,.-*~ عشق دیرین_باتوشد ~*-.

بهترین رمان های بی دی اس ام و ال جی بی تی فقط توی این چنل 😍🔥 رمان pdf کمیاب میخوای رمان های #bdsm و #lgbt بیا هر چقدر دوست داری رمان #هات و #نایاب بخون💃 چنلی پر از رمان های #تکمیل شده با ژانر های مختلف از جمله: #گی #لزبین #بی_دی_اس_ام 💦🔞 رمان های #جدید با پر از #صحنه های #اسمات و #هات 🔥 ژانر های بی نظیر #تریسام #فورســـــام 💦⛔️ https://t.me/+e6TOMVzJrB0zZGY5 https://t.me/+e6TOMVzJrB0zZGY5

#گی‌لاو🏳‍🌈👨‍👩‍👦 #اسلیو_مستر 🍆💦 #خشن_اتاق‌سرخ🛏🩸 پسره خونبس مافیای خشنی شده و با بچه‌اش فرار کرده و پسرش باباش رو می خواد🔗🔞😭 گیج و منگ به سقف زل زدم و چشم هام روی صورت طوفان نشست - اون حرومزاده کی بود که بهت گفت بابا؟ وقتی زیر من می خوابیدی از کی بچه پَس انداختی؟🔞🍆 قفسه سینه‌ام رو بیشتر فشار داد که نفسم گرفت - بچ‌.. ام.. ر.. و چی... کار .... کردی؟ 🥹🥹 سیلی به گونه‌ام زد و دستش رو بین پایین تنه‌ام کشید - جواب سوالمو ندادی میخوام رحمت رو پر از اسپرم های خودم بکنم سامین!👅💧 لیسی به بهشتم زد که تنم لرزید و یاد تجاوزهاش و در آخر حاملگیم ازش افتادم - طوفان بچه‌ام کجاست؟ ماهورم میترسه از تنهایی...🍓🧸🎀 چشم های سرخش رو بهم دوخت و سر دیک سی سانتیش رو دم ورودی واژنم گذاشت تکونی به تنش داد که رحمم سوخت - انقدر نگو بچم! خودم شکمتو بالا میارم سامین لیتل حقیر باید انقدر بکنمت که تن نجست پاک بشه و نطفه‌ام به رحم بکشی! 🔞🍑 https://t.me/+2CrGj9C5qoExMTQ0 https://t.me/+2CrGj9C5qoExMTQ0

یه چنل با محتوای مدیا آزاد آوردیم 😈💦 ➜ عکس ➜ گیف ➜ پروف ➜ تکست ➜ پروف ➜ ادیت ➜ تم چت ➜ استیکر 🔞🌐🔞 🅑︎🅓︎🅢︎🅜︎ Ⓧ︎ 🅛︎🅖︎🅑︎🅣︎ 🔞🌐🔞 💜     ❤️     🧡      💚     🩵     💙     🖤      🤎     🤍     🩶      💛     🩷     ❤️‍🩹 🏳‍🌈 گیف #مامی که سر پسر‌کوچولوش رو ناز میکنه🍼 🏳‍🌈 مستری که انگشتش رو میکنه توی دهن اسلیوش 🏳‍🌈 ددی ای که لیتل رو با #پوشکش بغل میکنه 🍭 𝐉𝐨𝐢𝐧 https://t.me/+rL9r3snpkM43MDRi https://t.me/+rL9r3snpkM43MDRi با مدیا های این چنل ریپ کن روی توله ات 😎🤘🏻

