تریبون سرزمین من( اجتماعی، سیاسی، فرهنگی)
Mostrar más
2 112
Suscriptores
-324 horas
-37 días
-1330 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
نامهٔ فریبا کمالآبادی زندانی عقیدتی برای عروسی دخترش
فریبا کمالآبادی، زندانی بهایی، در سری قبل محکومیتش به بیست سال حبس (بعداً به ده سال کاهش پیدا کرد)، غیر از یکی دو روز مرخصی به خاطر تولد نوهاش، اجازه استفاده از حق مرخصی را پیدا نکرده بود.
دخترش ترانه، در هفتمین سال حبس مادر در سال ۱۳۹۳ ازدواج کرد. به خانم کمالآبادی اجازه ندادند حتی با دستبند و تحتالحفظ، در مراسم ازدواج او شرکت کند.
او روی یک برگ دستمال کاغذی نامهای خطاب به فرزندش و دامادش نوشته بود، آن دستمال حالا قاب شده و در دیدار خانه جا دارد، و در این روزها که او بار دیگر به حبس طولانی محکوم شده و در زندان است، این نامه خاطرهانگیز، الهامبخش عزیزانش است.
فرید صفاجو ضمن انتشار تصویر این نامه نوشته:
«رفتم دستی به سر و رویش کشیدم، قابش رو عوض کردم و آهی کشیدم!
این یک برگ دستمال کاغذی نامهای است که در شدیدترین جو خفقان، فریبا کمال آبادی برای عروسیمان فرستاد!
به او برای عروسی دخترش مرخصی ندادند، حتی اجازه تلفن ندادند! از اون روز این دستمال شد تکهای از قلب ما!
۱۰ سال میگذره!»
او در بخشی از این نامه نوشته:
«در این لحظه که قلم به دست گرفتهام و برایت مینویسم دریای سرور در من موج میزند و امواج شعف بر ساحل قلب میکوبد.
برخی چنین گمان کنند که درد و رنج همواره با حزن و اندوه ملازم است اما اینگونه نیست. چه که می توان در اوج درد و رنج در فضای بی کران سرور بال گشود و در آسمانهای رفیع شادمانی پرواز نمود. این درد چیست و این سرور کدام است؟
این درد، درد فراق است، درد هجر مادری است که سالیانی چند از کودکش دور گشته، بی مدد زبان برایش ترنمات عاشقانه سروده، با هیکل خیال تنگ در آغوشش فشرده و گرمایش بخشیده، بی چشم سر برآمدن و بالا کشیدنش را نگریسته و اکنون با چشم روح، او را آراسته و برازنده در لباس سفید عروسی نظاره میکند...
@tribunesarzaminman
🍂🍂🍃🍃
از دل افروز ترین روز جهان،
خاطره ای با من هست.
به شما ارزانی:
سحری بود و هنوز،
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود.
گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود.
من به دیدار سحر می رفتم،
نفسم با نفس یاس درآمیخته بود.
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم:
"های! بسرای ای دل شیدا، بسرای.
این دل افروزترین روز جهان را بنگر!
تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای!
آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،
روح درجسم جهان ریخته اند،
شور و شوق تو برانگیخته اند،
تو هم ای مرغك تنها، بسرای"
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان میرفتم!
در افق، پشت سرا پرده نور،
باغ های گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دم به دم از نفس باد سحر،
غنچه ها می شد باز.
یك گل سرخ درشت از دل دریا برخاست،
چون گل افشانی لبخند تو، در لحظه شیرین شكفتن.
خورشید، چه فروغی به جهان می بخشید،
چه شكوهی ...
همه عالم به تماشا برخاست.
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم!
دو كبوتر در اوج،
بال در بال گذر می كردند.
دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند.
مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور،
رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق،
در سرا پرده دل غنچه ای می پرورد،
هدیه ای می آورد،
برگ هایش كم كم باز شدند.
برگ ها باز شدند:
ـ « ... یافتم ! یافتم! آن نكته كه می خواستمش!
با شكوفائی خورشید و گل افشانی لبخند تو، آراستمش!
تار و پودش را از خوبی و مهر،
خوشتر از تافته یاس و سحر بافته ام!
"دوستت دارم" را، من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام!
