سیارَک🌍☁️💜

[#گزارش‌وضعیت] بارون می‌زد و هوا خیس بود و آش داشتیم🌧🤍

:)⛈

هواپیما آبی میارن هواپیما آبی می‌برن گاهی ⭐️ میشن از این سو اون سو می‌پرن فرودگاه‌ها گاهی خطی‌ان که تورو به من می‌رسونن گاهی می‌برمت ناکجا ناکجایی که نمی‌دونن🩵💜

این قاب ۴ تا ویژگی داره! ۱.گیاهی که حتی اسمش رو هم نمی‌دونم و خیلی دوستش داشتم رو آقای امیرکیان قبل از اینکه بره سفر داد به من :)🩷 ۲.ماگ ِ هدیه‌ایِ پیشی! اون پیشی یه پیشی معمولی نیست، مربوط میشه به اولین باری که برخلاف همیشه نسبت به یک دانه پیشی سیاه واکنش نشون دادم و عاشقش شدم :) بغلش کردم، باهاش بازی کردم ( متأسفانه عکس‌ها و فیلم‌های موجود قابل انتشار نیست🐱🩶) هدیه هم نمیگم از طرف کیه تا وقتی که بتونم براش هشتگ بسازم 🤣💙 ۳.موشک کاغذی✈️ قبل از نمایشگاه توی جلسه‌ی تبلیغات، آقای بهرنگ از ته اتاق این موشک رو فرستاد برام و گفت همینا خوبه از همینا بدید بچه‌ها😁 منم دعوا که نه پول بدید گیفت سفارش بدم🙃 آخر جلسه‌ هم روش یه شعری نوشتم که با صدای #جومونگ توی ذهنم هست🫠☁️ ۴.کتاب نازنینم یادگاری از چشمه‌ی دانشگاه که هنوز نخوندمش🪴💚

با این ویدئو‌ مسیج پایان نمایشگاه رو اعلام می‌کنم🥳💃🏼👆🏻 مرسی از ماهلین و غزاله، گندم و هدی، ملینا، حنانه و دوستاش، یوسف و باباش، تانیا و مهشید و ایمان، پگاه و ندا و باران و باران و آترینا و آراد و نگار و رادمان و مهسا و خواهرش و شقایق و شکوفه و سیاوش و فرین و هانیه و ری‌را و میثم می‌دونم خیلیا جا افتادن ولی سعی کردم اسم همه رو بنویسم. دیدنتون باعث شد خیلی زیاد خوشحال بشم و به امید دیدارهای بعدی در جایی خیلی بهتر💜 بنده در مرخصی به سر می‌برم، اگه دوست داشتید از خاطره‌ی دعوام توی نمایشگاه براتون بگم، بگید😁🍎