#با_تو_شد #پارت335 _جناب پیشکار،اول اینکه این اصول احترام گذاشتن به منی که پدر ولیعهد هستم،به هیچ وجه درست نیست؛دوما با حساب قبلیتون این دومین بار میشه و من،خودم رو میزنم به نفهمیدم و از توهینی که مدام دارین به من و همسرم میکنین گذشت میکنم اما اگه به سومی برسه دیگه هیچ تضمینی نمیکنم خشمگین تر از قبل اولتیماتومی که بیشتر برای کنترل کردن خودم بود تا همونجا و با وجود بارداریم به تلافی تک تک همکاریهاش با عرفانی که به گوشم رسیده بود رو درنیارم براش تعیین کردم و با دستهای مشت شده به اونی که برخالف همیشه و دعواهامون با چهره ای غمگین بهم خیره شده بود.زل زدم ولی با حرکتی که کرد و روی دو زانوش فرود اومد متاسف،پیشونیم رو ماساژی و ادامه دادم: _یونس،این چه کاری ـــــــــــــــــــــــــــ......... _قول میدم دیگه درمورد روابط ات با مبین حرفی نزنم یا دیگه کنترلت نمیکنم ،فقط برگرد کیهان.برگرد پیشم تا دوباره زندگیم روی روند بیوفته و بفهمم کجای این دنیا هستم.برگرد و قول میدم براش پدری باشم بهتر از پدرخونیش ـــــــــــــ... متعجب و با دهنی باز از شنیدن کلماتی غیرمنتظره ای که با گریه همراه کرده بود و همزمان با گذاشتن دستش روی شکم برجسته ام به زبون اوردنشون،ساکت و صامت سرجام ایستادم اما وقتی به اخر حرفش و پیش کشیدن بحث پدری کردن برای بچه ای که به نظرم بهترین پدر دنیا رو داشت به نهیبی که توی سرم خطاب به خودم زدم دستش رو به سمتی پرتاب کردم و با دور شدنش ازش،مضطرب به خاطر حضورمون به اون شکل توی مکانی که هرچند به افراد سلطنتی تعلق داشت اما باز هم گوشهای زیادی پشت دیوارهاش حضور داشتن ،قدمی به عقب گذاشتم و گفتم: _هیچ میفهمی داری چی میگی ،عوضی؟بچه ی من خودش پدر داره و محتاج محبت تویی که نمیدونم توی سرت چی میگذره و به چه قصدی دوباره میخوای بهم نزدیک بشی نداره پشت بند حرفم با لرزشی از خشم که بابت بازی مسخره ای که به راه انداخته بود توی تموم تنم جریان پیدا کرد از بخش ویژه بیرون زدم و با شکر به خاطر نبود کسی و ندیدن اون فصاحت بدون جوابی به مکی که پشت در منتظرم بود و از دیدن حالتم متعجب "چیزی شده؟"زمزمه کرد،تنها خودم رو به اسانسور رسوندم و تا هرچه زودتر از ساختمان نحس و ادمی که تنها قصدش برهم زدن زندگیم بود فرار کنم ♡♡♡♡♡♡♡♡♥︎♡♡ ♥︎یونس♥︎ طبیعتا باید از خیلی وقت پیش ،بابت تموم تحقیرهاش،توهین ها،دوری کردنهاش و از همه مهمتر ترجیح دادن پسری بی اصل و نصب به منی که از خاندانی سرشناس درست مثل خاندان خودش بودم،ناراحت میشدم و پی زندگی خودم میرفتم اما قلب بی صاحبم با دیدن اون رفتارها بیشتر برای خواستنش خودش رو به در و دیوار وجودم میکوبید تا جایی که برای ارام کردنش مجابم کرد با رعایت احتیاط دنبال ماشینش که راهی برخلاف مسیر خونه اش در پیش گرفته بود دنبال کنم و همزمان با توقفش روبروی پارکی اشنا با حفظ فاصله ماشینم رو نگه داشتم _ مگه نگفتی توی اتاق ویژه مدام به خاطر اون پسره بی سر و پا بهت توهین کرده،پس چرا با وجود اون پشت سرش روانه شدی اومدی اینجا؟ بدون اینکه جوابی به علی بدم،محو تماشای فربودی که بعد از پیاده شدن خودش رو به کیهانی که روی یکی از نیمکت های حاشیه پارک و درست جلوی چشمم نشسته بود رسوند و لبهاش رو به کام کشید،شدم.

