Mahdi Nikbakht
www.mahdinikbakht.com وبسایت آموزشی https://instagram.com/m.nikbakht1988 اینستاگرام
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
189
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
Posts Archive
I slept, and dreamed that life was Beauty;
I woke, and found that life was Duty.
Was thy dream then a shadowy lie?
Toil on, sad heart, courageously,
And thou shalt find thy dream to be
A noonday light and truth to thee.
💢معجزه احترام
دارایی اصلی شرکتها، ماشینآلات، ساختمان و اسباب و اثاث نیست. مهمترین دارایی بنگاهها، نیروی انسانی است و یک بنگاه در صورتی موفق عمل میکند که بهرهوری نیروی انسانیاش به سطح قابل قبولی رسیده باشد. تحقیقات نشان میدهد نیروی كار اگر با آرامش خاطر و با انگیزه قوی کار کند و نسبت به آینده، نااطمینانی نداشته باشد، بهرهوریاش افزایش مییابد.
بخشی از آرامش نیروی انسانی بنگاهها به مسائل مالی و رفاهی مرتبط است اما بخش مهم آن به نوع ارتباط مدیران بنگاه با کارکنان بستگی دارد. هرچه فاصله میان مدیران بنگاهها و نیروی کار کمتر باشد و کارکنان احساس کنند مدیرانشان افرادی فروتن و به دور از کبر و غرور هستند و از همه مهمتر،آنها را دوست دارند، بهرهوری افزایش پیدا میکند.
احتمالا به همین دلیل است که شرکتهای بزرگ به دنبال یافتن راههایی برای تقویت ارتباط میان مدیران و کارکنان و کاستن از غرور و تکبر مدیران برای ایجاد ارتباط بهتر با کارکنان هستند. چندی پیش اکونومیست در مقالهای خواندنی، به برنامهریزی شرکتهای بزرگ از جمله توئیتر، گوگل و فیسبوک برای انسانیتر کردن محیط فعالیتشان اشاره کرد. اکونومیست نوشت؛ این شرکتها دنبال پیدا کردن راههایی هستند که مهندسان باهوش اما کمحرف بتوانند با همکاران خود ارتباط بهتری داشته باشند.
مقاله اشاره کرده بود که حتی موتورولا، مکدونالد، نایکی و نیسان نیز به این باور رسیدهاند که فرستادن مدیران اجرایی به کلاسهای آموزشی برای آموختن مهارتهای ارتباطی و گشادهرویی و کنار گذاشتن کبر و غرور به آنها کمک میکند تا وظایف خود را بهتر انجام دهند. به گمانم اکونومیست باید مینوشت مدیران برای افزایش بهرهوری باید یاد بگیرند کارکنان خود را دوست داشته باشند.
فرقی نمیکند شما کارمند کدام شرکت یا کارگر کدام کارخانه یا مدیر کدام بنگاه باشید،همینکه کارکنان و مدیران یک شرکت، رابطه بهتری با هم داشته باشند، بهرهوری افزایش پیدا میکند و به اصطلاح،کارها بهتر انجام میشود.
برخی افراد ذاتا انسانهای مغروری هستند و نمیتوانند خوب ارتباط برقرار کنند. برخی فروتنی را نیاموختهاند و از بالا به پایین به آدمها مینگرند و برخی هم با نگاه طبقاتی، آدمهای اطرافشان را ارزیابی میکنند. پدرم روی این موضوع خیلی حساس بودند و همواره رابطه بسیار خوبی با افراد در موقعیتهای اجتماعی مختلف داشتند. برای ایشان تفاوتی نداشت که آدمها متعلق به کدام طبقه هستند و همه انسانهای اطرافشان را شایسته برخورد خوب میدانستند.
برای پدرم کارگر و حاجی بازاری تفاوتی نداشت و با همه احترام آمیز برخورد میکردند. در کاروانسرای حاج مهدی، هیچوقت سفره ایشان از کارگران و دهقانان و باربران جدا نبود و هرگز ندیدم روی زیراندازی متفاوت از آنها بنشینند.
