♡♡CARACAL♡♡

-نبات صدام کن! میگه و با عشق و شهوت لب هامو میبوسه!: -ونداد... در میزنن! -به جهنم..به درک، نگاهم کن نبات... صدای در زدن که شدید می‌شود با حرص سنگینی‌ اش را از رویم برمی‌دارد و عصبی در آهسته ترین حالت ممکن رب دشامبرش را تن می‌کند. -رید*م تو این زندگی که من یک ساعت نمیتونم برا خودم باشم! اینو بنداز روت الان برمیگردم! لباس نپوشی ها نبات بیام ببینم عصبانی میشم! و پتو را رویم پرت می‌کند و میرود، چند دقیقه بعد صدای باز شدن در و... -بد موقع مزاحم شدم انگار؟... کسی خونست؟ صدای زنانه ای باعث می‌شود با اخم هایی درهم از جایم بلند شوم و همانطور پتو پیچ وارد پزیرایی شوم که... دیدن زن غریبه آنهم با آن سر و صورت داغان لحظه ای شکه ام می‌کند! -چی میخوایی پیچک... نگفتم دیگه نمیخوام ببینمت؟ برو بیرون.. -چرا؟ شوهرم زن آورده خونه! بعد من برم بیرون؟ تنها کسی که باید گورشو از اینجا گم کنه بره این هرزه* ی خونه خراب کنه! شکه شده نگاهشان میکنم و میگویم - ا.... این چ... چی میگه ونداد؟ تو زن داری؟ -حتما باید شناسنامه نشونت بدم تا باورت بشه زنشم؟گمشو بیرون بی صاحاب! - برو تو اتاق نبات! https://t.me/+0laDyWLTJhc0YjA0 https://t.me/+0laDyWLTJhc0YjA0 ۷صبح پاک

#دختره_کاملا_برهنه_تو_جای_ناشناسی_از_خواب_بیدار_میشه❌ 🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷 رمان ممنوعه #توغای🫢⚠️ نارا دستم کشید و به اجبار منو برد طبقه پایین بین اون همه جمعیت و من در برابر نگاه هاشون که روی بدنم بالا پایین می شد هیچ دفایی نداشتم! -#مگه_اینجا_کاواره_هست_که_بدون_لباس_اومدی؟؟ - نه مثل اینکه انقدر خوشگذرونی کرده تایم برگشتش فراموش کرده مثل سیندرلا لباساش غیب شدن. https://t.me/+6WormAkzuGQ0NDhk با صدای بلند مورد تمسخر قرارم میدادن و می خندیدن و من نمی دونستم که اصلا اینجا چیکار میکنم و چه بلایی سرم آوردن یا این همه کبودی و زخم کی روی بدنم هک کرده! و باکره بودنم کدوم ناشناسی ازم تو یک شب گرفته. -#هعی_زیبا_خفته_چرا_خشکت_زده_به_اندازه_کافی_اندامت_دیدم_گمشو! بغضم ترکید و نارا به حال روزم می خندید اومد کنارم و دستم بلند کرد گفت: کسی دنبال یکم خوشگذرونی نیست؟ خشکم زده بود و هیچ حرکتی نمی تونستم بکنم. -#من_می_خوامش_اما_نه_برای_یکم_برای_مدت_طولانی!..❌ https://t.me/+6WormAkzuGQ0NDhk 🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷🔥🚷 #هشدار_رمان_دارای_صحنه_های_دلخراش_است_لطفا_اگر_طاقتش_دارید_وارد_بشین😱⛔ ۲۲پاک

