cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

𝗛𝗼𝘁 𝗻𝗼𝘃𝗲𝗹💋💦

حیـن خوردن لبات دستش بره لاپات از رو شورتت هی بهشت خیستو بمالونه💦🔥 رمان نورا(خان زاده ) پایان یافته پی دی اف موجود❤️ رمان اهو پایان یافته پی دی اف موجود💛 رمان بهار درحالت تایپ👅

Show more
Advertising posts
1 042
Subscribers
-524 hours
-257 days
-2030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from Writer.mary.efn
sticker.webp0.07 KB
Repost from N/a
#پارت_420 #پارت_واقعی❌ با خشم یقشو گرفتم _عوضی تو برادر منی چطور میتونی با عشق من ازدواج کنی؟؟؟؟ تو چه آدم لجنی هستی تا به خودش بیاد مشت محکمی تو صورتش خوابوندم که افتاد رو زمین و دماغشو گرفت _داداش بزار توضی.... با مشت محکم تری که زدم بلند فریاد زد _داداش عشق تو مثل خواهر منه بزار توضیح بدم عصبی مکثی کردم که با درد نالید _روژیا میخواد ازت انتقام بگیره بخاطر همون گفت بیا باهم ازدواج کنیم با شک و دودلی نگاهش کردم و قدمی جلو گذاشتم که با درد عقب رفت _خدا شاهده روژیا جای خواهر منه پوزخندی زدم _پس اونطور که من میگم بازی می‌کنیم.... با وارد شدن روژیا داخل حجله از پشت دستامو‌ دورش حلقه کردم که هینی‌ کشید که زیر گوشش لب زدم _چیزی که مال منه یا مال من میمونه یا باید بمونه https://t.me/+sK04SiZOJUo4ODQ0 https://t.me/+sK04SiZOJUo4ODQ0 پسری که جای خودشو با برادرش عوض میکنه تا بتونه دوباره عشقشو به دست بیاره ♨️
Show all...
Repost from N/a
‌- میگن س*کس با دخترای باکره خیلی سخته؟🔞💯 https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk سرم رو پایین انداخته بودم که با خشم چونم رو توی مشتش گرفت غرید: - کری مگه خانم روانشناس؟ جواب سوالمو بده آهوی وحشی! - چیه هوس کردی؟! نکنه با دختر باکره نخوابیدی شاهر خان؟ چونمو توی مشتش فشرد و با چشمهایی که آتیش ازشون میزد بیرون گفت: - امشب جوری تیکه پارت میکنم که نتونی از روی تخت تکون بخوره... پوزخندی به صورتش میزنم آروم بهش نزدیک میشم جوری که بهش می‌چسبم. - سگه کی باشی تو! وحشیانه لباشو روی لبام قرار داد در همین حین کلتش رو از کمرش کشیدم بیرون و به سمته عقب هولش دادم...بهت زده داشت نگاهم میکرد که گفتم: - من عاشقت نیستم شاهر شمس! هیچ وقت هم نمیتونی منو به دست بیاری نیشخندی به من که داشتم قالب تهی میکردم زد و یک قدم بهم نزدیک شد: - ماشه رو بکش و خودتو از شر من خلاص کن! چون اگه من زنده بمونم دیگه ضررش به تو میرسه... انگشتم روی ماشه تکون میخورد که یهو در یک آن کلت رو از دستم گرفت و هولم داد روی تخت، جیغی کشیدم و خواستم هولش بدم که با لباش خفم کرد... https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk #شاهر🔥 پسری که طی اتفاقاتی #دیونه میشه(خیلی پسره #خشنیه دسته به زن داره و جوری طرفو #میزنه که تا یک ماه تو #بیمارستان بستری بشه) و #خانوادش تصمیم میگیرن اونو بفرستن #تيمارستان و اونجا با #اومدن یه خانم #روانشناس که از قضا #سردسته #مافیاس همه چیز #عوض میشه و با #فرار شاهر از تیمارستان.... و بقیه ی داستان....😱❌ https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk برای ادامه ی داستان بکوب رو لینک😉👆 این رمان دارای صحنه های دلخراش و ارتوتیک هست❌
Show all...
Repost from N/a
گوشیو رو اسپیکر گذاشتم و مشغول آشپزی شدم - نمیای یه توکه پا ببینمت نمیگی من دارم جون میدم اینجا؟ حداقل یه قرار بذار بیام خونت با خنده جوابشو دادم - فردا شوهرم نیست یه سر بیا اینجا! - آخ آخ پناه یه جوری عقده‌های این مدتو خالی کنم که نگو و نپرس لبمو گاز گرفتم که صدای دورگه‌ی ارشیا اومد - یه نود میخوام همین الان...داغ کردم پناه اصلا عکسو ول کن لخت کن بیا ویدیو کال! گوشی رو توی دست گرفتم و اسمشو با ناله صدا زدم که جونی گفت و شروع کرد به تحریک کردنم با حرفاش...خواستم لباسامو درآرم که با دیدن شوهرم تو چارچوب در آشپزخونه گوشی از دستم افتاد... https://t.me/+Q2miMYZeKjowNTFk فول هیجانی و ممنوعه🙊🔞
Show all...
Repost from N/a
رابطه ممنوعه بین دکتر و بیمار❌ لحظه ای به در خیره شدم که میلاد با خنده وارد اتاق شد و بدون اینکه ترسیده باشد گفت: - ببین برای اینکه بخوام یه بوس ازت بگیرم به چه دردسری افتادم! عصبی به سمتش هجوم بردم و با مشت کوبیدم به سینه اش: - میلاد تو مریضِ منی؟ متوجه این هستی؟ برو بیرون الان یکی میاد آبروم میره... بی توجه به من گازی از گردنم گرفت که جونم رفت و آروم تر گفتم: - بس کن میلاد....من طاقت ندارم... خنده ی شیطانی ایی کرد و من رو به در اتاق کوبید، خواستم از زیر دستش در برم که لب‌هاش رو روی لبهایه تشنم قرار داد و بی قرار شروع به بوسیدنم کرد... - میلاد....نفسم بالا نمیاد خفه شدم... خنده ایی کرد و فاصله گرفت همینکه کمی نفس گرفتم خواستم در را باز کنم و فرار کنم که چند بار دستگیره را بالا پایین کردم ولی باز نشد... - خانم دکتر نداشتیماااا! تو فکر کردی من میزارم امشب بدونه هیچ کاری از این اتاق بری بیرون پرنسس؟!.... https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk #لینکش_بعد_از_۱_ساعت_باطل_میشه🔥
Show all...
attach 📎