‼️پسر جوونی که اشتباهی پا به دنیای تاریکی میذاره و اسلیو ارباب تاریکی میشه‼️ -یکی اینجا دوباره داره #ش‌ق🍆 میکنه. دلت میخواد برات #س‌🔞اک بزنم مت؟ #کی‌رت انگار بدجوری دوست داره تو دهنم #تلم‌به بزنه. -خفه شو و فقط بخورش اریک. میخوام گرمای دهنتو دور #دی‌کم🔥 احساس کنم. https://t.me/+bo4aIXh-fNxjZGEx https://t.me/+bo4aIXh-fNxjZGEx

ریزش مو گرفتی و هیچ محصول اورجینالی پیدا نمیکنی؟؟؟ 🤔 دیگه نترس کابوس شبات تموم شده😱🧿 همین الان میتونی از یه آنلاین شاپ کاملا مطمئن کلی چیز خفن سفارش بدی🌙✨ معطل نکن و خودت جوین شو ببین‼️ #جوین_اجباری #بهترین_خرید #باصرفه #ارسال_به_سراسر_کشور https://t.me/+WtoWlH3KBBs2MGQ0 https://t.me/+WtoWlH3KBBs2MGQ0 24پاک

ليتل پزشكى كه بهش حمله دست داده و وقتى كه توى بيمارستانه دوتا از ددى هاى وحشيش ميان ملاقاتش ولى اون….🧸🎀 ديدم ددى ايليا كنارم نشسته چشمامو بستم و خودمو زدم بخواب _#كوچولوى من بيدار شو خيلى دل نگرانتم🥲💔 ريز چشمامو باز كردم كه ديدم دست هيچكدومشون هيچى نيست با #پررويى بهشون گفتم -هيق بلا من شوكولات نخليدين نميقاممم اصنشم ميلم بميـ…🍫👶🏻 قبل از اينكه جملم تموم شه ددى ماهان نيشگونى ازم گرفت كه اخ بلندى گفتم و…. https://t.me/+OIXbsyBlEKAyZWQ0 پسر كوچولوشون قهر كرده حالا براى اينكه باهم اشتى كنن نازشو ميخرن اين كاپل خيلى كيوتهههه🤤❤️‍🔥 ۱۲ شب پاک شه 🌞

#پارتنر_یابیـــ 🇮🇷 #پارتنر_یابیـــ 🇮🇷 ┈┈⊹ ִֶָ ┈┈┈⊹ ִֶָ ┈┈┈⊹ ִֶָ ┈┈┈⊹ ִֶָ •• انــواع فرم هــای 𝔹𝔻𝕊𝕄 𝚇 𝕃𝔾𝔹𝕋 ⋆˚ ✦⚠️💦 ••❌🔥 تنظیم قرارداد اس ام به تضمین ادمین ⋆˚ •• #کراش‌یابی #ازدواج #فرم #تضمینی ⋆˚ ✦💯 https://t.me/+xwfArQu_fhMyOGZk https://t.me/+xwfArQu_fhMyOGZk ʰᵒˡʸ ˢᵉⁿˢᵉ ᵇᵃⁿᵉʳ ••🔞🍑 ثبت گرایش و علایق با اثبات #ویس ⋆˚ ✦ •• ثبت و دیدن #عکس پارتنر مورد نظر فرم ⋆˚ ‼️

_بشین جلو پاهام با خودت ور برو و خودتو ارضـ ا کن! فقط ده دقیقه وقت داری با خماری دستمو بین پاهام بردم و شروع به مالوندن خودم کردم. با حرکت دستم تپلم خیس خیس شد. آه و ناله هام اتاقو فرا گرفته بود که ددی از جاش بلند شد و با نگاهی به ساعت مچیش گفت: _تایمت تموم شد! حالا باید تا صبح زیر کلفتم جـر بخوری! دستاشو به تخت بستم و فلاگر رو روی بدنش چرخ دادم #لرزش ناگهانی بدنش بخاطر استرس کاری که قرار بود باهاش کنم بهم #لذت میداد...!🥂🤤🫀👅 فلاگرو لای پاش چسبوندم و چ.وچولشو مالیدم نالش سریع درومد ولی نمیخواستم لذت ببره پس خیلی ناگهانی دسته #فلاگرو تا نصفه کردم تو واژنش جیغ و ناله #دردناکش لبخند آورد روی لبم⛓💦 _چیشد دخترم دردت اومد؟ هق هقش نمیذاشت حرف بزنه.. 🍭 https://t.me/+O2WoD8A_Pn4xY2Y0 https://t.me/+O2WoD8A_Pn4xY2Y0