cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

𝑨𝒔𝒉𝒈𝒉 𝑴𝒆𝒔𝒉𝒌𝒚 𝒎𝒂𝒏

رمان هیجانی رازآلود در آخرعاشقانه ای خاصِ! بنرها پارت رمان در آینده و حال هستند🔥

Show more
Iran54 780The language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
3 784
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

کسی هس راجب bdsm مطلب بزارع توی کانال یا نویسنده رمان bdsm ددی لیتل باشه من کانالاش دارم🥲😂ادمش ندارم اگه کسی هست بگه لطفا اگه کسی هم تکست میزارع بگه
Show all...
خوبب من پی چهار نفر میگردم اطلعات اس امی زیادی داشته باشن بتتونند متن بزارن من خودم یاد دارم یه چیزایی ولی حوصله نوشتن ندارم اگه کسی هسی یا ریپ بزنه روم یا بیاد پی من آمم رمانم مینویسید بگید هزینش میدممممم بهتون به شرطی ک خوشم بیاد
Show all...
Repost from N/a
00:01
Video unavailable
[ GIF ] #پارت_واقعی #ژانر_2ددی_گی_لیتل_گرل_لیتل_بوی صبح که از خواب بیدار شدم دیدم داداشی هنوز بیدار نشده وایسادم رو تخت و یهو بپر بپر کردم جیغ زدم +جیییییغ زلزله زلزله جیییغ فرار کنید که داداش از خواب پرید تو شک بود یهو در محکم باز شد ددی ها با بالا تنه ل*خت خودشون رو پرت کردن داخل .. ×چی شده ؟ ÷چرا جیغ میزدید ؟ آرشام با دیدن ددی ها بغض کرد بود که ددی آرکا سریع بغلش کرد سعی کرد آرومش کنه من همینجور داشتم با چشمام بدن ددی رو دید میزدم که یهو یه اسپنک محکم به با*سنم خورد و افتادم رو تخت +آخ ددی چلا میزنی؟ ÷این چه کاری بود کردی بچه ام ترسید بزنم بچسبی به دیوار یا خدا ددی آریا یهو چه خشن شد ، با صدای ددی آرکا برگشتم سمتش ×به نظرم باید جلو داداشش تنبیهش کنیم تا ادب بشه با چشمای مظلوم نگاش کردم +بابایی چجول دلت میاد نینی کوشولو تنبیه تنی گلیه میتنه هاااا ×تنبیه میکنم که ادب بشه با لبای آویزون نگاش کردم +بابایی هنو با*سنم دلد میتنه 😱😱یعنی بعدش چی میشه 😱😱 https://t.me/+UZWobv5yGItiOTM0 https://t.me/+UZWobv5yGItiOTM0
Show all...
#پارت۲۷ شما میدونینی حاج خانوم و حاج جلال که نیلی رو اگر بیشتر از فرنگیس دوست نداشته باشم کمتر ندارم از زمانی که پای نیلی به خونه ما باز شد پسرم براش مثه عموش بود اما کم کم علاقه تغییر کرد و ما شاهدش بودیم. با اومدن نیلی کمر خم پسرم باز خوب شد و بچم سرپا شد و به خدا تا ابد مدیون این دخترم. هر چند میدونم بچم سنش زیاده نسبت به این شاه دختر اما علاقه رو از جفت چشماشون میتونی بخونی..... خدایا اینجا الان دارن برا من خواستگاری میکنن؟پس هر چی بچه ها اونشب به هم گفتن واقعی بود؟یعنی ازین جریانم خبر داشتن و نگفتن؟ منی که شل و عادی نشسته بودم تا صحبتای مامان شروع شد انگار عصا قورت دادم . انقدر صاف نشستم که کمر درد گرفته بودم. شر شر عرق از سر و کلم سرازیر بود و صورتم به قرمزی فرش زیر پام بود.... فرنگیس و نگار و مژده کنار نیلی نشسته بودن و زیر زیرکی میخندیدن...میدونستم باهاشون چکار کنم نیم وجبیا رو.... -بله خواهر جان.