cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

𝗠𝗘𝗧𝗔𝗡𝗢𝗜𝗔`🥀

🧿••𝗠𝗘𝗟𝗔𝗡𝗖𝗛𝗢𝗟𝗬 نَغمِه‌من.. هَمچوآوای‌نَسیم‌پَرشِکَستِه عَطرِغَم‌می‌ریخت‌بَردِل‌هایِ‌خَستِه 🥲✨/𝟭𝟰𝟬𝟮 𝟬𝟲 𝟮𝟳

Show more
Advertising posts
766
Subscribers
-524 hours
+667 days
+22830 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#پارت_283 از شدت هیجان نفسی ندارم . لبانش را روی گوشم میکشد و دستش را به یقه ی حوله می رساند «مطمئنم که تو ام به اندازه ی من اینو میخوای آذر ، چرا با خودت رو راست نیستی؟» انگشتانش به خط کشیدن روی تنم ادامه میدهد . دستش به چاک سینه ام می‌رسد و سینه ی من از بی نفسی بی حرکت میشود . لعنتی چرا این همه هوای اتاق گرم بود؟ لبانش هم در امتداد گوش روی گردنم پایین می آیند . می نالم «برو نامدار ، خواهی میکنم » دستش پایین تر میرود و گره شل حوله توسط دستان سلطه گر و داغ او باز میشود . کم مانده است از شدت هیجان غش کنم . دستش که روی برهنگی شکمم مینشیند ناخن هایم را درون عضلات شانه اش فرو میبرم . یقه ی حوله توسط لبانی که امتداد گردنم را پایین می آمدند کنار میرود و تن برهنه ام مقابل چشمان دیوانه و لعنتی او نمایان میشود . میغرد « پدرسگ خوشگل » سعی میکنم کمی اورا عقب برانم اما حتی یک سانت هم تکان نمی‌خورد . حوله بر زمین می افتد و تن برهنه ی من میان آغوش بزرگ او حجاب میشود . لبانش را ابتدا روی چانه بوسه میزند و سپس روی لب هایم قرار می‌گیرند . با صدایی خش گرفته می غرد «تو مارو به این لحظه رسوندی ملکه ... حالا نمیتونی تمومش کنی ، نمیتونی پسش بزنی ، نمیتونی که منو نخوای ، نمیتونی مال نامدار نباشی ... » لبانم را با حرص و ولع به کام میگیرد و دستان نوازش گرش روی تمام تنم میچرخد . بعد از دقایقی نفس‌گیر و طولانی میگوید «این همه ظرافت و زیبایی مال منه ... من نمی‌زارم مال کس دیگه ای باشی ، هیچ کس ... » تنم را روی تخت هول میدهد و ... https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk #عاشقانه_درام_معمایی_انتقامی #بزرگسال_صحنه_دار
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailable
بزرگترین مافیای خاور میانه و رئیس شرق و غرب با دیدن زنی که به عنوان وکیل بهش نزدیک میشه دل میده......طوری عاشق خانم وکیل میشه که حاضره قید همرو بزنه تا به غزل قصه برسه......اما خانم وکیل قصه همراهیش نمیکنه و اون شب جواب رد بهش میده .....اون شب مافیای بزرگ ایران جنون پیدا میکنه و دست به کاری میزنه که نباید.... لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کننده❌❌❌❌ https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌ #سرخوشی https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 صب بپاک
Show all...
رئیس جذابمون‌روی‌منشیِ‌خوشگلش‌غیرتی‌شده🫦❤️‍🔥 با صورتی سرخ شده دندون قروچه‌ای کرد و غرید: - سر و ریختی که واسه خودت درست کردی به کنار، اون مرتیکه حسابدار دم گوشت چی پچ پچ میکرد؟ - گفت اگه مساعد باشین فرداشب با مادرم مزاحم شیم! عصبی تر از قبل اومد نزدیکتر و توی چشمام خیره شد - وقتی مادرشو به عزاش نشوندم می‌فهمه نباید خونه‌ی معشوقه‌ی من مزاحم شه!... https://t.me/+e48TvZ1-AW83NTU8 https://t.me/+e48TvZ1-AW83NTU8
Show all...
⭕️ ماه نشین روایت زندگی زنی که برای گرفتن انتقام مرگ بچش مجبور میشه با یکی از مرموز ترین آدمای باند مافیا ... 😱😱 https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk 12 پاک
Show all...
Repost from N/a
به عشق هیچ اعتقادی نداشتم ولی زمانی که هانا صالحی وارد شرکت شد ،رفتار عجیب و متفاوتش من رو عاشق کرد ،اما بعد از مدتی فهمیدم که با نقشه وارد شرکت شده و بهم خیانت کرده ،همه جارو دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم تا اینکه....🔞🔥 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 8پاک
Show all...
👍 1
من نامدارم ، رئیس یک باند مافیا ، مردی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن ... همه جا چشم و گوش دارم ، وفادارترین آدما برام کار میکنن... بعد از چند سال در خفا زندگی کردن ، دوباره برگشتم تو بازی ، اینبار قوی تر و زخمی تر از قبل ... اولین طعمه هم ملکه بود ... همون آذی فرهانی که همه ملکه‌ی افعی صداش میزنن ، چرا که اون تنها زنیه که تونسته بین این جماعت گرگ قد بکشه ، تنها زنیه که بی رحمیش زبون زد این آدم هاست ... دست تقدیر و حرص و کینه مارو سر راه هم قرار میده ، دو تا آدم قدرتمند و سلطنت طلب ... اون دنبال انتقام مرگ دخترش و من دنبالِ ... https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk #عاشقانه_درام_معمایی #بزرگسال 9 پاک
