cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

📚 𝐆𝐓𝐒 𝐒𝐓𝐎𝐑𝐘 📚

@durov, I swear That This Channel Is not Pornographic!" @durov Этот пост ни в коем случае не аморален. Этот канал является фан-к 📌 لینک اصلی چنل 👇 https://t.me/+144s27ej6RM5N2Jk 📌 لینک چنل پشتیبان 👇 https://t.me/+b4ZCC32TbTU5YjA8

Show more
Advertising posts
2 309
Subscribers
+624 hours
+77 days
-12230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Photo unavailable
یکی به من بگه این عکس چرا اینقد خوبه ! 🫶 ➡️#𝐅𝐎𝐎𝐓🦶    ➡️#𝐀𝐃𝐌𝐈𝐍👾 📱 : @GiantessStory95 📣
Show all...
4👍 2
Photo unavailable
برای دیدن عکس اینجا کلیک کنید❤️❤️ #giantess ❤️ #Insertion 👌 #butt 🍑 #pussy 🍓 #𝐅𝐔𝐃𝐎𝐒𝐇𝐈𝐍 🫡 🆔 : @GiantessStory95
Show all...
5👍 2
⁉️ فیلم بیشتر بزاریم ؟ ⁉️ More Videos ?Anonymous voting
  • بله / Yes / ✅️
  • نه / No / ❌️
0 votes
02:33
Video unavailable
وقتی که تاینی ها فقط یک وظیفه برای انجام دادن دارن... سیر کردن شکم الهه شون🍴 ➡️#𝐕𝐎𝐑𝐄 💋 ➡️#𝐀𝐃𝐌𝐈𝐍👾 📱 : @GiantessStory95 📣
Show all...
8👍 1🥰 1
00:20
Video unavailable
ولی از قشنگی های ماکروفیلیا 😉 همچین مرگی >>>>> 🥹 ➡️#𝐅𝐎𝐎𝐓🦶    ➡️#𝐀𝐃𝐌𝐈𝐍👾 📱 : @GiantessStory95 📣
Show all...
14👍 2👏 1
Photo unavailable
له شدن بین ساق دو پا ؟ 😅 نظرتون ؟ ⭕️ ➡️#𝐅𝐎𝐎𝐓🦶    ➡️#𝐀𝐃𝐌𝐈𝐍👾 📱 : @GiantessStory95 📣
Show all...
👍 15 3🥰 2💘 2
🌐دبیرستان دختران غول پیکر🌐 قسمت چهارم 4️⃣ معلم امین رو باز می‌کنه می‌زاره رو مبل و بلند میشه و می‌ره ولی زیر چشمی امین رو نگاه میکنه امین تا حالا باسن به این بزرگی و رو فرمی ندیده بود و زل زده بود بهش -امین ظاهراً خوشت اومده درسته؟ معلم عقب عقب اومد تا روی امین بشینه +نه من فقط... معلم باسن گندشو گذاشت روی امین و راحت نشست -امین حالا میتونی از نزدیک نگاش کنی امین با تلاش سرش رو آورد بیرون و نفس عمیقی کشید معلم تا متوجه این شد با انگشتش امین رو هل داد داخل -تا من نگفتم نمیای بیرون کوچولو باسن اون خیلی بزرگ و نرم بود اما امین داشت خفه میشد و به فکرش رسید که اونو گاز بگیره امین یه گاز ریز گرفت و معلم با جیغ از روی امین بلند شد (امین دهنت سرویس) معلم خیلی عصبی بود و داشت به امین نگاه میکرد امین که این عصبانیت اونو دید شروع کرد فرار کردن و معلم دنبال اون رفت +ببخشید...اشتباه کردم خانم -دیگه خیلی دیره امین معلم همینطور پاشو زمین میکوبید که امین رو له کنه بعد این که امین خسته شد معلم اونو با پاش هل داد و روی زمین انداخت و رفت بالا سرش -امین من بهت اخطار داده بودم الان قانعم کن از جون بی ارزشت بگذرم +خانم باور کنید داشتم خفه میشدم...ببخشید معلم پاشو آورد و روی امین گذاشت -کافی نیست امین خودت میدونی یه فشار کوچیک کافیه تا.... +التماس میکنم منو ببخشین قول میدم تکرار نشه معلم که التماس های امین رو دید دلش به رحم اومد ولی هنوز میخواست اونو بترسونه -نه امین به اندازه کافی گذاشتم زنده بمونی باید همو‌ن موقع تو دفتر میخوردمت امین شروع کرد گریه کردن +لطفا.... معلم پاشو برداشت -چه ضمانتی هست تکرار نشه +اگه تکرار شد هر کاری خواستید باهام کنید ‌ امین با این حرف قول بزرگی به معلم داد و قطعا زیرش زاییده معلم اونو بلند کرد گذاشت تو سوتینش و رفت توی تختش دراز کشید پایان قسمت چهارم #️⃣ #giantess #️⃣ #story #️⃣ #Dabirestan #️⃣ #IAAI 🔗 @GiantessStore 💎