به خاطر دارم یک روز سر سفره ناهار نشسته بودیم که زنگ در خانه به صدا در آمد. در را باز کردم یکی از دهقانانی بود که در مزرعه ما کار میکرد؛ با پدرم کار داشت. به پدر اطلاع دادم که فلانی آمده و با شما کار دارد. گفتند: چه خوب، راهنمایی کن بیایند سر سفره. به مهمان گفتم سفره پهن است و پدرم خواستند که بیایید داخل. ایشان هم دعوت را پذیرفت و مستقیم داخل شد. ظهر تابستان بود و پای مهمان که از چکمه لاستیکی بیرون آمد، بوی ناخوشایندی فضای اتاق را گرفت. من دماغم را گرفتم و سر سفره نشستم تا به غذا خوردن ادامه دهم. پدرم بعد از احوال پرسی گرمی که با مهمان داشتند، تعارف کردند که سر سفره بنشیند. ایشان تشکر کرد و دقیقا همان جایی نشست که من هم نشسته بودم. به خاطر بوی پای مهمان حالم خراب شد و با ایما و اشاره به پدرم اعتراض کردم. پدرم نگاه تندی کردند که یعنی ساکت باش و بیادبی نکن. بشقابم را برداشتم و در قسمت دیگری از سفره نشستم اما پدرم به شدت ناراحت شدند و گفتند: این چه کاری است؟ اگر سر این سفره نشستهای، به خاطر زحمتهای ایشان است. برای خودت راحت نشستهای و در رفاه هستی اما باید بدانی همه اینها به خاطر زحمت انسانهایی نظیر ایشان است. پدرم اگر سه بار در زندگی من را دعوا کرده باشند، یکی همین مورد بود که برایتان نوشتم.
هرچند امروز تحقيقات علمي چنين نتايجي را نشان ميدهد اما گذشتگان ما با فرهنگ خودآموز مذهبی و اخلاقی و با خصلتهای انساندوستانه چنين رفتاري در پیش میگرفتند. درسی که میتوان گرفت تنها این نیست که کارکنان و کارگران باید مدیران و رهبران خود را دوست داشته باشند تا کارها خوب پیش رود؛ مهمتر این است که مدیران،کارکنان خود را دوست داشته باشند.
محسن جلالپور
کانال مدیریت رفتارسازمانی
مطلبی از آقای پرویز درگی:
دقیقاً ۲۳ سال پیش در اتوبان قزوین- تهران بعد از سیمان آبیک با
سرعت ۱۵۰ کیلومتر در ساعت با اتومبیل پاترول دو درب به سمت
تهران می آمدم.
هم عشق سرعت داشتم و هم اینکه کلاسم دیر شده بود.
ناگهان متوجه یک افسر راهنمایی و رانندگی شدم که کنار اتوبان
برای اینکه من را متوقف کند چنان بالا و پایین می پرید و دست
تکان می داد که دیدنی بود.
به ناچار در فاصله ای جلوتر توقف کردم و قبل از اینکه من دنده
عقب بگیرم ایشان سوار ماشین راهنمایی و رانندگی شد و خودش را
به من رساند.
تصور من این بود؛ که اتومبیل را به پارکینگ هدایت خواهند کرد
و خودم هم با جریمه سنگینی مواجه خواهم شد.
پیاده شدم او هم پیاده شد. آنقدر عصبانی بود و فریاد می کشید که
اجازه حرف زدن پیدا نکردم. در همان حال پرسید؛ شغلت چیست؟
من هم که تازه مدرس دانشگاه شده بودم و در سنین جوانی برایم
بسیار مهم بود، با عذرخواهی بابت سرعت بالا گفتم استاد دانشگاه
هستم؛ کلاس دارم. چون دیر کردهام با سرعت می رفتم.
او با فریاد (البته کمی نسبت به لحظات قبل آهستهتر) گفت عزیزم،
من و امثال من زحمات زیادی کشیدیم تا شما جوانان فرصت درس
خواندن پیدا کنید.
شما عزیز ما هستید. سرمایه ى این مملکت هستید. تقاضا میکنم) به
خاطر خودت و به خاطر کشورت، مواظب جان خودت باش و این
را بدان اگر از خودت مواظبت نکنی بابت مالیاتی که دادم تا تو
درس بخوانی راضی نیستم. و بعد دست داد و خداحافظی کرد.
مات و مبهوت شده بودم.
