پسِ خون و رنج مردمان خاورمیانه می‌دمد برای پنهان‌کردن تاریکی این روزها تا ما بارِ دیگر، به‌یاد آن نویسنده و شاعر عزیزِ شهید فلسطینی –رفعت العریر- با خود زمزمه کنیم: در درون همه ما فلسطینی است؛ فلسطینی که باید آزاد شود. #فلسطین #رفح
Mostrar todo...
attach 📎

دربارهٔ سمت روشن حقیقت مردی ایستاده است در میان آن هیاهو و شلوغی پارلمان ملی فرانسه و پرچم فلسطین را بالا برده است. در همین حین، زن و مردی با شتاب، سراسیمه و قدم‌‎هایی تند، پله‌های کوتاه پارمان را بالا می‌آید تا دست‌شان را به پرچم برسانند و به‌نشانه همراهی، شانه‌به‌شانه مرد بایستند. تو انگار کن که پارلمان فرانسه، همه‌ی دنیاست و آن مرد، نماینده‌ی آزادی‌خواهان جهان. و آن دو نفر، نماینده همه ما که آسیمه‌سر با قلب‌های تپنده برای گوشه‌ای از خاورمیانه، پرشتاب قدم برمی‌داریم تا دست به آن پرچم برسانیم. انگار که بخواهیم نشانی از انسانیت را به هویت فردی و اجتماعی خود سنجاق کنیم. کسی نوشته بود: «ما خیال می‌کردیم که قرار است فلسطین را نجات بدهیم، ولی این فلسطین است که دارد تمام دنیا را نجات می‌دهد.» شاید برای همین است که این روزها را دقیق می‌نویسم تا روزی –احتمالا نه‌خیلی دیر- برای فرزندانم بگویم که ما در زمانه‌ای می‌‌زیستیم که برخلاف دوره‌هایی که پشت‌سر گذاشتیم، معیار روشن، واضح و عیانی برای سنجش تمام آموزه‌های اخلاقی و پیداکردن نسبت خودمان با سمت روشن حقیقت و عدالت داشتیم. برایشان می‌گویم که چطور مسئله فلسطین به‌عنوان معیاری راستین خودش را از قیود تمام فیلسوفان اخلاق عصر مدرن، کلاس درس استادان انسان‌شناسی، بیانیه‌های بلندبالای سازمان ملل، محافظه‌کاری سیاستمداران، ادعاهای توخالی اکتیویتیست‌های سیاسی، سکوت فمینیست‌های سفید مدعی و... رهاند تا به‌سلامت، عریان و زلال، مقابل چشمانِ ما حی‌وحاضر شود تا انسانِ معاصر امروزی، دست‌ْخالی و بلاتکلیفِ چگونگیِ اندیشیدن به زندگی و مرگ، حق و حقیقت و واقعیت مسلم آزادی و آزادگی نباشد. دور نیست صبحِ روشنی که از پسِ خون و رنج مردمان خاورمیانه می‌دمد برای پنهان‌کردن تاریکی این روزها تا ما بارِ دیگر، به‌یاد آن نویسنده و شاعر عزیزِ شهید فلسطینی –رفعت العریر- با خود زمزمه کنیم: در درون همه ما فلسطینی است؛ فلسطینی که باید آزاد شود. #فلسطین #رفح
Mostrar todo...
attach 📎

Repost from بیگانه
انتخابات به کنار، چرا دانشجویان تشکلی ایرانی نوشتن بلد نیستند؟ یادداشت‌های حول انتخابات را که می‌خوانم سردرد می‌گیرم. یک متن روان و شیوا پیدا نمی‌کنی! بیشتر کتاب بخوانید، تمرین نوشتن کنید، روی متون ادبی وقت بگذارید و قلمتان را ارتقاء بدهید. وضعیت ناگواری است عجالتا.
Mostrar todo...
برای هم یا مصاحبه دکتری را چطور پشت‌سر بگذاریم؟! سه سال پیش، این‌موقع‌ها بود که داشتم به‌خاطر اضطراب کُشنده مصاحبه‌های دکتری، طفلکی‌ترین روزهای خودم را می‌گذراندم. رتبه تک‌رقمی، اعتمادبه‌نفس کاذبی به من داده بود که فکر می‌کردم، برای قبولی در دانشگاه موردعلاقه‌م، همین رتبه کافی‌ست. اما اولین مصاحبه تمام معادلاتم را به‌هم ریخت. همه‌چیز در عینِ سادگی، پیچیدگی خاصی هم داشت که نیازمندِ آگاهی بود. بعد از مصاحبه دوم، دانشجویِ بهتری بودم: سروسامان‌داده به اطلاعات ذهنی‌اش، با باوری منطقی نسبت به خودش و توکل‌کننده به خیربودن پیشامدها. دست‌آخر دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی شدم. این‌همه قصه کردم که بگویم اگر کنکور دکتری ادبیات را پشت‌سر گذاشتید و روزهای مصاحبه را انتظار می‌کشید، اگر فکر کردید تجربه من می‌تواند کمک‌تان کند؛ خبرم کنید. آخرهفته می‌شود چندتا جلسه کوتاه آنلاین برای گپ‌زدن درباره مصاحبه دکتری ترتیب داد. اگر هم کسی از بینِ شما مصاحبه دکتری (در هر رشته‌ای) را با موفقیت پشت‌سر گذاشته بود و فرصت این را داشت از تجربه‌هایش برای دیگری بگوید تا چراغِ راهِ (حتی اگر کم‌سو) کسی باشد، خبرم کند تا خیلی زود فهرستی درست کنم. امید که روشنایی مسیری باشد...🌱 #نذر_فرهنگی
Mostrar todo...