Repost from N/a
عشق سابقش داره می‌بو*ستش که نامزدش سر می‌رسه😱🔞💯 _ببین بعد اینهمه مدت سر راه هم قرار گرفتیم اینا نشونس، بیا و امیرتو ببخش _ولی من نامزد دارم و خیلیم عاشقشم. به امیر پشت کرده اما قلبش هنوز در حوالی او می‌تپد. امیر عصبی فریاد می‌زند: _تو فقط سهم منی... گور بابای نامزدت. دست جلو برده و موهای بهارش را چنگ میزند و لب‌هایش را مُهر می‌کند که ناگهان در باز شد و نامزد بهار وارد اتاق می‌شود... -اینجا چه خبره https://t.me/+atUfNyxVczllNjY0 #ممنوعه❌
Show all...
Repost from Writer.mary.efn
sticker.webp0.07 KB
Repost from N/a
🔥مامانت بهت یاد نداده چطوری از شوهرت تمکین کنی؟! ترسیده خیره به مرد روبه رویم میشوم که با عربده ایی که میکشد کل خانه به لرزه می افتد: - انقدر میزنمت تا خون بالا بیاری هرزه! مانند جلاد ها شده بود و صدای هق هقه من را نمیشنید کمربندش را از کمرش در آورد که با گریه نالیدم: - میلاد غلط کردم....بخدا یاد میگیرم....آخ.... با ضربه ایی که به دستم خورد جیغی از درد کشیدم و دستهایم را محافظ صورتم قرار دادم تا کمربندش به صورتم آسیب نزند. - نزن....دردم...میاد...میلاد... آنقدر با کمربندش به تن و بدنم کوبید که خودش خسته شد و من مانند یک مرده گوشه ی اتاق افتاده بودم و جانی دیگر در من نمانده بود... - یلدا... میخواستم بگویم جانِ یلدا اما این روزها آنقدر تنفر برانگیز شده بود که دیگر میخواستم از زندگی ام برود... - نمیخواستم بزنمت دسته خودم نیست یهویی وحشی میشم! سرفه ایی کردم که خون از دهنم جاری شد و میلاد با دیدن این صحنه ترسیده به سمتم آمد: - یلدا جانم خوبی؟ تاج سرم بخشید گوه خوردم دیگه نمیزنمت! نفسم دیگر بالا نمی آمد گویی دیگر زندگی برایم پایان یافته بود.... - م...میلاد.... - حرف نزن حرففففففف نزننننن یلدا زنگ میزنم آمبولانس.... هول زده تلفن را برداشت و شماره ایی را گرفت: - همسرمه آقا داره خون بالا میاره... نمیدانم پشت خط آن یک نفر چه گفت که خشمگین فریاد کشید: - حرومزاده میگم داره خون بالا میاره تو داری از من بیست سوالی میپرسی؟! - به ولای علی یکم دیگه اینجا نباشید بیمارستانو رو سرتون خراب میکنم! آدرس را گفت و تلفن را بر روی زمین کوبید، دیوانه وار در خانه قدم میزد و بر خودش لعنت میفرستاد.... دیگر چشمانم را نمی‌توانستم باز نگه دارم... - یلداااا.... یلداااااااااا صداهای اطرافم کمو کمتر شده بود که صدای آمبولانس آمد و..... https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk https://t.me/+CabEhCZd3itjOTBk رمانی متفاوت که همه را به وجد می آورد👌🔥
Show all...
attach 📎