خودم را جمع و جور کردم؛ و گفتم: من به شما قول می دهم؛
هیچگاه بیش از سرعت ۱۲۰ کیلومتر نروم.
آنقدر برخورد ایشان برایم آموزنده بود؛ که همواره به قولم وفادار
بوده ام و همیشه تصور می کنم آن افسر شریف من را می بیند. اگر
او اتومبیل مرا می خواباند و من را جریمه می کرد، آنقدر تحت
تأثیر قرار نمی گرفتم.
گاهی یک رفتار چقدر می تواند آموزنده باشد. هرچند هر برخورد
قانونی حق ایشان بود.
این گذشت تا چند ماه پیش در اتوبان باقری تهران از سمت شمال به
جنوب با سرعت ۱۰۰ کیلومتر می رفتم.
ناگهان متوجه افسر جوانی شدم
که به سمت وسط اتوبان دوید و با تابلویی در دست دستور توقف
داد.
در کنار اتوبان ایستادم و پیاده شدم.
عرض کردم؛ قربان تخلف کردم؟
گفتند: بله اینجا سرعت ۸۰ تاست ابتدای اتوبان هم مشخص
شدهاست. گفتم معذرت می خواهم متوجه نشدم.
مدارک را گرفت و جریمه کرد.
وقتی مدارک و جریمه را به دستم داد
گفتم :حال که کار تمام شده است می خواستم مطلبی را عرض کنم و
ادامه دادم
شماعزیز ما هستید و سرمایه این مملکت، آنطور که شما به وسط
اتوبان دویدید من نگران سلامتی تان شدم.
شما می توانید شماره اتومبیل خاطی را بردارید و جریمه کنید یا به
گشت بعدی اطلاع دهید اما خواهش می کنم به وسط اتوبان ندوید.
افسر ساکت بود.
به چشمان او نگاه کردم خیس شده بود با بغض خفیفی گفت تا به
حال کسی که او را جریمه کرده باشم با من اینطور صحبت نکرده
بود!
خداحافظی کردم و یاد آن افسر شریفی افتادم که همین جملات را ۲۳
سال پیش به من گفته بود.
و آن تأثیرات را در روح و روان و دل من گذاشته بود.
که دیگر آنطور عشق سرعت نداشته باشم. حال خداوند فرصتی
برایم فراهم کرد که من آن جملات سازنده و زیبا را به نسل بعدی
همان افسر بگویم.
جوانان، عزیزان ما هستند. و سرمایه ى این مملکت؛ لازم است
مواظب خودشان باشند.
تمام مردم برای بالندگی آنان هزینه دادهاند، مالیات دادهاند و زحمت
کشیده اند و آنان را دوست دارند. نگذارید از دست بروند
سبز باشید ...
پرویز درگی
اما چه باید گفت؟
از انسان نمایانی که
ننگِ نامِ انسانند...
#ضرورت_انسانیت_دانستن
#نشئه_خلق_نقدینگی
https://www.cbi.ir/showitem/17179.aspx
برای کسانی که قصد دریافت تسهیلات از بانک ها دارند.
صلح، حسن نیت و بسیار واژه های دیگر که در این دنیا قریب می نمایند ولی غریبند...
@mahdinikbakhtchannel
#خلاصه_کتاب "سیزده اشتباه مهلک مدیران"
@mahdinikbakhtchannel
#درخواستی
✅ تسویه بدهی دولتی ها و خصولتی ها با شوکهای ارزی
در دولت دهم بدهی۶۴ هزار میلیارد تومانی (معادل ۵۷ میلیارد دلار) دولت به سیستم بانکی با شوک ارزی به ۹۶ ه م ت (۲۵ میلیارد دلار) و در دولت دوازدهم بدهی ۲۵۴ هزار ه م ت دولت (۶۱ میلیارد دلار) به سیستم بانکی با شوک ارزی به ۵۲۶ ه م ت (۲۱ میلیارد دلار) بالغ گردید. همچنین کاهش ارزش حقیقی سایر بدهی ها و حقوق کارکنان دولت را هم باید در نظر گرفت. دولتها در دور دوم به بهانه تحریمها با شوکهای ارزی اقدام به تسویه حساب (یا ریست خود) می کنند.