رنجِ طلبگیِ علوم‌ انسانی در دنیایِ تخصص‌ها، متخصص‌شدن در علوم انسانی، رنج و تاب‌آوری بیشتری می‌خواهد. حوزه‌های مختلف علوم انسانی چنان درهم‌تنیده‌ شده‌اند که نمی‌توانی خودت را فارغ از فهم یک یا چندتایِ آن‌ها بدانی. بودن در مسیر علوم انسانی میانه‌ای ندارد. یا هیچ‌چیزی یا همه‌چیز. برای همین، بودن در این مسیرِ صعب، فراغت‌های زیاد و دغدغه‌های بزرگِ علمی می‌خواهد که تو را صبور و استوار در این مسیر نگه دارد. دانشجوی علوم انسانی بودن، کاری تمام‌وقت است. شوخی‌بردار نیست. این‌طور نیست که مشغول زندگی باشی و کنارِ آن، به فهم بخش یا حوزه‌ای از علوم انسانی هم بپردازی. آکادمیسین‌های این حوزه همان‌هایی هستند که تمام زندگی‌شان طلبگی و آموختن تمام‌وقت است؛ با همهٔ رنج‌ها و قدرناشناسی‌ها. در خوشبینانه‌ترین حالتِ ممکن برای متخصص‌شدن در یکی از حوزه‌های علوم انسانی، باید سختیِ سال‌ها مطالعه و پژوهش و نوشتن را به‌جان‌ بخری و از طرفی، نسبت به حوزه‌های دیگر علوم‌ انسانی هم آگاهی تمام‌وکمالی داشته باشی. در نهایت بعد از سال‌ها مرارت و پُرخوانی‌های باکیفیت می‌توان انتظار داشت که حرفِ تازه، نظریه یا شیوه‌ای بدیع از تو متولد شود. کسی که در چنین جغرافیایی دل در گروِ علوم انسانی دارد، کنارِ همهٔ رنج‌های بودن در این مسیر، باید دغدغهٔ معیشت را یا به‌رسمیت نشناسد یا به کمترین سطح رفاهِ مالی رضایت بدهد. چراکه دغدغهٔ معیشت، راهزنِ عمر و انرژی جوانی فرد در مسیر خواندن‌های زیاد و شبانه‌روزی است. بااین‌که خوب می‌دانم برای بودنِ باکیفیت در این مسیر باید دغدغه‌های دیگر را از سر رضایت نادیده گرفت، من هنوز جرئت و جسارتِ کم‌داشتن و به‌کم‌قانع‌شدن محضِ خاطرِ دانشجوی تمام‌وقت‌‌‌بودن را پیدا نکرده‌ام. به‌همین‌دلیل، دوستانِ من -همان‌هایی که طوری لحظه‌هایشان را پای کتاب‌ها و پژوهش‌هایشان سپری می‌کنند- طوری درنظرم غبطه‌برانگیز جلوه می‌کنند که بارها به‌ خودم تشر می‌زنم «ببین چطور می‌شود به کم ساخت، اما در مسیر ماند و دوام آورد!؟» این نوشته بیشتر یک روضهٔ شخصی بود از چیزی‌که می‌خواهم، اما خودم را به‌دلایلی از آن منع می‌کنم. داشتم فهرست جمع‌وجوری مهیا می‌کردم از چندکتاب در حوزهٔ کلام اسلامی. مدت‌هاست که فهمیده‌ام، فهمِ ادبیات بدون دانستنِ کلام، شوخیِ محض است. کلام اگر بدانی، حظ و فهمت اعتلای بیشتری پیدا می‌کند از ادبیات. بعد، با خودم فکر کردم «وقت خواندن هم پیدا می‌کنی با این حجم از کارکردن‌ها؟» دیدم نه آن‌طور که باید و شاید. شاید دور نباشد روزی که بیایم اینجا و بنویسم «همه‌چیز را رها کردم تا تمام‌وقت خودم را صرف کتاب‌های تلنبارشده و فیش‌برداری‌های نیمه‌تمام کنم» و امید که آن‌روز خیلی دور و دریغ نباشد. چراکه این روزها، تمرکز و تأمل روی دغدغه‌هایم که جواب همهٔ آن‌ها از بودن در مسیرِ علوم انسانی حاصل می‌شود، عمیق‌ترین چیزی است که می‌خواهم. #خویشتن_نویسی
Mostrar todo...