Show all...
15🥰 1👏 1
Photo unavailable
عکس لو رفته از خانم معلم قصه ما 😐🔥⚡️ #️⃣ #giantess #️⃣ #story #️⃣ #Dabirestan #️⃣ #IAAI
Show all...
13🥰 4💘 2
بهترین قسمت «دبیرستان دختران غول پیکر» از نظر شما🪅Anonymous voting
  • قسمت اول💫
  • قسمت دوم🥳
  • قسمت سوم✨
0 votes
6
🌐دبیرستان دختران غول پیکر🌐 قسمت سوم 3️⃣ فشار پای معلم خیلی زیاد شده بود و امین از شدت فشار نمی‌تونست حرف بزنه فقط به پای اون مشت میزد و یک صدای نا واضح ازش درمیومد خانم معلم پایین رو نگاه کرد و صورت کبود امین رو که داشت برای زنده موندن زیر پای اون تقلا میکرد رو دید با لبخند تحقیرآمیز به اون گفت -امین اگه از چیزی اذیتی میتونی بهم بگی امین نمی تونست با فشاری که روش بود حرف بزنه و نفس بکشه و همینطوری مشت میزد و حرکت دستاش آروم تر میشد -آها حالا فهمیدم میخوای پام رو بردارم؟ امین با آخرین نفس هاش سرش رو تکون داد و معلم پاشو از روی اون برداشت و بلافاصله زنگ خونه خورد و دانش آموزان از کلاس خارج شدن +هه...آخ...ه.. -چیه امین؟ معلم امین رو بلند کرد کرد و گذاشت توی کیفش و با خودش به خونه برد امین داخل کیف از شدت خستگی و درد خوابش برد امین چشم هاشو باز کرد روی یه جای خیلی گرم و نرم بود و یک دست اورا نوازش میکرد دقیق که نگاه کرد روی ران معلم بود و معلم داشت او را نوازش میکرد -هی امین تو خوبی؟ +ها؟ چی شده؟ خانم معلم در حالی که یک لبخند از روی دلسوزی داشت به امین نگاه کرد -هیچی از خستگی خوابت برد فکر کنم یکم زیاده روی کردم آخه افرادی مثل تو خیلی یه این شهر نمیان +میشه یه سوال بپرسم؟ -آره بپرس +شما چرا انقدر با بقیه مردم دنیا انقدر تفاوت سایزی دارین؟ چرا همه ساکنین اینجا زن هستند؟ -توی ۵۰۰ سال گذشته یک جنگ رخ داد و شهر ما تحت محاصره قرار گرفت و یک ویروس باعث جهت ژنتیکی ما زن ها شد و چون این ویروس روی مرد ها اثر نمی گذاشت اونا تو همون اندازه تو باقی موندن و به دلیل محاصره و نبود غذا زن ها شروع به خوردن مرد ها کردند تا جایی که مردی در شهر ما باقی نموند و در ادامه با پیشرفت علم تونستیم یه کاری کنیم که خودمون فرزند دختر تولید کنیم امین خیلی تعجب کرد از این داستان و ادامه داد +حالا تو از من چی میخوای معلم با خنده گفت -این که تا آخر عمرت برده و بنده کوچولو من باشی از توی جیبش یک قلاده کوچیک در آورد و شروع به تکون دادن اون کرد -نظرت چیه از این شروع کنیم؟ اینو ببند سریع امین قلاده رو به گردنش بست این کار اوج تحقیر بود معلم که دید امین قلاده رو بسته یک طرف دیگه اونو به انگشت کوچیکه پاش بست -خب امین از پاهام تشکر کن به خاطر اینکه وجودت رو تحمل میکنن و لهت نمیکنن امین شروع کرد و دستور اون رو انجام داد معلم شروع کرد یواش یواش پاش رو بالا برد تا قلاده دور گردن امین باعث آویزون شدن اون بشه +چی؟ نه... پای معلم انقدر بالا رفت که امین مجبور شد روی نوک پای خودش وایسه -آخ چقدر دوست دارم اون جون بی ارزشتو بگیرم ولی فعلا باهات کار دارم ، فعلا! پایان قسمت سوم 🔷 #giantess 🔷 #story 🔷 #Dabirestan 🔷 #IAAI ➡️ @GiantessStory95
Show all...
15❤‍🔥 2👍 1🥰 1