Show all...
_زنم شو به چیزی که شنیده ام شک میکنم ، میپرسم «چی ؟ » سرش را تا نزدیک ترین حالت ممکن به من جلو میکشد _زنم شو تا دنیا رو برات به آتیش بکشم زمزمه میکنم «میفهمی داری چی میگی ؟» مطمئن سر تکان میدهد و انگشتانش پوست گلویم را نوازش میکنند _پشتت میشم ، اسم من بیفته پشت اسمت دیگه کسی نمیتونه زمینت بزنه ، نمی‌ذارم آب خوش از گلوی دشمنات پایین بره ، زنم شو و انتقامت و از اون حرومی بگیرم ، زنم شو تا به دنیا نشون بدم تنها ملکه ی این جهان تویی ... زن نامدار شو تا همه بدونن تو ملکه ی منی ، افعی خوش خط و خال منی ، مال منی ... زن من شو ملکه ... https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk روزی که به او نزدیک میشدم برای اینکه به من در انتقام گرفتن کمک کند هیچ گمان نمی‌کردم که به این نقطه برسیم . من قرار بود ملکه ی بازی نحسی مان باشم نه ملکه ی او ... او قرار بود یک دوست باشد، یک شریک نه معشوق دیوانه و یاغی ملکه ... 3پاک
Show all...
پنجه اش بازویم را به چنگ میکشد و صورت به صورتم میغرد « پشت گوش من ؟ نامدار فروزش؟ هرزگی می‌کنی ملکه؟» تند سر تکان میدهم «نه صبر کن ، بزار توضیح بدم » غیظ نگاهش جانم را بالا می آورد «دیگی که برا من نجوشه می‌خوام سر سگ توش بجوشه آذر....بهت هشدار داده بودم با غیرت من بازی نکنی ، راه بیوفت بریم!» ممانعت که میکنم او لبانم را وحشیانه به دندان میکشد و نفسم را میبرد . در همان فاصله با جنونی بی حد و حصر میغرد «اون روی سگ منو بالا نیار و کاری نکن همینجا ترتیب تو بدم آذر ، راه بیفت» https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk https://t.me/+Ne3ihrQXmhI4MTFk 3 پاک
Show all...
_ اینجا چی کار داری ؟ _ دوست داشتی کجا باشم بیبی ؟ _ برو .... برو بیرون. فرداد کاملا وارد اتاق شد و در را پشت سرش بست و همانطور که به شادلین خیره بود  نزدیک نزدیک تر شد شادلین از ترس کمی عقب رفت که دستان پر قدرت فرداد دور کمرش حلقه شد و او را چفت تنش کرد _ فرداد ... دیونه شدی ... دستانش را روی سینه عضلانی او فشار داد و میخواست فاصله بگیرد که حقله دستانش تنگ تر شد و به صورت پیچ پیچ وار زیر گوشش زمزمه کرد : _کار من از دیونگی گذشته و بینیش را در گردن شادلین فرو برد عمیق بو کشید و درست همان جا را با بوسه تر کرد _ عطر تنت مستم میکنه بیب ، باهام راه بیا نمیخوام خشن شم ... https://t.me/+e48TvZ1-AW83NTU8 https://t.me/+e48TvZ1-AW83NTU8 3پاک
Show all...
_اون احمق و تا نزدیکش شدم خودش وا داد لازم نبود من اصلا کاری کنم با بغض به حرفای نامرد و عوضیه‌ روبروم گوش دادم و دلم بیشتر گرفت _اینطور نیست شادلین؟ اگه غیر اینه بگو با بغض و دلی شکسته به آدمای روبروم که با تحقیر نگاهم میکردن نگاه کردم و سرمو انداختم پایین _بگو دیگه شادلین‌ خودت نبودی خونتو زدی به نامم؟ خودت نبودی تمام اموال باباتو زدی به نامم؟؟ دوست دخترم فکر میکنه من سرت کلاه گذاشتم نفس بریده به کثافت روبروم نگاه کردم و تا بخوام چیزی بگم محکم بازوم کشیده شد و پشت کسی کشیده شدم _بلایی به سرت میارم که بفهمی بالا کشیدن پول یه دختر بی کس و کار یعنی چی  فکر نکن به همین راحتی ازت میگذرم و پشت بندش تا راهروی طولانی خونه ای که توش مهمونی بود بردم با کوبیده شدنم به دیوار عصبی خواستم چیزی بگم که تو صورتم غرید _خفه شو  نمیخام چیزی بشنوم اونموقع که باید حرف میزدی لال شده بودی حالا دهنتو ببند کمکت میکنم اموالتو‌ پس بگیری به شرطی که صیغه من بشی عصبی تر از خودش غریدم _حاضرم بدبخت تر از این بشم ولی عمرا باهات با... با دوخته شدن لبام شوکه تقلایی کردم که بیشتر خودشو بهم چسبوند و زیر گوشم نفس زد _تو همین الانم ماله منی شادلین الکی دست و پا نزن هرکاری بخوام میکنم توهم هیچ غلطی نمیتونی بکنی با رفتن دستش داخل..... https://t.me/+KJfr3BEGArQ0ZGJk https://t.me/+KJfr3BEGArQ0ZGJk شادلین دختری که اموالشو‌ دوستش و نامزدش بالا میکشن‌ و از ناچاری به مروی پناه میاره که قوانین سختی داره...♨️ 12 پاک
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.