سیستم بانکی نه تنها هزینه تسویه بدهی دولت را پرداخت نمی کند که هزینه های خود را به آن اضافه می کند و همه را با کاهش ارزش پول سپرده گذاران جبران می کند.
بنگاههای خصولتی در سایه تحریمها قیمت فروش محصولات خود را با مهندسی عرضه چندین برابر می کنند.
تحریمها نعمتی برای دولت، بانکها (و به ویژه بانکهای خصوصی) و بنگاههای خصولتی است تا به بهانه آن با غارت مردم از مسیر شوکهای ارزی و قیمتی بدهی های خود را تسویه کنند و منافع کلان به جیب بزنند.احسان سلطانی
برای آنانکه به بهانه ی مسئولیت از خود رفع مسئولیت میکنند،مهم است که جزیی از چه کلی باشید و در همه ی خروجی های کل شریک هستید حتی اگر وجدانتان را به خواب بزنید...
یکی از مضرترین تمایلاتی که من در طبیعت بشر دیدهام ناراضی بودن از حال و چشمداشت به آینده ی مجهول است. بجای اینکه از گلهای زیبایی که در کنار پنجره اتاقمان روییده است لذت ببریم در عالم رویا به گلستان سحرآمیزی که در کرانه ی افق است چشم دوختهایم.
کاری از تجارت نیوز که پشت پرده شوهای تبلیغاتی صداوسیما را نشان می دهد...
افرادی که سرمایه خود را در بازار سرمایه باختند المانی هستند از کل کشور ما در همه عرصه ها.
"توهم دانستن"، آفتی که کل این سرزمین را به سمت نابودی میبرد. کل کشور ما الان توسط مدیرانی اداره میشود که فکر میکنند بلد هستند و نتیجه فعالیتشان میشود وضعیتی که مملکت امروز در همه عرصه ها با آن مواجه است و آن ها هردم بهانه ای برای ناکارآمدی خود دارند، غافل از ناآگاهی و ناتوانی خود...
وقتی چاپلوسی و رانت و پارتی و سهمیه معیار بالا رفتن افراد میشود میرسیم به انفجار ابله ها که کم کم کشور را در همه عرصه ها به لبه پرتگاه رسانده اند از تولید و صنعت و اقتصاد گرفته تا سلامت و مسائل اجتماعی و زیست محیطی...
@mahdinikbakhtchannel
💢چرا افراد خردمند، متفکر و باهوش شاد نیستند؟
♈️آیا تابهحال متوجه شدهاید که اغلب افراد باهوش و متفکر در یافتن شادمانی ناکام هستند؟ این افراد ممکن است یک شریک زندگی دوستداشتنی داشته باشند و در شغل خود هم موفق باشند؛ با اینحال، چیزی وجود داشته باشد که باعث شود آنها احساس تنهایی، عدم رضایت و خوشحالی کنند. همانطور که ارنست همینگوی میگوید: «خوشحالی افراد باهوش نایابترین چیزی است که من میشناسم.»
🔰در اینجا به ۶ دلیل عمده نادر بودن شادی و خوشحالی در افراد بسیار باهوش و متفکر اشاره می کنیم:
1️⃣ افراد باهوش شاد نیستند چون همهچیز را بیش از حد بررسی میکنند
اغلب افراد باهوش که دارای IQ بالایی هستند، بیش از حد به تفکر میپردازند. به این معنی که بهصورت مداوم تمام اتفاقاتی را که در زندگی شخصی خود و خارج از آن میافتد، آنالیز میکنند. این ویژگی بهخصوص زمانی که فرآیند تفکر آنها را به نتایج نامطلوب و ناامیدکننده میرساند، باعث میشود انرژیشان کاملا تخلیه شود و نتوانند خوشحال باشند.
آیا این جمله حکمتآمیز را شنیدهاید که میگوید «جهالت نعمت است!». واقعا همینطور است، هر چه کمتر بدانید و بیشتر بیخیال باشید به همان میزان خوشحالتر خواهید بود.
♈️داشتن توانایی شناخت افراد و انگیزههای پنهان آنها در اغلب موارد کافی است تا باعث شود که گاهی اوقات از تمام جهان مایوس شوید؛ بماند که احساسات ناشی از تفکر در مورد مسائل فلسفی، معضلات جهانی و محیط زیست و مشکلات معماگونه بیانتهای زندگی، هیچ راهحلی ندارند.
