𝐴𝐼𝐷𝐸𝑁
برای اشتباه ۵۷ زنده باد انقلاب نسل ۸۰و زن🤍🕊️ https://t.me/dlnveshtehfm
Show more264Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
دیگه دارم رد میدم
واقعا خیلیییی حرف دارم در جواب زر زراش خیلی دارم سکوت میکنم
خیلی سخته😑
من چرا برگشتم؟؟؟؟
واقعا نمیدونم
دیوونه بودم برگشتم
خر بودم
خر مغزمو گاز گرفته بود که برگشتم تو این خونه
با این دیوونه ها
منی که اینقدررررر رابطه ام با بابام شکرآب بود مرض داشتم برگشتم تو خونه اش
دیگه دارم رد میدم
امشب دوباره حرف مفت بزنه جوابشو میدم
فوقش دعوا بالا میگیره دیگه
بدرررررک واقعا
ولی برمیگردم بابل
تصمیممو گرفتم
هرجا با باشم کنار هرکی باشم از این بهتره
مرتیکه تنبل بچه ننه😏
سرود زن...🕊️
(برای ایران،برای زن وبرای تمامی قلبهای شکسته در این روزگارِ خاکستری...)
دختر من سفر آینه خوش باد برو
صبر کن شهر بدست تو که افتاد برو
پسرم تازه بکن قصه ی آزادی را
بنویس از ستم و این همه بیداد برو
مادرت دست خدا داد تو را فکر نکن
با دلت حرف بزن تا سر شهیاد برو
خواهرم پشت سرت کاسه ی صبرش را ریخت
گفت با مشت بزن بر تن جلاد برو
با غزلخوانی تو شهر بهم میریزد
هر زمان شعله زدی در ون ارشاد برو
کل دنیا به نفس های تو لبخند زده
نور چشمم سفر آینه خوش باد برو
جابر ترمک🖤
ای شادی آزادی!
روزی که تو باز آیی،
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غمهامان سنگین است.
دلهامان خونین است.
از سرتا پا مان خون میبارد.
ما سرتا پا زخمی،
ما سرتا پا خونین،
ما سرتاپا دردیم.
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم....
هوشنگ ابتهاج
خدانور بلوچ بود. در محله شیرآباد زاهدان ساکن بود، او حاشیه نشین بود، مدارک هویتی نداشت، سنی مذهب بود، تحصیلات دانشگاهی نداشت. اینها او را به یک ناشهروند تبدیل کرده بود.
فردی محروم شده از حقوق انسانی و شهروندی که خون او مباح شده است
چرا خدانور را دستگیر کرده بودند؟
−− خدانور دعوای کوچکی با پسر یه فرمانده بسیجی کرده بود. شخصی که یه خبرچین بزرگه، یعنی کسی که قوم و دینش را فروخته به نظام، از خدانور شاکی بود، وقتی گیرش انداختن نزدیک به سی میلیون به مامورای آگاهی داده بود که بزنندش، عکسشم بگیرند
پدر خانواده میگفت این آدمی که شناسنامه ندارد چطور به خودش اجازه داده تا فرزند من را بزند.
خدا نور را از ساعت دو شب تا هفت صبح بسته بودند به میله پرچم و کتک زدند. خدانور آب خواسته بود و مامور یک لیوان آب آورده بود و با فاصله گذاشته بود تا او آب را ببیند ولی نتواند بردارد.
خدانور یک مادر پیر داشت و این مادر کسی را غیر از او نداشت. البته برادر او هم هست و کارگر است و بیماری آسم دارد. خدانور بسیار خوش اخلاق بود و مردم شهر بسیار او را دوست داشتند.
