cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

·سرقت·

چندهیچ⇌پایان یافته سرقت⇌به زودی لینک ناشناس: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1057422-hjDi پین های چنلو چک کنید🖤

Show more
Advertising posts
537
Subscribers
-124 hours
-107 days
-3030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

سرقت🔜
Show all...
7
قابل توجهتون دوباره بگم،فیک جدید یکم طول میکشه زودپز نیس که🫠✨
Show all...
28
3
شات "اشتباه" یکم عجله ای شد اما امیدوارم خوشتون بیاد🩶
Show all...
24
و اما فیک جدید یکم طول میکشه تا آپلودش شروع شه اما قبل از اون،فردا همونطور که قول دادم یک وانشات خواهیم داشت.
Show all...
6
درود بر شما من ثمینم رایتر‌ فیک بچه های جدید خوش اومدین خیلی زیاد،خوشحالم که اینجایین تا صفحه های فیکمون رو باهم ورق بزنیم🫂 خوشحال میشم اگه فعال باشین تو چنل و هر نظری دارین بگین(سعی کنید زود تر شروع کنید بخونید که با پارت گذاری پیش برید) و اینکه روی تموم صفحات فیکشن بیشتر از اون چیزی که فکر کنید وقت گذاشته شده پس لطفا ایگنور نکنیدش ممنون🩶🤍 راستی میتونید پین های چنلو چک کنید تا بقیه نوشته ها رو ببینید،روز های پارت گذاری هم همینطور🩶🤍
http://t.me/HidenChat_Bot?start=5605740277 این ناشناس ادمینِ گپ نویسنده‌هاست اگر انتقادی..نظری یا حرفی دارید که روتون نمیشه به من بگید میتونید به ایشون بگید✨ اسم چنل فراموش نشه پایانِ حرفاتون...(یعنی بگید از کدوم چنل انتقاد کردین)
و اینکه راجب نظر دهی چه نظر مثبت بدین چه منفی چه توی کامنتا چه توی ناشناس،شما شازده کوچولو های من هستید و من از وجودتون خرسندم✨ لینک گپمون لینک ناشناس آیدی خودم @Samin_jahan
Show all...
Show all...
"𝑭𝒐𝒖"

با لبات فاتحه ی هر غمی رو میخونم... "لینک چنل ناشناس"