این گل سرخ من است،
دامنی پر كن از این گل
كه دهی هدیه به خلق،
كه بری خانه دشمن،
كه فشانی بر دوست.
راز خوشبختی هر كس
به پراكندن اوست
در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشید، روح خواهد بخشید.»
تو هم، ای خوب من،
این نكته به تكرار بگو،
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یك بار و به ده بار، كه صد بار بگو
"دوستم داری؟"را،
از من بسیار بپرس
"دوستت دارم" را،
با من بسیار بگو ...
#فریدون_مشیری
@tribunesarzaminman
ورشی همهجانبه به منافع کارگران و زحمتکشان: اصلاح قانون کار، قانونی کردن قراردادهای موقت، و غارت داراییهای سازمان تأمین اجتماعی
بهرغم تحمیل بهرهکشی وحشیانهٔ دولت رئیسی در تصویب دستمزد و مستمری ۱۴۰۳، در حین تحمیل مالیاتهای کلان به زحمتکشان از سوی این دولت در حمایت از پایگاه فاسد و انگلی رژیم در اسفندماه ۱۴۰۲، و تلاش به رسمی و قانونی کردن حتا قراردادهای “سفیدامضا”ی تحمیلی به کارگران، خامنهای در سخنانی در ۵ خردادماه “بارزترین” ویژگی عضو کمیته اعدام (“هیئت مرگ”) سال ۶۷ و رئیسجمهور برگماره خود را “مردمی بودن” او توصیف کرد.
با نرخ تورم ۵۰ درصدی و خط فقر ۴۰ میلیون تومان در ماه، با نقض کامل قوانین کار و تأمین اجتماعی (و حتا رد پیشنهادهای رهبران تشکلهای دستساز رژیم در شورای عالی کار)، وزیر کار صولت مرتضوی و کارفرمایان افزایش مزد کارگران و مستمری بازنشستگان برای سال ۱۴۰۳ را ۳۵٫۳ درصد تصویب و مستمری نزدیک به ۱۰ میلیون تومان در ماه را به بازنشستگان تحمیل کردند. در یکچنین شرایطی، با اشاره به اینکه “سه جانبهگرایی نباید بهمعنای تکروی باشد”، در بهاصطلاح “هشتمین همایش ملی کار ایران” در ۶ خردادماه مرتضوی گفت: “خروجی تعاملات ما باید عدالتمحور باشد”. در همین همایش، علی باباییکارنامی، رئیس فراکسیون کارگری مجلس، همراهی کامل مجلس با دولت جنایتپیشهٔ رئیسی در سه سال قبل در یورش گسترده به تامین اجتماعی، پنج ماه پشت کردن به اعتراضها و راهپیماییهای بازنشستگان در بهار و تابستان ۱۴۰۰، و حتا حمایت از تصویب مزد و مستمری ۱۴۰۳ را صرفاً “اجحافهایی” توصیف کرد. اکنون با همراهی کامل مجلس و بهاصطلاح با لایحه “اصلاح قانون کار”، وزارت کار حتا هدف قانونی کردن قرارداد سفید امضا تهیه شده توسط کارفرمایان و اخراج کارگران به میل کارفرمایان را دارد.