خدا نور چطور کشته شد؟
−− یک روز پس از جمعه خونین که نمازگزاران را کشتند خدانور با ماموران درگیر شده بود. خدانور را با تیر زده بودند. مردم او را به بیمارستان تامین اجتماعی بردند. تیر نزدیک نخاع خورده بود، او در بیمارستان زنده بود، تمام ترس ما از فلج شدن او بود، چون که پاش بی حس بود. دکترا میگفتن نیازی نیست عمل بشه بزار تیر بمونه تو پاش زود خوب میشه. بیمارستان تامین اجتماعی زاهدان زیر شاخه سپاه است روز آخر شهید شدنش به یه پرستار گیر داده بود که تو سوزنم زدی من اینقدر گیج و منگم.
در پایان مصاحبه میگوید: به او رسیدگی نکردند تا مرد و دست ما جایی بند نبود.
یکی از اقوام خدانور میگوید:
−− این تصویری که از دست بسته او منتشر شد، قدیمی است. خدانور با فرزند یک بسیجی درگیر شده بود. این خانواده به دلیل ارتباط با نظام توانستند حکم جلب او را بگیرند. او را توسط ماموران انتظامی آزار بدهند و بعد تصویر دست بسته او را خودشان منتشر کنند تا او را تحقیر کنند.
𝐑𝐄𝐁𝐄𝐂𝐂𝐀𝐆𝐇𝐀𝐃𝐄𝐑𝐈:
خدانور بلوچ بود. در محله شیرآباد زاهدان ساکن بود، او حاشیه نشین بود، مدارک هویتی نداشت، سنی مذهب بود، تحصیلات دانشگاهی نداشت. اینها او را به یک ناشهروند تبدیل کرده بود.
فردی محروم شده از حقوق انسانی و شهروندی که خون او مباح شده است
چرا خدانور را دستگیر کرده بودند؟
−− خدانور دعوای کوچکی با پسر یه فرمانده بسیجی کرده بود. شخصی که یه خبرچین بزرگه، یعنی کسی که قوم و دینش را فروخته به نظام، از خدانور شاکی بود، وقتی گیرش انداختن نزدیک به سی میلیون به مامورای آگاهی داده بود که بزنندش، عکسشم بگیرند
پدر خانواده میگفت این آدمی که شناسنامه ندارد چطور به خودش اجازه داده تا فرزند من را بزند.
خدا نور را از ساعت دو شب تا هفت صبح بسته بودند به میله پرچم و کتک زدند. خدانور آب خواسته بود و مامور یک لیوان آب آورده بود و با فاصله گذاشته بود تا او آب را ببیند ولی نتواند بردارد.
خدانور یک مادر پیر داشت و این مادر کسی را غیر از او نداشت. البته برادر او هم هست و کارگر است و بیماری آسم دارد. خدانور بسیار خوش اخلاق بود و مردم شهر بسیار او را دوست داشتند.
خدا نور چطور کشته شد؟
−− یک روز پس از جمعه خونین که نمازگزاران را کشتند خدانور با ماموران درگیر شده بود. خدانور را با تیر زده بودند. مردم او را به بیمارستان تامین اجتماعی بردند. تیر نزدیک نخاع خورده بود، او در بیمارستان زنده بود، تمام ترس ما از فلج شدن او بود، چون که پاش بی حس بود. دکترا میگفتن نیازی نیست عمل بشه بزار تیر بمونه تو پاش زود خوب میشه. بیمارستان تامین اجتماعی زاهدان زیر شاخه سپاه است روز آخر شهید شدنش به یه پرستار گیر داده بود که تو سوزنم زدی من اینقدر گیج و منگم.
در پایان مصاحبه میگوید: به او رسیدگی نکردند تا مرد و دست ما جایی بند نبود.
یکی از اقوام خدانور میگوید:
−− این تصویری که از دست بسته او منتشر شد، قدیمی است. خدانور با فرزند یک بسیجی درگیر شده بود. این خانواده به دلیل ارتباط با نظام توانستند حکم جلب او را بگیرند. او را توسط ماموران انتظامی آزار بدهند و بعد تصویر دست بسته او را خودشان منتشر کنند تا او را تحقیر کنند.