https://t.me/+I1RaU-9ToQhjZDg0

"لینک ناشناس " @DORCIN_BOT

𝘏𝘈𝘔 𝘒𝘏𝘖𝘕
<آیمــاه>
'هـاژ🎧
𝑴𝒚 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒄𝒐𝒍𝒐𝒏𝒆𝒍
اوژنی
.نِپنتـی.
'𝙃𝙖𝙥𝙥𝙚𝙣𝙞𝙣𝙜🖤🫐'
چند هیــچ
صَد و هَفتـ
آموجـ
حرمان🖤"
کــلــبهـ رمــیــر
-مغـازه جـادویی-
●𝐳𝐢𝐯𝐚𝐫●
✧ خـــ🩸ـــونابـه ✧
-𝐇𝐢𝐝𝐝𝐞𝐧 𝐒𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭-
اینم اضافه کنم که کارای قبلی(بجز چند هیچ) بنا به دلایلی به زودی پاک خواهش شد
Show all...
💔 13
قبل از هر چیزی نوروزتون مبارک،برنامه داشتم چندهیچ قبل عید تموم شه ولی خب جالب شد که روز عید تموم شد. براتون امیدوارم توی‌سال جدید علاوه بر زنده بودن،زندگی کنید و ازش لذت ببرید. بابات اینکه تا الان به چندهیچ عشق ورزیدید خیلی خیلی سپاس گذارم و قدر این محبتتون رو میدونم. و اما یه خواهشی دارم از همه ی اون هایی که در سکوت چندهیچ رو خوندن،خواهش میکنم خواهش میکنم لطفا،درسته تا الان نظری ندادید و کاملا این قضیه قابل احترامه اما لطفا حالا که چندهیچ تموم شده نقد مثبت یا منفیتونو چه توی ناشناس چه توی کامنتا ازم دریغ نکنید "توی ایام عید یک وانشات خواهیم داشت" لینک ناشناس
Show all...
18
#صفحه_صد_سی_سوم امیر~ سرمو که چرخوندم تموم اطرافم آتیش هر لحظه بیشتر شعله میکشید.نگاه رهام مستقیم رو به من بود. با چشمای پر نگاه کردم به صورتش و دستشو گرفتم:رهام. شاید هیچوقت با این محبت اسمشو صدا نزده بودم،اصلا شاید تاحالا این حجم دوستش نداشتم.. محکم دستاشو فشردم و سعی کردم بهش دلگرمی بدم:بهت نیاز دارن،همشون. گنگ نگاهم کرد و یک قطره اشک از روی گونش سر خورد و گفت:آ..آره.. آره به کمکم نیاز دارن.. باید بریم.. خواست بره که با محکم گرفتن دستاش مانعش شدم:نه.. منتظر موندم تا نگاهم کنه و بعد گفتم:باید بری.. با اشک خندیدم:اونا به تو نیاز دارن. با ترس تند تند سرشو تکون داد:با..باید بریم عجله کن. وقتی حرکت نکردم دستاشو از توی مشتم کشیدو مچ دستمو گرفت،از بین دندوناش غرید:امیر بیا. با آرامشی که نمیدونم از کجا اومده بود زانو زدم روی زمین که همزمان باهام خم شد و مضطرب گفت:چه غلطی داری داری میکنی؟ از لحظه لحظه ی نگاه کردن بهش لذت می‌بردم در حالی اون داشت سعی می‌کرد منو ببره بیرون. امیر:امروز فقط یک نفر از اینجا بیرون میره. سرم پایین بود،پس با دستش سرمو آورد بالا:امیر لج نکن من تو شرایطی نیستم که درست فکر کنم پس بلند شو باهام بیام،لطفا تمومش کن. خواهش میکنم. امیر:تو متوجه نیستی؟ شازده کوچولو بابد برگرده به سیارش،مگه نه؟ با قاطعیت گفت:نه! روباه تنها رو زمین میمیره. دست کشیدم روی موهاش:روباه باید یاد بگیره چطوری اهلی بمونه،خب؟ شازده کوچولو توی سیاره خودش منتظرشه،باشه؟ رهام:بیرون راجبش حرف میزنیم،الان باید بریم زمانمون داره تموم میشه،آتیش بالا گرفته. من نمیتونم تورم مثل گندم تو رو هم آتیش از دست بدم.بیشتر از این عذابم نده،دوست داری نابود شدنمو ببینی؟ خواستم جواب بدم که گفت:باشه اصلا،میمونیم،جفتمون همینجا میمونیم،باهم همینجا خاکستر میشیم و ذوب شدن همدیگه رو تماشا میکنیم،خوبه؟ من حاضرم اینکارو بکنم. شونه هاشو گرفتم و تکونش داد:به خودت بیا،یه عالمه آدم اون بیرون امیدشون به توعه،منتظر توعن،تو باید نجاتشون بدی،خونشونو دوباره بسازی،زندگیشونو بهشون برگردونی،اونا به امید کمک تو نفس میکشن. صداش کمی بالا رفت:پس من به امید کی نفس بکشم؟ اخم کردم:منظورت چیه؟ این که آخرش نیست،من منتظرتم،خب؟ همیشه ی همیشه،فقط کافیه کارت تموم شه،اونوقت میتونی بیای پیشم. رهام:لزومی نداره نباشی. امیر:چرا داره،وجود ما کنار همدیگه همیشه همه چی‌ رو خراب میکنه،منم میخواستم انکارش کنم،ولی نمیشه،باور کن نمیشه. حقیقت اینیه که گفتم. باورش کن. رهام:استعاره گفتنو تموم کن،این زندگی واقعیه،بزارم بسوزی تو آتیش؟ بغضمو قورت دادم:بلدی بهم شلیک کنی؟ ابرو هاش رفت بالا که گفتم:واسه من اینجوری راحت تره،ولی تو نمیتونی،تو همیشه تو این مورد بی عرضه بودی. پس‌فقط‌ برو و واسه یکبارم که شده پشتشو نگاه نکن. رهام:تو جای من بودی میتونستی؟ امیر:همه فکر میکنن من احساساتیم،ولی تو از من بد تری،تو نمیخوای باور کنی ترک کردن من جون چند نفرو میتونه نجات بده.. چنتایی سرفه کردم که حرفم نصفه موند. و رهام پهلوم رو نگهداشت که نیفتم. صدام نم نم روبه گرفتگی میرفت:ماهی منتظرته،صفرهیچ،حتی شاید حنا منتظره یه روزی‌بری ببینیش،یادته که؟ قول دادی بهش،ولی من به هیچکس قول ندادم.. نذاشت حرفمو کامل کنم:من چی؟ قولت به من؟ همراه با تک خنده ای که کردم گفتم:هستم،سر قولم هستم،تو فقط.. فقط‌ همین الان از این در برو بیرون. برو.. داستان ما قرار نبود این بشه،ولی یهو خودکار قرمز جوهر پس داد کلش خونی شد... اتفاقه دیگه،این به نفع همست،من چرت و پرت نمیگم،همه اینو قبول دارن ولی کسی نمیخواد باورش کنه. دندوناشو روی هم سایید:منم نمیخوام باورش کنم،میخوام گند بزنم تو همه چی‌ بخاطر تو،حتی به غلط،شده تو این جوهر قرمز غلت میزنم ولی با تو. امیر:بهم قول داده بودی آدمای بیگناهو نکشی،قول دادی دیگه دستت به خون آلوده نشه،با نجاد دادن من خیلیا رو میکشی. بالاخره بغضش ترکید و داد کشید:میخوام بکشم! همزمان با داد زدن مشت کوبید توی سینش:من به چه دردی میخورم اگه واست کاری نکنم؟ من به چه دردی میخورم اگه تو اینجا خاکستر شی من نفس بکشم؟ امیر حرف بزن باهام سکوت نکن،پاشو بریم یه کاری کن. وقتی به هق هق افتاد نزدیک تر شدم و بغلش کردم،هین اینکار کش موی تو دستمو در آوردم موهاشو بستم:پیشت باشه،مراقبش باش،ببوسش،نوازشش کن. وقتی از بغلم بیرون اومد زل زد به اعماق روحم. امیر:خوب گوش کن ببین چی میگم،بخشی از وجود من همیشه توی روح تو باقی مونده،سعی نکن منو سرکوب کنی.همیشه یادم باش..
Show all...
13