تورم و زندگی دشوار بازنشستگان
مطابق گزارش ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ ایلنا، در حالیکه “تورم هزینههای زندگی در سال ۱۴۰۱ بیش از صد درصد بود”، مستمری بازنشستگان ۲۷ درصد افزایش یافت. اکنون در اردیبهشتماه سال جاری هیات تخصصی دیوان عدالت با صدور رأیی، “شکایت بازنشستگان تامین اجتماعی به مزد ۱۴۰۲ را مردود” و همچنین “اجرایی نشدن ماده ۹۶ قانون تامین اجتماعی در افزایش ۲۷ درصدی حداقل مستمری ۱۴۰۲” را رد کرده است. بر اساس ماده ۹۶ قانون تامین اجتماعی، “حداقل مستمری بازنشستگان باید به اندازه افزایش هزینههای زندگی افزایش یابد.” اما بهرغم خط فقر ۴۰ میلیون تومان درماه، مستمری بازنشستگان حداکثر ۱۱ میلیون تومان و حتا کمتر از ۱۰ میلیون است. ۵ خرداد بازنشسته فرجی به ایلنا گفت: “با افزایش ۳۵ درصدی، حقوق بازنشستگان نهایت دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان افزایش یافته است… بازنشستگان امسال با شیبی تندتر از همیشه به زیر خط فقر مطلق سقوط کردهاند… باید به کدام مرجع قضایی کشور شکایت کنند؟” در غارت اندوختههای زحمتکشان در سازمان تامین اجتماعی تمام جناحهای رژیم ولایی در دولتها و مجلسهای مختلف دست داشتهاند و رهبران تشکلهای زرد کارگری مانند علیرضا محجوب، دبیرکل خانه کارگر، و علی ربیعی، عضو کمیته مرکزی خانه کارگر و وزیر کار حسن روحانی، نیز به این غارت امکان دادهاند. عدم پرداخت بدهی کلان حداقل دو تریلیون تومان رژیم به سازمان تامین اجتماعی، تحمیل هزینه بیمه ۲۶ گروه خاص به این سازمان، عدم پرداخت بیش از چهار دهه سهم دولت از حق بیمه کارگران، تحمیل هزینههای کلان طرحهای رژیم به تامین اجتماعی، غارت اموال کارگران از سوی مدیرعامل سازمان و اعضای هیئت مدیرههای تحمیل شده به بنگاههای تولیدی سازمان توسط رژیم، از جمله این غارتها هستند. مطابق برنامه ششم توسعه بدهی دولت به تامین اجتماعی میبایست “طی پنج سال تسویه” میشد، پنج سالی که این کار انجام نگرفته است. یکی از بندهای الحاقی ماده ۲۹ برنامه هفتم توسعه نیز دولت را ملزم به “پرداخت اقساطیِ” بدهی خود به تامین اجتماعی میکرد، اما اخیراً رئیس مجلس این بند را حذف و با رأیگیری دوباره مخالفت کرده است. مطابق گزارش ۲۲ اردیبهشت ایلنا، “دولت معتقد است که خود ما (در دولت) درباره این بدهی تصمیم خواهیم گرفت و نیازی به الزام برنامه هفتم توسعه به پرداخت وجود ندارد.” ابتدا تسویه حساب با سازمان بهصورت نقدی بود، بعد تبدیل به اوراق و سهام شد، و اکنون بند الزام دولت نیز از لایحه توسعه حذف شده است.
”اصلاح قانون کار“ یورش به حقوق زحمتکشان...
@tribunesarzaminman
آقا زاده های خارج نشین
اکونومیست به نقل از یکی از وزیران سابق جمهوری اسلامی میگوید که ۵ هزار “آقازاده”، تنها در آمریکا، کشوری که از سوی زمامداران جمهوری اسلامی “شیطان بزرگ” خوانده میشود، ساکن هستند….
به گزارش رادیو فرانسه، هفتهنامه خبری اکونومیست که در لندن ویرایش میشود، امروز در مقالهای از مهاجرت آقازادههای جمهوری اسلامی به کشورهای غربی و تاثیر آن بر انتخابات پیش روی ایران سخن گفته است.
اکونومیست مینویسد ، آقازادههای جمهوری اسلامی که هر روز صبح در مدرسه شعار مرگ بر آمریکا سر میدادند، هنوز هم به محض پایان تحصیلات خود، میخواهند در جستجوی “رویای آمریکایی”، به کشورهای غربی نقل مکان کنند.
بر این اساس، بستگان نزدیک علی لاریجانی و محمدباقر قالیباف، دو تن از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری پیش روی جمهوری اسلامی ایران، در بریتانیا و کانادا زندگی میکنند. گروهی از اعضای خانواده علی خامنهای، نیز ساکن بریتانیا و فرانسه هستند. نوههای آیت الله خمینی، بنیانگذار حکومت اسلامی هم در کانادا زندگی میکنند.
در این میان، اینکه چه تعداد از این افراد برای سرنگونی رژیم و چه تعداد برای تمجید از آن از کشور خارج شدهاند را بسختی میتوان سنجید: محمود مرادخانی، خواهرزاده علی خامنهای که خارج از ایران زندگی میکند، آرزوی سقوط رهبری دایی خود را دارد. در مقابل، معصومه ابتکار، که سخنگوی دانشجویانی بود که در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا را تسخیر کردند، میگوید که به کانادا نقل مکان کرده است تا دشمن خود را بهتر بکوبد. پسر وی نیز ساکن آمریکا است.