Repost from N/a
با گریه گفتم: -#ارشیا اروم باش توروخدااا ولی هیچ فایده ای نداشت فقط #داد میکشید... +نمیتونم تحمل کنم #پناه میفهمی؟ نمیتونم تحمل کنم وقتی میفهمم دستاش بدنتو #لمس کرده دیوونه میشم!! لعنتی تو که نمیفهمی وقتی #مرد باشی ولی هنوز بغض و عشق قبلیو و تو چشای زنت ببینی چه حسیه!!!نمیفهمی پناه نمیفهمی لعنتی... هیچی نمیتونستم بگم صدای هق هقم کل خونرو برداشته بود! +د لامصب نریز اون #اشکارو دیوونه میشم بسه پناه بسههه شیشه عطرو برداشت و پرت کرد سمت #آینه هزار تیکه شد و ریخت روی زمین! دیگه نمیتونستم تحمل کنم #گناه من چی بود؟ گناه منی که #عشق اولم به خیانت ختم شد چی بود؟؟ با جیغ گفتم: -ارشیا بسه بسه بسه دیگه چیزی نمیدیدم چشمام داشت #بسته میشد فقط صدای دادشو شنیدم: -پناه...نههههههه... رمان زیبای دلبر زیبای من😍🖤🔥 فرصت خوندنشو از دست ندین😍❤️ پارت گذاری منظم و هر روز هم پارت دارن😍💃🏼 https://t.me/+B48Vk4N85YIwOWFk https://t.me/+B48Vk4N85YIwOWFk
Show all...
Repost from N/a
‌- میگن س*کس با دخترای باکره خیلی سخته؟🔞💯 https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk سرم رو پایین انداخته بودم که با خشم چونم رو توی مشتش گرفت غرید: - کری مگه خانم روانشناس؟ جواب سوالمو بده آهوی وحشی! - چیه هوس کردی؟! نکنه با دختر باکره نخوابیدی شاهر خان؟ چونمو توی مشتش فشرد و با چشمهایی که آتیش ازشون میزد بیرون گفت: - امشب جوری تیکه پارت میکنم که نتونی از روی تخت تکون بخوره... پوزخندی به صورتش میزنم آروم بهش نزدیک میشم جوری که بهش می‌چسبم. - سگه کی باشی تو! وحشیانه لباشو روی لبام قرار داد در همین حین کلتش رو از کمرش کشیدم بیرون و به سمته عقب هولش دادم...بهت زده داشت نگاهم میکرد که گفتم: - من عاشقت نیستم شاهر شمس! هیچ وقت هم نمیتونی منو به دست بیاری نیشخندی به من که داشتم قالب تهی میکردم زد و یک قدم بهم نزدیک شد: - ماشه رو بکش و خودتو از شر من خلاص کن! چون اگه من زنده بمونم دیگه ضررش به تو میرسه... انگشتم روی ماشه تکون میخورد که یهو در یک آن کلت رو از دستم گرفت و هولم داد روی تخت، جیغی کشیدم و خواستم هولش بدم که با لباش خفم کرد... https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk #شاهر🔥 پسری که طی اتفاقاتی #دیونه میشه(خیلی پسره #خشنیه دسته به زن داره و جوری طرفو #میزنه که تا یک ماه تو #بیمارستان بستری بشه) و #خانوادش تصمیم میگیرن اونو بفرستن #تيمارستان و اونجا با #اومدن یه خانم #روانشناس که از قضا #سردسته #مافیاس همه چیز #عوض میشه و با #فرار شاهر از تیمارستان.... و بقیه ی داستان....😱❌ https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk https://t.me/+OczPqNpTrbBjNWVk برای ادامه ی داستان بکوب رو لینک😉👆 این رمان دارای صحنه های دلخراش و ارتوتیک هست❌
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.