cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

رویا شاه حسین زاده

🍃شاعر، نویسنده، مدرس کارگاه های شعر سپید🍂 📚مدیر انتشارات اسین تماس با انتشارات: 📞 09145527661

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
1 794
Suscriptores
Sin datos24 horas
-37 días
-330 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

07 Alone.mp311.45 MB
گفتم مرا به سرپرستی بگیر ای درخت گردوی همسایه من مادرم مرده است درخت هیچ چیز نگفت زمستان بود و درختان گردو در زمستان می‌خوابند گفتم مرا به سرپرستی بگیر ای چهارراه آزادگان تو نمی‌خوابی تو می‌توانی مادر خوبی باشی برای زنی که چهل سال که در چراغ قرمزهای تو صبوری کرده است چهارراه شلوغ بود خیلی شلوغ آنقدر که حتی صدای مرا هم نشنید... گریه کردم چراغ سبز شد و دور شدم گفتم مرا به سرپرستی بگیرید ای بادهای سرخ ای برف‌های سفید ای رودخانه‌ها دریاها ای خواب‌ها رویاها ای شهرها خیابان‌ها حتی ای جمعه‌ها با غروب‌های دلگیرتان... هیچ کدامشان اما هیچ چیز نگفتند گفتم : آهااای گندمزار! تو مادر من می‌شوی؟ گفت: فصل‌هایی که آغوشم را درو کنند چه می‌کنی؟ روبروی درخت گردو نشستم و گریستم روبروی درخت گردو به زهدان خودم برگشتم در خودم مچاله شدم مثل جنینی ناقص‌الخلقه خون خودم در خون خودم ریخت و آنقدر گریه کردم که خوابم برد.... #رویا_شاه_حسین_زاده #مامان.فقط خدا می‌دونه چقدر دلتنگتم.تو این فیلم یهویی خودم رو دیدم که چقدر پشتم از تو خالیه.مرگ تلخ‌ترین شکلِ جداییه.کاش آدم‌ها جور دیگری می‌رفتن... https://www.instagram.com/reel/C8Wsm6qsM67/?igsh=MWZmYzE1aThkMTdwag==
Mostrar todo...

00:59
Video unavailableShow in Telegram
22.96 MB
خبر مردنت را پیرزنان روی پاهای‌شان گذاشتند و تکان دادند زنان جوان به سینه فشردند و شیر و مردان با گله‌ها هر صبح به صحرا بردند و غروب با پستان‌های ورم کرده پس آوردند خبر مردنت را شخم زدند و در شیارهای بی‌گناهش بذر نوعی گیاه عجیب را .. تو مرده بودی اما ما هنوز مادران امیدواری  بودیم   به جای خودت رفتنت  را بزرگ می‌کردیم در انتظار گیاهی که پیرترها می‌گفتند ترکیب آن با بوته‌ی بومادران چشم‌های خدایان را شفا خواهد داد.... #رویاشاه_حسین_زاده تقدیم به روح سفید مادرم
Mostrar todo...
و
Mostrar todo...
.
Mostrar todo...
.
Mostrar todo...
01:02
Video unavailableShow in Telegram
سال نو بر ایران و ایرانیان مبارک سالی پر از شادمانی و صلح و رفاه برای جهان آرزو می‌کنم
Mostrar todo...
IMG_0022.MP412.14 MB
و آن بهار را چنان پاییزی از پی آمد که وقتی غروب‌ها صدای اذان مسجد خیرالنسا به خانه می‌ریخت ابری از گنجه بیرون می آمد شانه‌های مرا می‌گرفت و می‌گفت: بباریم؟ و آن بهار را چنان زمستانی از پی آمد که سرما حتی شکوفه‌های کاسه‌های چینی را هم بیرون کشید و خشکاند و آن بهار را و آن بهار را آن بهار را دیدی ؟ امروز برگشتم به خاطره‌ای که هنوز مثل یک کاسه عسل شیرین است و هنوز مثل درب آبیِ کلیسای ننه‌مریم حرمت دارد در ساعت دوشنبه‌ی دوازده که از پیرمرد خاموش شمع خریدیم با دخترم باد می‌آمد ما شمع‌های‌مان را روی اجساد مذاب آرزوهای دیگران کبریت کشیدیم . * بر گشتم امروز به یکی از آن همه خاطره رد پای تو آنجا بود دست زدم گرم بود خاکستر تو آنجا بوده‌ای پیش از من درست کمی پیش از من آن خاطره را مرور کرده بودی... باد را دیدی؟ شمع سوم: اسمم را بکن با ناخن روی دیوارهای گلی مثل محکومی که روی دیوار انفرادی واژه‌ی "آزادی"را شمع چهارم: شمع آخر: من اولیای خدا نیستم و تا همین امروز تنها معجزه‌ام مربای گل سرخی بوده که مادرم می‌گفت: "مرده رو زنده می‌کنه" با این‌همه اما روزی تو را نجات خواهم داد از آن همه تنهایی شمع آخر را تو روشن کن شمع‌های اول و دوم آن ظهر را باد خاموش کرده بود ... #رویاشاه_حسین_زاده #شعر
Mostrar todo...
00:26
Video unavailableShow in Telegram
9.69 MB
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.