-برو بیرون یالا... از فریادی که روی صورت بیمار بخت برگشتم می‌کشه ،صبرم تموم میشه و با نفرت پوشه رو روی میز پرت میکنم و به سمتش میرم و میرم: -به چه جرعتی سر بیمار من داد میزنی ! برو بیرون.. -ایسو.. روپوشش رو میگیرم تا از اتاق بیرونش کنم که با عصبانیت دستمو پس میزنه و میگه : -اول این بره بیرون بعد من میرم! عصیان کرده ، تقریبا جیغ میزنم: -اول که بیمار هام رو دزدیدی خلبان داری از مطبم بیرونشون میکنی؟؟؟؟؟اینجا یا دیگه جای کنه یا جای تو ... می‌خوام از اتاق بیرون برم که بیمارم که مرد جوانی بود از جاش بلند میشه و دستم رو خیلی غیره منتظره میگیره و با لحن عجیبی میگه:-عیبی نداره خودتو اذیت نکن،من میرم بعدن میا... -بیا اینجا ببین! با گرفته شدن ناگهیانیه یقش توسط چنگال های آراد ،خیره به سقف نگاه میکنم... https://t.me/+KLdeAVL9of0yYmVk https://t.me/+KLdeAVL9of0yYmVk من یه جراح زیباییم!کارم حرف نداره.. از کارای مورد علاقم اینه که تو فصل زمستون بستنی بخورم و ...از تنها چیزی که متنفرم اونه ...اون دکتر جراح بی عصاب و دیوونه ای که دقیقا اومده تو ساختمان پزشکان ما ،چسبیده به در اتاق من ،مطب زده و بیمار هامو ازم میدزده ! کافیم بهش چیزی بگم تا عین سگ پاچمو بگیره‌.... گاردشو که دیدم، قسم خوردم باهاش کاری بکنم که خودش دمشو رو کولش بزاره و فرار کنه ... ۱۸پاک

به من دست درازی شد! چون اینقدر خوردمو مست کردم تا یادم بره... این مردی که الان رو به رومه یه روزی مرد من بود! اما در حقم نامردیو تموم کردو وقتی زنش بودم بهم خیانت کرد... خودم مچشونو تو رخت خوابمون گرفتم... و دنیا دنیا غصه خوردم بی خبر از اینکه ،قراره... تو همون شب دراز مستی بهم دست درازی شه... ........... شایان:داری من و از کنترل خارج میکنی رزا دِ منه لعنتی وقتی میگم نمیخوام اینجا باشی  یعنی دیگه اراده‌ام به تار مو بنده من نمیخوام حرمتتو بشکنم که بعدا تو صورتم تف نکنی نگی من مست بودم من عقلم سرجاش نبود ... حرفشم داره تحریکم میکنه تا عملیش کنم میفهمی؟ میخوام نامردی کنم در حقت دیگه... دیگه نمیتونم جلوی خودم و بگیرم ... یدفعه لباشو گذاشت رو لبامو محکم و وحشیانه بوسیدم اره من همین و میخواستم چشمامو بستم و همراهیش کردم دو تیکه لباسی که جاهای ممنوعه‌مو پوشونده بود هم درآورد زیر گوشم باصدای لرزون از خواستن نجوا میکرد همه جای بدنم رو طواف کرد و در آخر.... غافل از فردا بودم فردایی که پر از پشیمونی بود پر از پشیمونی .. 🥀🥀🥀 https://t.me/+ogBRQkMGoJk1OTE8 https://t.me/+ogBRQkMGoJk1OTE8 15پاک

-هیچی یادت نمیاد؟؟؟...نگام کن، آیسو م..منو یادت نمیاد؟؟؟ با حرص و کلافگی که دلیلش مزاحمت های این چند وقتش بود، کنارش میزنم و همینطور که کارتون وسایل هامو از رو زمین برمیدارم، میگم -واقعا برا خودم متاسفم اگه یه زمانی با یه آدمی عین تو تو رابطه رفتم، اصلا مگه تو همونی نبودی که منو زیر گرفتی؟ پس چجوری روت میشه، هر روز میایی سراغم؟؟؟؟یه بار دیگه مزاحمم شی زنگ میزنم پلیس.. -زنگ میزنی پلیس؟؟؟ خیره تو چشماش که عصبانی به نظر می‌رسید با بی رحمی لب میزنم -نه پس، به عنوان تشکر برت میدارم میبرم خونه خالی! با چشم هایی قرمز شده و براق نگاهم میکنه و برام سر تکون میده -خیلی خوب، خودت خواستی.. و با تمام شدن حرفش منو رو کولش میندازه و بی توجه به داد و بیدادم همراه خودش داخل مطب میبره و در محکم میبنده و قفل میکنه -اینهمه منتظر موندم از کما بیایی بیرون، که آخر منو نشناسی آره؟ نه آیسو از این چیزا نداریم، حق نداری منو خط بزنی! https://t.me/+KLdeAVL9of0yYmVk آیسو که شب عروسیش توسط یکی از خاستگار هاش دزدیده و بهش تج.اوز میشه، طی حادثه ای موقع فرار، تصادف میکنه و حالا کسی که قبلا عاشقش بود و به خاطر نمیاره... ۸صبح پاک

