cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

چشمــآهـ𓂀ـو|شکیلازنگنه

﷽ کانال رسمۍ به قلم: ִֶָشکیلازنگنهִֶָ خالق‌دُنیآیی‌بنآمِ؛ چشمـآهـ𓂀ـو:درحال‌پارت‌گذارۍ زاده‌ماه☽: دارای فایل ⚘یوڪـآبـد: درحال‌نگارش عضو انجمن رمان‌های عاشقانه✨ 𝑖𝑛𝑠𝑡𝑎🍓 https://www.instagram.com/shakilazangene.novels/ ادمین: @mahi_adm

Show more
Advertising posts
2 039
Subscribers
-524 hours
+327 days
+9830 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

نیو پارت😍 ارسال نظرات ناشناس به شخص نویسنده👇🏼 @shakilazangene_bot میانبر پارت‌ها🫂 🩵خرید چنل Vip چشمآهو = 32تومان✨ (پنج‌ماه جلوتر از چنل اصلی فقط در vip)  🩵خرید فایل رمان زاده‌ماه = 42تومان✨ (دارای فایل کامل و بدون سانسور) عیارسنج خرید هر دو رمان بجای پرداخت 74تومان تنها 64تومان بپردازید😍 آیدی ادمین جهت دریافت شماره کارت: @mahi_adm
Show all...
❤‍🔥 1 1😍 1🍓 1
🤍🤎 🤎 #پارت172 #چشمــآهـ𓂀ـو #نویسنده_شکیـلا‌زنگنــه سرش را صاف کرده و چشم می‌بندد: _یادم نمی‌ره که دست رد به سینم زدی ولی بدون بد کسی رو از دست می‌دی اونم دقیقاً از همین حالا. تلفن را روی میز رو به رویش پرت می‌کند و برمی‌گردد. -با همتونم، خوب گوشاتونو باز کنید. نگاه هفت نفری که در خانه ایستاده نظارگرش هستند میخ او می‌شود. -از همین لحظه خواب و خوراک ممنوعه، تک تکتون به هرکسی که می‌شناسید و می‌دونید که می‌تونه کمک کنه و کار ازش برمیاد می‌سپارید پی آهو بگرده... بگردید برام پیداش کنید هرکی برام بیارتش سر تا پاشو کوک(کوکائین) می‌گیرم اونقدری که از دست راست سلطان کوکائینی که می‌شناسید برتر بشه. به سمت مردی که امروز در دادگاه همراهش بود سر می‌چرخاند: _غلام می‌خوام چهارچشمی مراقب فرهاد باشی، با کی می‌ره، با کی میاد، چی می‌خوره، چی می‌پوشه حتی از دستشویی رفتنش مطلعم کنی، شیرفهمه؟ غلام چشم گویان همه را از خانه بیرون می‌کند تا وظایفشان را بار دیگر گوشزد کند، ناسلامتی دست راست سهیل است و همه بعد از سهیل چشم گوی او. به سیگارش چنگ می‌زند و نخی از آن را گوشه لبش جا داده و فندک زیرش می‌گیرد. چقدر برای جذب آهو تلاش کرده بود، چقدر سختی کشید که بتواند کاری کند دل از فرهاد کنده و هم پای او شود حالا چه شد؟ کجاست؟ نبودش همچو پتکی مدام بر سرش فرود می‌آید و دنیا را تیره و تار می‌کند. چرا او را زودتر به چشم دل ندید؟ چرا چشم‌های کور شده‌اش را باز نکرد تا آن چشم‌ها زودتر از دنیای فرهاد، دنیایش شوند؟ بالاخره خاطرات دست به دست هم دادند و او را در قعر چاه سیاه خود کشانند: -پنج سال پیش- ظهر گرما تیشرت سورمه‌ای رنگش را تن کرده و به زور غرغرهای مادرش به سمت سوپر سر خیابان به راه افتاده تا نوشابه مشکی بگیرد و با فلافلی که او درست کرده بخورند، داشت از کوچه یکی مانده به آخر رد می‌شد که صدای عصبی دختر بچه‌ای که عجز را به همراه داشت را شنید. ╭┈┈ ▸ ▹ ┈┈•𔘓•┈┈ ◂ ◃ ┈┈╮     ◖ T.me/shinnovels ◗ ╰┈┈ ▸ ▹ ┈┈•𔘓•┈┈ ◂ ◃ ┈┈╯ ⇠ڪپـےبࢪدارے‌حتـٰےبا‌ذڪࢪنام‌‌نویسنده‌ممنو؏✗
Show all...
2❤‍🔥 1😍 1🍓 1
پارت عیدی👇🏼
Show all...
2
روشنیِ طلعت تو ماه ندارد🌙✨ #تولد_امام‌مهربانی‌ها_برهمه_اهل‌مزرعه_توت‌فرنگی‌ها_مبارک❤️🍓
Show all...
3
◥توت‌فرنگی‌های جدید؛خوش اومدید🍓😍 شما با بنرهای 💯واقعی عضو خانوادمون شُدید◤ ○•پس مارو تا رسیدن به پارت‌های جنجالی همراهی کنید🙏🏼•○ شروع رمانِ خاصِ #چشمــآهـ𓂀ـو 🦌👇🏼 https://t.me/c/1593155056/9573 میانبر‌پارت‌ها♾ #ژانرعاشقانه_انتقامی_درام_بزرگسال در هفته 5 پارت داریم؛ از شنبه تا چهارشنبه راس ساعت 23 یک پارت بلند و جذاب خواهیم داشت😍❤️ 🛍 اطلاعیه خرید رمان‌های من #کپی‌ممنوع❌_اثرهاچاپی‌‌هستند✅ #بنرهاپارت‌واقعی‌رمان‌هستند💯
Show all...
🍓 3
Repost from N/a
_بهتره خودتو جم و جور کنی و یادت باشه مجانی کاری نمیکنی،مطمعن باش اعتبار من خیلی بیشتر از یه پولیه عیاره،پس فکر شکایت و این چیزا رو از سرت بنداز بیرون، و یه چیز دیگه.. با نزدیک شدنش ترسیده کمی خودمو جمع میکنم و سعی میکنم به عقب بکشم، اما بازم جا میزنم و شکست میخورم _میگم خدیجه غذاتو بیاره بالا، تو که نمیخوای تو این وضعیت ببینتت دخترکه صیغه ای؟ یا نکنه میخوای ابروی اخوند محله رو ببری و انگشت نشونم کنی؟؟ https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 #قدیمی #اورتیک دخترخان ‌که‌ عاشق‌ دختر ‌رعیت ‌کم‌ سن‌ و ‌سال ‌میشه‌ و‌ رابطه‌ی‌ ممنوعه‌ای‌ رو ‌شروع ‌میکنه ‌غافل ‌از‌ اینکه‌ چه‌ خطری ‌در‌ انتظارشونه… ۲۴
Show all...
Repost from N/a
گرفتار شدم #گرفتار یه عشق؛ #عشقی که برام #ممنوعه بود اما من می‌خواستمش بیشتر از جونم اون عشق رو می‌خواستم حتی اگه اون #برادرم می‌بود! عاشق شدم و #تاوان دادم تاوان گناه نکرده! تاوان گناه مادرم و مردِ به اصطلاح پدرم را دادم پدری که #مرگم را به بودنم ترجیح داده بود، مردی که مرا نخواسته بود! سوگل رحیمی یه دختر ایرانی-هلندی ساکن هلنده! یه دختر معمولی با یه زندگی معمولی! همه‌چی داشت خوب پیش می‌رفت تا اینکه سوگل متوجه میشه دختر واقعی پدرش نیست اما دنیا زمانی روی سرش آوار میشه که متوجه میشه پسری که عاشقشه و باهاش توی رابطه‌ست برادرشه اونم برادر خونی! https://t.me/+7FOSK1pDZ4kxOTI8 ۱۸
Show all...