cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

روسپی

چنل vip

Show more
Advertising posts
6 430
Subscribers
-1524 hours
-967 days
-55930 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

-سکو سینتو ببینم..‌ بعد اکه کیرم راست شد میکشمت تو تختم سوتینمو در میارم و سینه‌های درشتمو جلوی صورتش تکون میدم -هشتاده پنج فابریک... منو نکنی امشب میره درت برسام جون... دستمو روی خشتک بادکردش میکشم و خودمو بهش میمالم -سالارتم که داره جر میده فاقتو... میدونی من کلفت دوست دارم🔞🤤 https://t.me/+pVBCtv1qkas0ZDZk https://t.me/+pVBCtv1qkas0ZDZk برسام... مردی سکسی با تمیلات عجیب و خاموش... ولی وقتی دختره داستان لخت و عور جلوش راه میره...💦
Show all...
_فسقل کوچولوم خم شو سوراخاتو بنداز بیرون، می‌خوام بگامت! نرسیده به لباس عمو چنگ زدم ولی به زور خمم کرد. _عمو چیکار می‌کنی؟ من می‌ترسم توروخدا! _نترس کوچولو. یکم می‌خوایم باهم بازی کنیم، فقط ممکنه یکم جر بخوری https://t.me/+9Im4XEaIRFQwNTQ0 https://t.me/+9Im4XEaIRFQwNTQ0 https://t.me/+9Im4XEaIRFQwNTQ0
Show all...
_چند بار از پشت دادی؟ آروم گونم رو روی تخت گذاشتم و لب زدم: _باکرم آقا..عمو نمی‌خواست قیمتم پایین بیاد. برای همین هیچ وقت از جلوم استفاده نکرد. _بازی دوست داری؟ جای جواب دادن باسنم رو تکون دادم و بیشتر توی دید آقا آوردم.‌ هومی گفت و دستش رو نوازش وار روی باسنم کشید. قبل از این که خیس بشم #برس رو برعکس کرد و شروع کرد پشتم فرستادن و انگشتش رو.... https://t.me/+9Im4XEaIRFQwNTQ0 https://t.me/+9Im4XEaIRFQwNTQ0
Show all...
مـــاهـــ🐠ـــــی

خواندن این رمان برای سنین زیر 18 سال مناسب نیست🔞

#پارت_۲۸۴ سرکار خیلی فکر کردم. اخر سر هم به این نتیجه رسیدم یه هفته حداقلش صبر کنم. تا اون موقع آبا از آسیاب می‌فته و اون موقع دست سودا رو می‌گیرم و توی اون خونه می‌برم. آره… مطمعنا این بهترین فکر بود. تا اون موقع نه کسی یادش می‌موند و نه دیگه داستانی می‌شد که بخواد خر من رو بگیره و آش نخورده و دهن سوخته بشه. ولی حیف که نمی‌دونستم همه چیز قراره برخلاف تصور و برنامه من پیش بره. کارم تقریباً تموم شده بود که به سودا زنگ زدم. طول کشید تا جواب داد و صدای قهر‌آلودش توی گوشم نشست:« _الو؟! لبخند نرمی برخلاف ابروهای درهمم کنج لبم نشست. دخترکِ لوسِ من... _لباس بپوش بابا؛ من دارم حرکت می‌کنم شام بریم بیرون. باشه؟! لحن تخسش توی گوشم نشست:« _نمی‌خواد. امتحان دارم بیرون نمیام. می‌دونستم واقعاً امتحان نداره و لج کرده. اگه مطمعن نبودم اصرار نمی‌کردم. ولی چون می‌دونستم از لج دیشب اینطور می‌گه این‌بار جدی گفتم:« _دیگه نگم سودا! بپوش بابا دارم میام دنبالت باشه؟ طول کشید تا باشه کوتاه بی رغبتی بگه و تماس رو قطع کنه. نفسم رو محکم بیرون دادم و از جام بلند شدم. خدا عاقبت من رو با این وزه خانم بخیر کنه.
Show all...
20👍 10🍌 3🤔 1😢 1
-ببند دهنتو بذار قشنگ بکنه توش دیگه! گریه بلندی سر داد؛سعی کردم دستام رو آزاد کنم از اسارت طناب و جیغ زدم: -این سگه عوضی؛گفتی تری‌سام نه اینکه سگ بیاری بندازی به جونم! سیلی ای به س‌ی‌نه‌‌ی لختم زد،نگاهی به سگ بزرگش که خودش رو داخل بهشتم می‌کوبید انداخت و غرید: -دلت کلفتای دوستامو میخواد!؟ مالِ سگ ارضات نمیکنه گشاد خانم!؟ https://t.me/+cOv2LjMZ0k05ODAx https://t.me/+cOv2LjMZ0k05ODAx https://t.me/+cOv2LjMZ0k05ODAx دختر هاااتی ک فقط با رابطه گروهی ارضا میشه و....🤤🔞👅👆🏼
Show all...