منم خیلی وقته متوجه شدم. انشالله که خیره. پسرم سیامک شما حرفی داری بگو.... -والا مادر جان ...خاله .... این دراز دیلاق که جلومون نشسته..... -خجالت بکش پسرم ادم به برادرش اینجوری نمیگه.... همه با دراز دیلاق خطاب شدنم خندیدن. خودمم خندم گرفته بود. ولی تو مراسم خواستگاریش با نگین جبران میکنم😂 -بله مهتاب بانو....چشم.... داشتم میگفتم این آقای دراز دیلاق که در خدمتشون هستیم.... این دفعه همه بلند خندیدن حتی خود من.... -از برادر به من نزدیک تر و از دارو مرهم برا من بهتر بوده. همیشه نیلی رو بهش سپردم و هیچ وقت سرمنده اعتمادم بهش نشده.... میدونم نیلی رو بسپرم دستش بهتر از من نگه میداره.... اما یه شرط دارم برا قبول کردنش به عنوان غلام دخترم..... باز همه خندیدن و یدفه ناخوداگاه نیلی با ارنج به پهلوی باباش زد و اروم گفت: عه بابا..... صدای اخ سیامک با ضربه ای که نیلی زد تناسب چندانی نداشت و سیامک ادامه داد -به خدا شرطم همین بود... این عادت سقلمه زدن رو از سرت دربیاره یا اگر هم میخوای برنی به خودش بزنی... بخدا پهلوم سوراخ شده.... باورم نمیشد.... یعنی همینجوری تموم شد؟ یعنی نیلی زن من شد؟ -حالام برین تو اون اتاق درم ببندین حرفاتونو بزنین که میدونم این پسره یالغوز تا الان حتی یبار هم نگفته دوست داره چه برسه از اینده شیرین برات حرف بزنه..... با خنده بهش گفتم: بخدا نوبت تو هم میرسه ها چند روز دیگه. -تهدیدم میکنه .....عه عه عه..... پسره پررو پدر زنتو تهدید میکنی؟...... چیزی نمیتونستم بگم و با نیلی وارد اتاق شدیم.تا در رو بستم و از پشت تو بغل نیلی فرو رفتم. دستشو کمی شل کرد و برگشتیم رو‌برو هم اما هنوز تو بغلم بود. روسری نازک کوچیکش کنار رفته بود و موهاشو که بولوند کرده بود دقیقا زیر چشمای من بود... دم عمیقی از موهاش گرفتم. بغلش کردم و رو ذره ذره پوست صورتش بوس های داغی کاشتم. خودداری من بیش از حد بود تا نزدیکش نشم و حالا یدفعه تموم تنم افسار پاره کرده بود برا لمس تن نیلی. برا مالکیتی که باید مال من باشه. برا اغوشش که اروم ترین اقیانوس جهانه واسم. از بچگیش با بودنش اروم بودم و الان بدون اون ارامش از همه زندگیم میره. چکار کنم که اروم شم؟چکار کنم داغی مغزم از این همه جریان یدفعه دل بخواه من کم بشه.... ناخوداگاه رفتم سمت ترقوه و گردن نیلی. بوسش کردم و تو بغلم فشار دادمش. دلم بد جور تنگ بود. نا خوداگاه اشکام سرازیر شد. برعکس شده بود. دخترا معمولا از بس احساساتین وقتی به عشقشون میرسن گریه میکنن من دست همه دخترا رو از پشت بسته بودم جوین شید تا این داستان خوب و از دست ندید 😁😎 قسمتای جذاب زیاد داره 🦦🔥 https://t.me/+3rZbT00oX1E3NTM0
Show all...
ناب آبی

عشق اول

Photo unavailable
اشكش را در مياوريد ، مينشينيد تا ديگران ارامش كنند سر غرورتان ميمانيد و هرگز "معذرت ميخوام"را به زبان نمياوريد! آخرش هم ميگوييد نميدانم چرا رفت!؟ و جواب "چرا رفتن ها" گاهي تنها در رفتار هاي اشتباه خودتان است! نيلوفر رضایی
Show all...