برخی از آقازادههای جمهوری اسلامی که ایران را ترک کردهاند، در مراکز اسلامی این کشور در پایتخت های غربی، آموزههای جمهوری اسلامی را منتشر میکنند. گفته میشود که برخی دیگر نیز به عنوان مثال با راه اندازی وب سایت های قمار، به پولشویی برای دور زدن تحریم های جمهوری اسلامی کمک میکنند. با این همه، بخش زیادی از این افراد با هدف پیشرفت در تحصیلات، کشور را ترک کردهاند: برادر علی لاریجانی، در دانشگاه کالدونیان گلاسگو در اسکاتلند امنیت سایبری تدریس میکند. گروهی از آقازادهها نیز فقط به خاطر دستیابی به فرصت هایی که در ایران موجود نبوده کشور خود را ترک می کنند. آنها که با خروج از ایران از نظارت والدین خود رها شدهاند، صحنههایی از زندگی لوکس خود را در فضای مجازی به اشتراک میگذارند.
به اعتقاد نشریه اکونومیست، با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری در رژیم “ولایی”، مهاجرت نزدیکان نامزدهای این انتخابات و یا ارتباط خود آنان با کشورهای غربی، ممکن است برای نامزدها به یک مشکل تبدیل شود.
محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس رژیم “ولایت فقیه” که پیش از این فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همچنین نیروی انتظامی جمهوری اسلامی را بر عهده داشته، دارای پشتوانه قوی رژیم است. با این حال، او درگیر ماجرای درخواست اقامت دائم کانادا از سوی پسرش است که اعلام کرده با سرمایهای ١۵٠هزار دلاری، تمکن مالی لازم برای حمایت از درخواست خود را در اختیار دارد.
جبهه پایداری ، جناحی از تندروهای مذهبی با نفوذ فزاینده در جمهوری اسلامی ایران، نیز مصون نیست. مرتضی آقاتهرانی، دبیرکل گروه اصولگرا، زمانی که مرکز اسلامی ایران در نیویورک را اداره میکرد، مجوز اقامت دائم در ایالات متحده آمریکا(گرین کارت) را دریافت کرده است
Photo unavailableShow in Telegram
ای نگاهت خنده مهتابها
بر پرندِ رنگْ رنگِ خوابها
ای صفای جاودانِ هرچه هست
باغها، گلها، سحرها، آبها
ای نگاهت جاودان افروخته
شمعها، خورشيدها، مهتابها
ای طلوعِ بی زوالِ آرزو
در صفای روشنِ محرابها
نازِ نوشينِ تو و ديدارِ توست
خنده مهتاب در مردابها
#شفیعی_کدکنی
Photo unavailableShow in Telegram
من هر آن تازه خواهم شد
و پیرامون خویش را تازه خواهم کرد
بگذار هر بامداد،
آفتاب بر این دیوارِ آجری بتابد
تا ببینی روانِ من، هر بار در شورِ تماشا چه میکند.
دریغ که پلکها در این پرتوِ سرمدی گشوده نمیگردد
دلهایی هست که جوانه نمىزنند.
من این را درد يافتم و سخت باورم شد.
چه هنگام آیا روانها بادبان خواهد گسترد.
و قطرهها دریا خواهد شد.
نپرسیم
و با خود بمانیم.
و درونِ خویش را آب پاشی کنیم
و در آسمانِ خود بتابیم
و خویشتن را پهنا دهیم
و اگر تنهایی از نفس افتاد
در بگشاییم و یکدیگر را صدا بزنیم.
📝 #سهراب_سپهری
📚 "هنوز در سفرم" (شعرها و یادداشتهای منتشر نشده سهراب سپهری)
آینده با هوش مصنوعی چگونه خواهد بود؟
پژوهشگرانِ کتابخانهٔ یادبود مارکس چنین استدلال میکنند: افزایش کارایی در هر نمودی از نظام سرمایهداری بهطورخودکار به فروپاشی و دگرگونی منجر نمیشود، بیخطر کردن هوش مصنوعی و جامهٔ عمل پوشاندن به توانمندیهایش به مبارزه و تلاش نیاز دارد.
