••♡نَبضِ اِحساس♡••
~ شازده كوچولو: آخرشم اونایی واسم ميمونن که اصن روشون حساب باز نکرده بودم و گذاشته بودمشون حاشیه ی زندگیم. روباه روزنامه روى ميز رو برداشت عينكشو زد و گفت: "اوناهم منتظرن بیاریشون وسط که برن" همه ی روزی میرن. ♡︎☹︎ .
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
200Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
یکی میخنده، یکی غمگینه، یکی غر میزنه، یکی انرژیش بالاعه، یکی با آدما حال میکنه، یکی حوصله هیچکس رو نداره و همهی اونا منم.
♡🥀
من هیچوقت از گم شدن نترسیدم
من از پیدا نشدن میترسم.
بچه که بودم، برای اینکه بفهمم کیا دوستم دارن میرفتم یه گوشه قایم میشدم و صدام در نمیومد؛ انقدر اونجا میموندم تا که خسته میشدم و خودم از پناهگاهم بیرون میومدم.
اینکه کسی دنبالم نگشته بود خیلی سخت بود اما اینکه حتی کسی متوجه نبودنم نشده بود، بیشتر عذابم میداد.
هنوزم که هنوزه هر چند وقت یه بار، همه چیو میذارم و میرم، هنوزم امید دارم به اینکه بالاخره یه نفر پیدا میشه که نبود من به چشمش بیاد و بخواد که منو پیدا کنه ولی
این روزها دیگه نمیرم یه گوشه قایم بشم تا کسی بیاد و پیدام کنه؛ آخه کسی که دور خودش دیوار میکشه منتظره یه نفره تا بیاد و این دیوارها رو بشکنه و نجاتش بده اما من از منتظر بودن خسته ام، من میون یه عالم آدم که هیچکدوم منو نمیشناسن، نشسته ام و میخندم و حرف میزنم و تنهام!
من خیلی وقته گم شدم،
من دیگه هیچوقت پیدا نمیشم.
من از جهان چه خواستم؟
ڪمے نشستن و
به ماه و آسمان نگاه ڪردن و
ڪمے دویدن و
به قلههاے دورها رسیدن و
ڪمے سڪوت ڪردن و
صداے ڪائنات را شنیدن و
ڪمے از عشق گفتن و شنفتن و
ڪمے رهایے و شُڪوهِ آشنایے و
ڪمے سفر...
من از جهان چه خواستم؟
ڪمے خیالِ خوش، نه بیشتر...
دیدی مثلا میگن از یه جایی به بعد دیگه چیزی مهم نیس واست یا از یه جایی به بعد دیگه چیزی باعث نمیشه ذوق کنی...حس میکنم دقیقا دارم تو این " از یه جایی به بعد " زندگی میکنم.
♡🥀
بگذار بگویند و بگویند و بگویند..
بگذار بِبُرند و بدوزند و بپوشند..
تو بخند، گوش بده، خیره بمان، هیچ مگو.
🍂
🍃🍂
🍂🍃🍂
در میکده گفتند خدا نیست ولی بود
در صومعه گفتند ریا نیست ولی بود
گفتند که چرک کف دست است زر و سیم
بر زخم دل ریش دوا نیست ولی بود
گفتند که شیطان لعین را سر و سری
با قاری قرآن و دعا نیست ولی بود
گفتند که با عشوه گر و رشوه گر و دزد
هم کاسگی اهل قضا نیست ولی بود
گفتند که مرد عملیم و سخن ما
نفخ شکم و باد هوا نیست ولی بود
گفتند ره ما و علی حیدر کرار
اندازه ی یک موی جدا نیست ولی بود
گفتند در این مملکت از فرط عدالت
دیگر خبر از شاه و گدا نیست ولی بود
گفتند و شنیدیم و با تجربه دیدیم
هر آنچه که گفتند روا نیست ولی بود
گفتند که بیرنگ به آیینه نزن سنگ
آیینه تر از دولت ما نیست ولی بود
؟؟؟؟؟
Repost from Herat Times هرات تایمز
مجیب الرحمان انصاری خطیب مسجد جامع گازرگاه هرات در یک انفجار کشته شد.
@Herat_Times
اولش خدا بزرگه و وسطاش باید ببینیم قسمت چی میشه و آخرشم حتما حکمتی توش بوده...!!!
مثل مردابِ غمگینی که نیلوفر نداشت
حالِ من بد بود اما هیچ کس باور نداشت . . .!😄❤️🩹
.