گـیــس بــریــ🔥ــده #پارت۳۴ -کیامهر کی اومده؟ -یه دوساعتی هست. چیزی شده؟ نباید میذاشتیم بیاد؟ -اتفاقا من نبودم تنها کسی که حق داره بیاد داخل خونه از مردها فقط کیامهره. تنها کسی که بهش اعتماد دارمه زندگیمو بهش بسپرم. ولی جز اون هر کی اومد اگر خاله اینا نبودن دست به سرشون میکنی...فهمیدی؟ -بله فرهاد خان متوجه شدم. -من یا خاتون یکیمون حتما باید باشیم تا کسی وارد خونه بشه فهمیدی؟ -بله خانزاده -باز گفت خانزاده. دختر تو تو روستا بیست متر زبون داشتی جواب خان رو میدادی. الان چرا از من میترسی. چرا منو درست صدا نمیزنی. به تو گفتم اسم منو درست صدا بزن.اصلا من بعد با من راحت باش. مثل زن و شوهرای واقعی صدام کن اومدم یبار تو طول عمرم حرف ینفر رو گوش کنم. خاتون گفته بود فرهاد گفت بمیر بمیر پس از در دوستی وارد میشم. دلم برای خود قدیمم و زبون تند و تیزم تنگ شده. -من اینجوری صداتون میزنم چون براتون احترام قائلم خانزاده. اوایل ازتون میترسیدم. چون شما روی حرف خان حرف زدین و کسی این جرات رو نداره. درسته منو بزور اوردین اینجا ولی میدونم که خواهرم نازگلو نجات دادین از دست ادمای هیز اونجا. پس انقد تو ذهنم محترمین که هر چی بگین نه نمیگم . چشم ازین به بعد جواب من به شوهرمه فرهاد جان. -فهمیده بودن بهت نمیاد سارای. تو باید مثه شیر غرش کنی با دستاش از دوطرف بازوهام رو گرفته بود و چشم تو چشم نگاهم میکرد. علاقه و کشش رو از تو چشماش میخوندم. اما حتی نزدیکتر نشد. چرا یدفعه این فرهاد جان رو برق میگیره. یبار جوری عمل میکنه چهارشاخ گاردان ادم میپره. یبار جوری رفتار میکنه با انگار یه پرنسس از خاندان قدیمی سلطنتی هستی. واقعا فرق بین داد و بیداد و مهربونیاش ، خوب و بد احوالش تقریبا یه ثانیه است و نمیتونی تشخیص بدی احساسش بهت چیه یا به یه کار بخصوص. سریع لباساش رو عوض کرد و باز با هم رفتیم پایین. -بازم خوش اومدی کیا جان. راستی قضیه خونه که گفته بودی حل شد. بنام خودت خریداری شد. فقط طبق قرارمون سهمت تو شرکت فعلا مسدود شده و ماهی فقط ده میلیون برا هزینه هات واریز میشه. -عه خوش خبر باشی پسر. خاتون جان اینم از خونه. کار هم که در حال کارم. دیگه بزرگتری با شما.... -معصومه فردا شمیم با کیامهر میرن برا خرید حلقه. باهاشون با شوهرت برو. هر چی لازم داری براش بخر. وسایل خونه و جهیزیه قانونا با دختر نیست. همه چی هم کیا داره. میرین فقط طلا و چمدون و اینه اینا میخرین....یادته که یه مقدار حقوقتو بهت ندادم گفتم سرمایه گذاری کردم برات.....الان تو بانک صادرات بنام شمیم و شوهرت حدودا یک و نیم میلیارد پول هس. اون موقع برات طلا میخریدم که دوماه پیش فروختم. تموم وسایلی که میخوای بخری رو از پول خودت بهترینشو بخر. یمقدار هم از طرف من کادو میگیری... -خاتون جان خدا از بزرگی کمت نکنه. اگر تو رو نداشتم چکار میکردم خاتون جان ایشالا به همه ارزوهات برسی....اصلا نمیدونم چی بگم... خاله معصومه پر خنده بود اما گریه میکرد. نگاه هاش به خاتون شدیدا قدر شناسانه بود خاتونو شونه هاش رو بوس کرد چه پا قدمی داشتم من. رفتم از اتاقش شمیم رو بیرون کشیدم و اوردم کنار کیامهر خان نشوندم. -خدا خیرت بده ابجی. این دختره که خودش عقلش نمیرسه دس دس میکنه واسه اومدن. یموقعی میفهمه اشتباه کردی با دوتا حوری...... هنوز حوری از دهن کیا مهر خان بیرون نیومده بود که گوش کیامهر تو دستای شمیم اومد و پیچوند: -تو غلط میکنی بچه پررو. حوری میخوای؟ وقتی گوشتو دادم طلا تو حیاط خورد میفهمی باید جلو من از حوری حرف بزنی یا نه..... اومد چاقو ورداره که -دیدی ابجی دلش نیومد گوشمو ببره....دید که خدا منو زده دارم میگیرمش بهم یه ارفاقی هم بکنه... تا حرفشو زد دوید پشت خاتون شمیم هم دنبالش...انقدر از شمیم کتک خورد که هممون رو زمین پهن شده بودیم این روی این خاندان و ندیده بودم هیچ وقت
Show all...