بخش اول این پاسخ (که در شماره قبل نامه مردم منتشر شد) بر این تأکید کرد که دسترسی به فناوری پردازش اطلاعات، از “هوش مصنوعی خوب متداول” در سالهای دهههای ۱۹۶۰/۱۳۴۰ و ۱۹۷۰/۱۳۵۰ سدهٔ پیشین گرفته تا روباتها و یادگیری ماشین در دورهٔ کنونی، تضادهای سرمایهداری را بهمیزان زیادی برجستهتر مینمایاند. انبوهی پرسش در اینباره مطرح میشوند: آیا توسعهٔ هوش مصنوعی در عرصهٔ تشخیص پزشکی بیماریها و بهبودی یا پایش فعالیت شخصی شهروندان باید تمرکز یابد؟ آیا “ما” به خودروهای بدون راننده نیاز داریم یا میخواهیم پس از خرید با بهکارگیری صندوقهای خودپرداز، فروشگاهها را ترک کنیم؟ اگر چنین است، آیا [این] دستاوردها به کسانی باید منحصر شوند که توانایی مالی برای خرید آنها را دارند یا دراختیار “مالکیت”جمعی باید باشند؟ در هر دو حالت، چه کسی کنترل و نظارت بر آنها را در دست خواهد گرفت؟
با نگاهی عمیقتر به این پدیده آیا گفتمانهای اساسی برای تغییر ساختاری در سامانه سرمایهداری جهانی مانند بهکارگیری فناوری برای کنترل جامعه، سرکوب، و جنگ و نیز رویکرد ضروری جنبش چپ و کارگری در اینباره مطرح میشوند؟
کارل مارکس در پژوهشهای آغازینش در مورد خودکارسازی ماشینآلات نوشت: “ماشین که با داشتن مهارت و توانایی جایگزین کارگر میشود خودش استاد چیرهدستی است، و با روحی که از آنِ خود دارد با قانونهای مکانیکی همخوانی میکند.” تصویرهایی که از هوش مصنوعی وجود دارند بازتاب نمونههایی است که در “فیلمها” دیده میشوند، تصویرهایی که اغلب روباتهای انساننماییاند مانند موجودات ماشینی و ساختگی که در فیلم علمی تخیلی “بلید رانر” ساخته شده در سال ۱۹۸۲/۱۳۶۱ دیده میشوند. در واقع شخصیت “هالی”- نام رایانهٔ همراه در سفینهٔ فضایی در سریال کمدی علمی/تخیلی “رد دوارف” (کوتولهٔ سرخ پوش) ساخته شده در ۱۹۸۸/۱۳۶۷- البته بدونطنز بهترین قیاسی است که امروز در مورد هوش مصنوعی میتوان گرفت. از نخستین تصویرهای تولید شده بهوسیله کامپیوتر (CGI)- مانند فیلم “سرگیجه” آلفرد هیچکاک در سال ۱۹۵۸/۱۳۳۷- گرفته تا فناوری واقعیت افزوده و واقعیت مجازی (مفهومهایی از ترکیب تصویرهای مجازی از محتوای موردنظر و دنیای واقعی بهطورهمزمان) و “هوش ساختگی مولده” که بخشی عمده از آن در حال حاضر مانند متاورس (فضای دیجیتالی سهبُعدی که با بهکارگیری فناوریهایی مانند واقعیت مجازی و واقعیت افزوده، زندگی آنلاین انسان را با زندگی واقعی و شبیهسازیشدهاش ترکیب میکند) تنها در چند شرکت انگشتشمار متمرکز شدهاند که انبوهی از پرسشهای اخلاقی، حقوقی، و سیاسی را نیز پیش میکشند. برای نمونه: “اگر یک سامانهٔ هوش مصنوعی قرار است صدها میلیون کنش انسانی را مشاهده کند و آن عملها را از طریق ارتباطهای آماری مانند کارکرد “شبکههای عصبی” بازپخش کند، آنگاه چه کسی باید فرایند آن را مدیریت کند؟ آیا این برنامهنویسان هستند که دادهها را جمعآوری میکنند یا کارگرانی (با مزد یا بدون مزد) که حواسشان برداشت شده است؟” این پرسشها همانطور که اعتصاب نویسندگان هالیوود شرکت نتفلیکس در سال ۱۴۰۲/۲۰۲۳ نشان میدهد، تنها پرسشهایی انتزاعی نیستند. هوش مصنوعی اکنون بهطرزی هراسانگیز در کلاهبرداری از خریدکنندگان گرفته تا “اخبار عمیقاً ساختگی” و کاربردهای نظامی، فراگیر و عادی شده است: اکنون هوش مصنوعی بهطرزی فزاینده تصویری نگران کننده و تهدیدآمیز را تداعی میکند. همانطور که در سرمقاله نشریهٔ “علم و جامعه” (Science and Society) آمده است: “پایش و گردآوریِ دادهها دست در دست خودکارسازی دارد.” اما هوش مصنوعی تنها به گردش اطلاعات خلاصه نمیشود. مارکس درباره “خودکارسازی” ماشینآلات مورد نظرش گفت: “همانگونه که کارگر مواد خوراکی مصرف میکند تا حرکت بدون وقفه و منظمش را ادامه دهد، ماشینآلات خودکارسازی شده نیز از زغالسنگ، نفت، و جز اینها (سوخت در اصطلاح امروزی آن ) تغذیه میکند.”...