2️⃣ شاد نیستند چون دارای استانداردهای بالایی هستند
افراد متفکر فارغ از اینکه در مورد چه حوزهای از زندگانی صحبت میکنیم، میدانند که چه چیزی میخواهند و به کمتر از آن رضایت نمیدهند. این بدان معنی است که برای آنها خوشحالی و رضایتمندی از دستاوردها، روابط و به معنای واقعی کلمه هر چیزی که در زندگی آنها وجود دارد، بسیار دشوار است.
♈️علاوه بر این، بسیاری از افرادی که داری ذهنیت نظری درخشان هستند، دارای فراست کاربردی ضعیفی هستند و بهنوعی دیدگاههای ایدهآل گرایانهای نسبت به جهان دارند. بنابراین، زمانی که انتظارات آنها با واقعیت سرد زندگی و دیگران روبرو میشود، ناگزیر به ناامیدی میانجامد.
3️⃣ شاد نیستند چون به خودشان هم بسیار سخت میگیرند
یکی از دلایل عدم خوشحالی افراد متفکر و باهوش این است که آنها در مورد خودشان خیلی سختگیری میکنند. در اینجا، منظور از سختگیری صرفا درباره دستاوردها و یا شکستها نیست. افراد باهوش و متفکر اغلب خود و رفتار خودشان را به طرز دقیقی تحلیل میکنند، گویی عمدا به دنبال موضوعاتی برای سرزنش خود باشند.
♈️گاهی اوقات صرفا در رختخواب خود دراز میکشند و ناگهان یاد موقعیتی میافتند که بهگونهای که لازم بوده عمل نکردهاند. همین یادآوری کافی است تا خوابشان را به هم بزند.
♈️افراد باهوش اغلب چنین بازگشت به اشتباهات گذشته را تجربه میکنند. همه اینها سبب پرورش احساس گناه، نارضایتی میشود که میتواند برای حس خوشحالی در حکم سم باشد.
4️⃣ واقعیت برای آنها ارضا کننده نیست
این افراد هرگز دست از جستجو برای یافتن چیزی بزرگتر برنمیدارند. ذهن و تخیل بیقرار آنها اجازه نمیدهد که آرام بگیرند و از چیزهای خوب در زندگی خود لذت ببرند. به نظر میرسد که واقعیت و مسائل پیش پا افتاده آن برای ایشان صرفا یک موضوع خستهکننده محسوب میشود.
5️⃣ فقدان ارتباطات عمیق و درک نشدن توسط دیگران
یکی از بزرگترین تجربههایی که هر انسانی میتواند داشته باشد این است که حس کند توسط فرد دیگری واقعا درک میشود. اینکه با یک فرد همفکر در جایی ساکت بنشینید و مکالمهای معنیدار داشته باشید، بسیار آرامشبخش است. اینکه متوجه شوید که این فرد نظرات شما را درک میکند و در مورد جهانبینی شما درباره جهان، عقاید مشترک دارد یکی از نیازهای اساسی انسانی است.
متاسفانه افراد متفکر بهندرت از این لذت بهرهمند میشوند. بسیاری از آنها احساس تنهایی و عدم درک شدن میکنند، گویی هیچکس قادر به دیدن و درک کردن و بها دادن به عمق ذهن آنها نیست.
♈️آنها صرفا ترجیح میدهند در مورد چیزهای جذاب و معنیدار صحبت کنند تا اینکه درباره غذا، آبوهوا و برنامههای خود برای تعطیلات آخر هفته بحث کنند.
6️⃣ شیوع مشکلات روحی روانشناختی
اختلالات روان پزشکی ازجمله اضطراب اجتماعی و اختلال دوقطبی در میان افراد متفکر و باهوش شایع است در عین حال، افراد باهوشی که از اختلالات روانی رنج نمیبرند، هنوز هم در معرض ابتلا به افسردگی وجودی هستند که اغلب ناشی از تفکر و تعمق بیش از حد است. این طرز تفکر باعث میشود که بخواهید زندگی خود را مجددا ارزیابی کنید و در نتیجه بدون دلیل خاصی اندوهگین شوید.
" کانال مدیریت رفتار سازمانی"