𝗞𝗛ᵃ𝗟s
163Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
<رمان ممنوعه عشق و قفس>🔞
#پارت1
سعی کردم مثل سه تا دختر دیگه صاف بایستم .
اما از درون میلرزیدم .
تو ذهنم مدام تکرار میکردم .
بخاطر مامان ... بخاطر مامان آنا ... تو میتونی...
این پول خرج عمل و همه هزینه های بیمارستان مامان میشه ...
این تنها راهه .
نگاهم روی چهارتا کابین رو به روم چرخید.
مردی که تو کابین اول بود نگاهش رو من نبود .
قد کوتاهی داشت ... شاید هم قد من ...
اما شکم بزرگ و چهره چندشی داشت .
مرد کابین دوم خیلی قد بلند و هیکلی بود.
با سر کچل و صورتی که جای زخم داشت .
واقعا ترسناک بود.
مرد سوم یه شیخ عرب بود .
اما کابین چهارم چراغش خاموش بود...
شاید کسی داخلش نبود...
دخترای دیگه هم از من قد بلند تر بودن و هم اندام جذاب تری داشتن .
شاید من چهره زیبایی داشته باشم .
اما قدم متوسطه .
کمرم خیلی باریک هست اما باسن و سینه هام خیلی بزرگ نیست .
من یه دختر معمولیم ... من برای جذب مرد ها تلاشی نکرده بودم ...
تا امشب ...
امشب که با یه دست لباس حریر بدن نما جلوی این مردا اومدم تا برای یکسال خودمو اجاره بدم ...
اونم به مبلغ 500 هزار دلار ...
البته اگه کسی منو بپسنده ...
سه ماه بود شبانه روز تو رستوران کار میکردم .
هر دو شیفتو خودم وایمیستادم .
اما در آمدم در حد دارو های مامان هم نمیشد