cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

🖤𝐷𝐸𝑉𝐼𝐿 𝑀𝑂𝑂𝑁 🖤

رمان:ماه شیطان🖤 نویسنده:ناشناس🤍 پارت گذاری: روزی یک پارت(بیشترم میشه)💫 🚫کپی ممنوع🚫

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
217
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#Part2 نزدیکای صبح بود که خوابمون برد ظهر با سرو صدای ارشیا که خونه رو گذاشته بود رو سرش بیدار شدم ، بالشتو پرت کردم سمتش تا خفه شه ولی فایده ای نداشت⁦/: شایان که حسابی عصبی شده بود یهو از جاش بلند شد خیز برد سمتش که کتکش بزنه که ارشیا با صدای دخترونه ای داشت جیغ میزدو معذرت میخواست با اینکه عصبی بودم ولی خندم گرفته بود از دلقک بازیاش بعد از اینکه خرمون کرد کتکش نزنیم اومد. نشستو گفت که یه استاد واقعی پیدا کرده راستش منو شایان بخاطر اون زنیکه که پولامونو بالا کشید اعتمادمون از بین رفته بود گفتیم حتما اینم پولامونو بالا میکشه و میره ولی ارشیا با کلی اسرار بالاخره راضیمون کرد که بریم... بعد از نیم ساعت بالاخره رسیدیم زنگ خونه طرفو زدیم و منتظر موندیم تا درو باز کنه بعد حدودا ۵ دقیقه طول کشید تا اومد و معذرت خواهی کرد بابت دیر کردنش بعد احوال پرسی متوجه شدم اسمش شروینه یه پسر حدودا ۲۰ ساله قد بلند موهای پرپشت و لاغر اندام بنظرم یکم مرموز بود. هدف ما از اومدن پیش این یارو تبدیل شدن بود ارشیا و شایان بعد تبدیل دیگه بیخیال شروین شدن ولی من چون نفرین به بدنم نساخت ۱ ماه بعدش مجبور شدیم باطلش کنیم واقعا کفرم دراومده بود چرا هیچیه من به ادمیزاد نرفته؟؟ بعد باطل کردن تبدیلم من بازم بیخیال شروین نشدم چون خیلی واسم عجیب بود تاحالا کسیو حتی تو فیلما ندیدم اینطور قدرتی داشته باشه خلاصه بعد از کلی پیله شدن بالاخره از زیر زبونش کشیدم که چیه اون میگفت که فرزند ارشد لوسیفره که تناسخ کرده توی بدن انسان برای انجام ماموریتاش!! اولش کلی تعجب کردم ولی بعدش فکر کردم یارو دیوونس به حرفاش اهمیتی ندادم. ولی با کاراش... نمیتونستم قدرتشو نادیده بگیرم کم کم به حرفاش ایمان اوردم که درست میگه بخاطر همین تموم خوابام و اتفاقایی که از بچگی واسم افتاده بود رو واسش تعریف کردم گفتم شاید بتونه چیزی ازم بفهمه . ولی خب از شانس بد من نتونست میگفت یچیزی مانع میشه بیخیال فهمیدن این ماجرا شدمو برگشتم خونه پیش شایانو ارشیا.
Show all...
#Part1 سلام اسم من سورنه ۱۸ سالمه ساکن تهران من تو یه خانواده عجیب به دنیا اومدم که هیچوقت نتونستم بخاطرش یه زندگی عادی داشته باشم. از وقتی که بچه بودم مادرم همش از پدر بزرگم میگفت که جادوگر بوده و کارای بزرگی انجام میداده و همه قبولش داشتن. از خودش میگفت که از بچگی همیشه مورد ازار و اذیت موجودات دیگه که حتی نمیدونست چیه ن قرار میگرفته که وقتی کم کم بزرگ شده این اذیتا به مرور زمان کمتر شدن تاا موقعی که ازدواج میکنه و بچه دار میشه... میگه موقعی که بچه هام به دنیا میومدن تا سه ماهگی بیشتر زنده نمیموندن اون موجودات دوباره سرو کله شون پیدا می‌شد و بجای اذیت خودم می‌رفتن سراغ بچه هام و می‌کشتنشون. تا اینکه من به دنیا میام میگه وقتی من به دنیا اومدم دیگه از اون موجودات خبری نبود حتی دیگه سراغ خودشم نمیومدن یطوری رفته بودن که انگار هیچوقت وجود نداشتن همیشه واسم سؤال بود که چرا مگه من چه چیز خاصی دارم؟ چرا خوابایی که میبینم یا اتفاقایی که واسم میوفته با همه ادمای اطرافم متفاوته؟ یا حتی توانایی هام! همین سوالا باعث شد پامو بذارم توی ماورا ، دوست داشتم بدونم چی هستم واقعیتم چیه؟ از مجازی شروع کردم یکم پیگیر شدم دیدم یه خانوم ۲۵ ساله یه تبلیغ توی گروه گذاشته با این عنوان(🛑اموزش صفر تا صد ماورا با برگزاری کلاس های حضوری! هزینه ثبت نام ۱/۵۰۰🛑) رفتم توی کلاساش ثبت نام کردم و بعد یه مدت با دوتا از همکلاسیام (ارشیا و شایان) که پسر عمو بودن رفیق شدم با ارشیا زیاد جور نبودیم بعضی وقتا دعوا ولی خب باز هوای همدیگه رو داشتیم. تصمیم گرفتیم ستایی پولامونو روهم بذاریم و ی خونه جداگونه بگیریم دور از خانواده که پدر مادرامونم متوجه نشن اومدیم سمت جادو ی خونه کوچیک گرفتیمو رفتیم کلی وسایل مثل شمع ، عود ، میز ، سنگای قیمتی و... گرفتیم و یه محراب واسه خودمون درست کردیم. یه روز که داشتیم میرفتیم واسه کلاسا دیدیم درشو تخته کردن مأمورا به جرم کلاهبرداری!! خلاصه تازه فهمیدیم سرکاری بوده یارو پولامونو بالا کشیده هیچیم بارش نبوده. با حال گرفته برگشتیم خونه و مونده بودیم چه غلطی کنیم. اون شب منو شایان تا صبح بیدار بودیم نمیتونستیم بخوابیم چون ما کلی امید داشتیم به ماورا واسه درست کردن زندگیمون.
Show all...
🖤𝐷𝐸𝑉𝐼𝐿 𝑀𝑂𝑂𝑁 🖤 نام نویسنده:ناشناس مقدمه: آن هنگام که پا به دنیای مملو از تاریکیِ تو گذاشتم، هرگز به ذهنم خطور نکرد که روزی جان و جهان من شوی ! حال من عشق را در نگاه تو، صدای تو، لمس تو و لبخند تو معنا می‌کنم. تو را می‌خواهم زیرا خواستنی تر از هر چیزی ! تو آمدی و با حضور هر چند کمرنگت، به زندگیِ بی روح و رنگم آرامش و احساسی زیبا چون عشق بخشیدی ! یک روز، در یک نقطه از زمین، کینه و کدورت ها محو می‌شوند و من و تو عاشقانه هایمان را به پای هم می‌ریزیم و چه زیباست طنین خنده هایت ! من برای تو، تو برای من، ما برای هم... و چه قشنگ است این من و تو !
Show all...
#شورتتو_خیس_میکنه🤤💦 #هرشب_دختره_رو_تا_جون_داره_میگاعه https://t.me/joinchat/AAAAAFFgi4S3lsv_P3cbdg حرکت تند زبونش روی #نوک_سینم باعث شد شورتم کامل #خیس شه ، اهی کشیدم و موهاشو تو مشتم گرفتم #سینه هامو گاز میگرفت و مک میزد زبونش رو پایین برد و روی نافم کشید بعد پایین تر رفت و به #بهشتم رسید مکث کرد و انگشت #فاکشو از کنار شورتم داخل کرد تند تند روی #بهشتم تکونش میداد. #آبم داشت از #کصم میریخت که وحشیانه #شورتمو جر داد زبونشو به #چوچولم چسبوند حرارت زبونش روی داشت دیوونم میکرد زبونشو با فشار داخلم #فرو میکرد و میچرخوند درست لحظه ایی ک بدنم داشت میلرزید خمار بهم نگاه کرد: حالا نوبت منه دستشو سمت #کیر کلفتش برد و ..... #با_هر_پارتش_آبت_میریزه😋🔥 https://t.me/joinchat/AAAAAFFgi4S3lsv_P3cbdg
Show all...
#روش #خیمه #زدم و #خودمو #رو #کیرش #عقب و #جلو #کردم که #زود #شق #شد! #جوونی #گفتم و #شورتمو در #اوردم و #با #شهوت #رو #صورتش #خم #شدم. #زبونشو #دراورد و #داخل #دهنم #کرد. #دستمو به #کیر #کلفتش #رسوندم و از #زیر #شورت #درش #اوردم و #عقب #رفتم و #بوسه ای به #کلاهکش #زدم و #لبمو #رو #رگای #برجستش #کشیدم. #براش #جوری #ساک #زدم که #نزدیک بود #ابش #بیاد! #با #لوندی #خودمو #بالا #کشیدم و با #احتیاط #رو #کیرش #نشستم و #شروع #کردم به #بالا #پایین #شدن که #یهو #در #باز #شد و #پادشاه با# بدن #لخت #اومد #تو و ......💦💦💦💦 https://t.me/joinchat/AAAAAE3A-X2nEqztDxBgvg
Show all...
با ابهت ترین ملکه😈💥💫💦 زیر کف کفشام و پاهام زندگی کن و نفس بکش😈👠 جووین شین توله سگا 🐕🐩 ایدیم........ @miss_roozhan https://t.me/joinchat/U4o6F3orIaDGX_oy
Show all...
👠ოɨⓢⓢ_Я¤乙ԋムŋ👠