لینک چنل ViP مون رو همیشه میفروختیم اینبار رایگانش کردیم 🤝 + هرکی جوین داد نوش جونش یکم دیگه لینکشو باطل میکنم👆🏻💚

به مناسبت تولد ادمین به مدت ۱ ساعت  ورود به کانال VIP (کسب درآمد ) رایگانه💚👇🏼 🔵 https://t.me/+lkbwNIIigSk3NmY5 ۲۱پاک

-بریم یه جای بهتر....انجامش بدیم؟ با نفس نفس به اتاق های بالا که برای مهمون ها تدارک دیده بودن اشاره کرد ! من قلبم از نفرت...داشت فشرده میشد و اون .... برام له له میزد ،اینو از تحریک شدن بدنش به سادگی میشد فهمید ! چند ثانیه نگاهمو پایین میندازم و به لب هاش خیره میشم و بعد.. دلبرانه قهقهه می‌زنم و همون‌طور که از جام بلند میشم دستشو میگیرم و میگم.. -مگه میتونم به همچین مرد جذابی نه بگ... اما جملم با سیلیه ناگهانیه که بی خبر تو صورتم زده میشه..نصفه و نیمه باقی میمونه ...بی توجه به سوزش گونم ...ناباور به اون زل میزنم...،خدای من ،گند زدم ! با چشم هایی خونین رنگ و رگ های شقیقه ای که از غیرت به مرض انفجار رسیده بود،خیره خیره و پر خشم... و شاید هم نفرت ..نگاهم میکرد! -منو پیچوندی که بیایی اینجا؟ که تنتو حراج این هرزه ها کنی؟ حرفش زهر داشت اما...فعلا اون اولویتم نبود ،نه وقتی مردی که قرار بود اغواش کنم ،با عصبانیت نگاهمون میکرد -میشناسیش؟ ناخون هام رو تو مشتم میفشارم و بی تفاوت میگم -نه....مزاحمه ،نادیدش بگیر نزار شبمونو خراب کنه ! با تموم شدن حرفم بلافاصله دستشو به سمت پله طبقه ی بالا میکشم ...اما هنوز قدم اول رو برداشتم که مردی که دستش تو مشتم بود ...با ضربه ای که از فراهان سرخ شده میخوره ،روی زمین پرت میشه ... -دیگی که برا من نجوشه می‌خوام سر سگ توش بجوشه آذر....بهت هشدار میدم با غیرت من بازی نکنی ، راه بیوفت بریم! ممانعت که میکنم سیلیه دوم رو هم میزنه و از ته گلو فریاد میزنه https://t.me/+asaP2vTPmrBhYTdk https://t.me/+asaP2vTPmrBhYTdk ۱۹پاک

یک رمان عاشقانه و مافیایی انتقامی پر از هیجان میخوای؟ 😃 https://t.me/+asaP2vTPmrBhYTdk → link که دختر داستان توسری خور نباشه بر عکس خیلی جسور و قدرتمند باشه؟❤️‍🔥💪 که پسره خیلی جنتلمن و عاشق پیشه باشه؟ 😌 یک عاشقانه ی خاص 🔥⚡️ با قلم قوی؟؟؟ از اونا که از خوندنشون سیر نمیشی ؟ اگر تو هم مثل من عاشق این سبک رمانی بزن رو لینک زیر و سریع جوین بده قبل اینکه لینک باطل بشه ‼️ https://t.me/+asaP2vTPmrBhYTdk https://t.me/+asaP2vTPmrBhYTdk ۱۴پاک

ولم کن آراد تو چی فکر کردی ؟!.هان فکر کردی حالا که منو به دست آوردی اجازه داری هرغلطی بکنی؟! آراد فشاری به مچ دست آیسو داد طوریکه اخم هایش درهم شد و آاراد غرید: کجا؟! تو چی؟! فکر کردی من میزارم با اون نره خرا حرف بزنی؟! بهت گقتم تنها پسر و مردی که حزف میزنی منم ! بفهم من ! بفهم من ااییسو پوزخندی زد گفت: ـخیلی ادای فردین رو در نیار! من با هرکس دلم بخواد حرف میزنم مثل این که یادت رفته مدیره این کلینک منم! ـتوام مثل اینکه یادت رفته صاحبت منم https://t.me/+KLdeAVL9of0yYmVk https://t.me/+KLdeAVL9of0yYmVk 7صبح بپاک