@tribunesarzaminman
مبارزه آموزگاران برای امنیت شغلی و دستمزد بالای خط فقر
با آغاز ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور برگماردهٔ خامنهای، و با همراهی مجلس یکدست در سه سال اخیر، مانند تشدید یورش به حقوق و امنیت شغلی کارگران، یورش رژیم ولایی به دستمزد، امنیت شغلی، و تشکلهای صنفی آموزگاران نیز تشدید شده است. طرح رتبهبندی معلمان پس از ده سال سرگردانی در مجلس، در نهایت ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ بهتصویب رسید. بر اساس گفتگوی “محمدتقی فلاحی”، دبیر کانون صنفی معلمان، با “تجارت نیوز” در هفته دوم اردیبهشتماه، “در مصوبه اولیه قرار بود دریافتی معلمان نزدیک به ۸۰ درصد دریافتی اساتید دانشگاه شود”، اما به دنبال “اعتراضات معلمی درباره ماهیت طرح رتبهبندی، این بند هم از مصوبه اولیه حذف شد.” فلاحی میافزاید: “مبلغی که به حقوق معلمان اضافه شد از ۲ میلیون تومان تجاوز نکرد.” با اشاره به اینکه “رتبهبندی بیشتر به یک ابزار تنبیهی برای معلمان تبدیل شده است”، فلاحی تأکید کرد که اگر معلمی سیاستهای وزارت آموزشوپرورش را زیر سؤال ببرد “خیلی سریع دریافتی رتبهبندی او قطع میشود.” فلاحی اضافه کرد: “وقتی معلمان برای اعتراض به قطع حق رتبهبندی خود مراجعه میکنند آنان را به حراست وزارتخانه ارجاع میدهند و پاسخ دریافتی هم این است که دستور از بالا رسیده است.” شرایط معلمان حقالتدریسی بهمراتب بدتر است. مدتهاست که کارگزاران رژیم به این معلمان وعده استخدام در آموزشوپرورش بعد از شرکت آنان در آزمون استخدامی و شرکت در مرحلهٔ گزینش را میدهند. یک معلمی که بیش از ده سال به صورت حقالتدریس در مدارس دولتی مشغول به کار بوده به تجارت نیوز میگوید: “دو بار در آزمون استخدامی و دو بار در گزینش شرکت کردهام و هر بار هم در دو مرحله قبول شدهام اما هنوزهیچ خبری از استخدام نیست. … ما اغلب برای جبران کمبود معلم در مدارس دولتی به کار گرفته میشویم.” ۱۱ اردیبهشت، وزیر آموزشوپرورش، رضامراد صحرایی، به ایلنا گفت: “باقیمانده مطالبات حقالتدریسیها را تا آخر اردیبهشت صفر میکنیم.”