Photo unavailable
زمان تصميم ميگيرد چه کسی را در زندگيت ملاقات خواهی کرد، قلبت تصميم ميگيرد چه کسی را در زندگيت ميخواهی، و رفتارت تصميم ميگيرد چه کسی در زندگيت ميماند.
Show all...
گـیــس بــریــ🔥ــده #پارت_۳۴ زیاد طول نکشید تا خانزاده اومد و از دیدن کیامهر خان تو خونه شاد شد به من و نازگل هم که نگاه کرد از لباس های جدید استفاده کرده بودیم خوسش اومد. یا لااقل قیافش این بود که خوشش اومده. خاتون هم از اتاقش بیرون اومد و کیامهر دوید و رفت دست خاتون رو بوس کرد. برام جالب شد که انقدر این ادم تو این خونه به همه نزدیکه رو به فرهاد بعد از چاق سلامتی هاش گله هاش رو شروع کرد: - اخه به تو هم میگن رفیق؟داداش؟مرد حسابی زن میگیری خاتون باید به من بگه؟ مرد حسابی تو حساب باد تو ......خونه منم داری.... اولین بار بود که خنده خانزاده رو میدیدم...هم خندید و هم تشر زد: کیاااااااا بفهم چیو کجا میگی. جلو خاتون؟ با شیطنت رو به خاتون کرد و گفت: خاتون جان دورت بگردم حیف که حضورت انقدر با صلابت و با طراوته که نمیخوام این مرتیکه رو بترکونم.....وگرنه میدونستم باهاش چکار کنم زنش هنوز یماه نشده از خونه بندازتش بیرون -از تو بر میاد پسررررر. بیا اینجا بشین کنار من بذار معصومه چای بیاره..... نه بگم درد دلت چایی بیاره هم با من حرف بزن هم یکم رفع دلتنگی کن.... -ای خاتون جلب شدیا... انتقام به این روش از اعدام به سبک رومیا که پوست میکندن که بدتره.... بشینه جلوم فقط نگاه کنم؟ -حد خودتو بدون بچه... هر وقت پدر مادرت اومدن خواستگاری اونوخ حرف دیگه بزن. اگر هم نمیان برو برا خودت کار و زندگی جور کن خونتونم با من....دوماه پیش بهت گفتم که... -میدونم خاتون جان. دست بوستم هستم. تا اخر این ماه خودم میام خواستگاری. من همین که بزرگترم شما باشی برام کفایته... فهمیدم در مورد شمیمه و گویا خانواده اقا کیا راضی نیستن اما باز خاتون پشتشونه. این زن چقدر خوبه... -خانوم بیا اتاق کارت دارم... چشمی گفتم و همراه خانزاده به سمت اتاقش رفتم. خدا میدونه باز چه دعوای بی دلیلی میخواد منو بکنه. اخر سر نفهمیدم مهربونه یا خشن. بعضی مواقع پشتته بعضی مواقع میخواد گردنتو بشکنه
Show all...