۵ اردیبهشت خبرگزاری ایسنا از پرداخت کمتر از یک میلیون تومان برای ۷ ماه تدریس دانشجومعلمان و تأکید علی فرهادی، سخنگوی وزارت آموزشوپرورش به آغاز مهر ۱۴۰۲ “با کمبود بیش از ۲۰۰ هزار معلم” گزارش داد و افزود: “اما این تدریس اجباری دانشجومعلمان در مدارس چه آثار زیانباری داشت؟ این نومعلمان از مهر ۱۴۰۲ یعنی به مدت ۷ ماه از سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳ در مدارس مشغول تدریس بودند ولی واریزیهایی کمتر از یک میلیون تومان برای این ۷ ماه به آنان داده شده است.” یک دانشجوی سال چهارمی دانشگاه فرهنگیان در تهران به ایسنا گفت: “من برای رفتن به کلاس درس هر روز هزینه ایاب و ذهاب دارم؛ هزینههای دیگری هم به من تحمیل میشود تا در کلاس درس حاضر شوم اما این ماه برای من فقط ۳۰ هزار تومان واریز کردند. بخشی از حقوقم بابت هزینه و شهریه کلاسهای مجازی دانشگاه کسر شد و بخش دیگر ناشی از تبدیل وضعیت ما از دانشجویی به معلمی بود که یک ماه از حقوقم کسر گردید.” کوروش شریعتی که بهنمایندگی جمعی از معلمان غیررسمی با قراردادهای خرید خدمات، نهضت سوادآموزی، سرباز معلم، پیشدبستانی، و جز اینها کار میکنند، ۱۴ اردیبهشت به ایلنا گفت: “بخش قابلتوجهی از فضای تعلیم و تربیت را معلمانی بر عهده گرفتهاند که قرارداد مستقیم با آموزشوپرورش ندارند و حقوقشان آنقدر ناچیز است که حتی خرج تأمین هزینههای رفتوآمد آنها به محل کار هم نمیشود… در حالی که بسیاری از آنها تحصیلات دانشگاهی و تکمیلی دارند، معلمی کردهاند.” وزارت آموزشوپرورش با اعلام اینکه این معلمان “توان و صلاحیت آموزش را ندارند” با در خواست تبدیل وضعیتشان موافقت” نمیکند. شریعتی در ابن مورد گفت: “کسانی که این معلمان را فاقد صلاحیت میدانند بگویند چرا تا به امروز از آنها برای کمبود نیروی آموزشوپرورش استفاده کردهاند؟ اگر صلاحیت نداشتند چرا سالها به فرزندانمان آموزش دادهاند؟”
@tribunesarzaminman
🍂🍂🍃🍃
حتا تمام ابرهای جهان را به تن كنم
باز ردایی به دوشم می افكنند
تا برهنه نباشم
این جا نیمه ی تاریك ماه است
دستی كه سیلی می زند
نمی داند
گاهی ماهی تنگ
عاشق نهنگ می شود
بی هوده سرم داد می كشند
نمی دانند
دیگر ماهی شده ام
و رودخانه ات از من گذشته است
نمی خواهم بیابان های جهان را به تن كنم
و در سیاره ای كه هنوز رصد نكرده اند
نفس بكشم
حتا اگر باد را به انگشت نگاری ببرند
رد بوسه ات را پیدا نمی كنند
به كوچه باید رفت
گرچه ماشین ها از میان ما و آفتاب می گذرند
به كوچه باید رفت
این همه آسمان در پنجره جا نمی شود.
می خواهم در جنوبی ترین جای روحت
آفتاب بگیرم
چراغ سقفی به درد شیطان هم نمی خورد
آن كه پرده را می كشد
نمی داند
همیشه صدای كسی كه آن سوی خط ایستاده
فردا می رسد
بگذار هر چه می خواهند
چفت در را بیندازند
امشب از نیمه ی تاریك ماه می آیم
وتمام پرده ها و رداها را
تكه تكه خواهم كرد
بگذار برای بادبادك و شب تاب هم
اتاقی حوالی جهنم اجاره كنند
من هم خواهم رفت
می خواهم پیراهنم را به آفتاب بدهم.
گراناز موسوی
@tribunesarzaminman
Photo unavailableShow in Telegram
زمانه ای خواهد رسید که مردن در رختخواب و مردن به مرگ طبیعی، تبدیل به آرزویی دست نیافتنی برای همه ما میشود. این سرنوشتی است که همه رژیم های توتالیتر(دیکتاتوری/استبدادی) برای مردم خویش به ارمغان می آورند.
#جوزف_برودسکی