.شکنجه از من لذت ازتووووو😈 جورابمو قبله گاه کن زندگیتو بساز👠🐕🐩 ایدیم........ @miis_roozhan

https://t.me/joinchat/U4o6F3orIaDGX_oy

داد مواظب باشید اون یه بچه اس داشتم قهقه می زدم که یه دفعه دردی تو پایین تنم پیچید و چیزی توم فرو رفت، جیغی زدم و ملفحه رو چنگ زدم. انقدر با لبا و سینه هام بازی کردن که درد پایین یادم رفت تندتر...تلمبه ها سرعت گرفتن و کلفت تر شدن، انقدر بیرون رفت و اومد که لرزیدم و تمام جونم از بدنم بیرون رفت ولی انگار کار اونا تموم نشده بود که یکی دیگشون شروع کرد و باز وسط پام نبض زد و بهشتم پر و خالی شد... برای ادامه رمان 👇 به آیدی زیر مراجعه فرمایید • | @roz_musiic81 |•🔗🖤
Show all...
- #تمیزش کن! بهت زده نگاهش کردم که به #خ_شتک شلوارش اشاره کرد و گفت: یالا #بستنی که روی شلوار ریختی رو تمیز کن. - اما... اما استاد! - اما نداره. با #زبونت هم تمیزش کن. یالا. با دادی که زد چشمام رو بستم و سرم رو نزدیک خشتک شلوارش بردم. #زبونم رو در آوردم و آروم روی خشتک شلوارش کشیدم. با این حرکتی #آهی کشید و سریع سرم رو با دستاش گرفت. زیپ شلوارش رو باز کرد و #کی_رش رو در آورد. - #بخورش ج_نده خانم. بخور پسرمو #بیا_اینجا_فقط_بزن 💦♨️ #استاده_تو_کلاس_به_دانشجوش_میده_بخوره 🚫 #ک_ص_دانشجو_تو_کلاس_جر_میخوره https://t.me/joinchat/Qacg13HUHoPSgpHP
Show all...
#part43 #تجاوز_به_خواهر_زادش بازکن #پاتو خودت و انقدر#سفت نگیر ‌خودت #دردت میاد نه من #خودش‌و‌بیشتر #سفت کرد زار‌زد گفت: _تروخدا نکن #دایی مگه من #خواهر زادت نیستم نمیخوام‌#زنت بشم بدون توجه به حرفش #محکم رو #ممه هاش کوبیدم اوففف نفس مثل#ژله میمونن این‌#ممه هات #شل کن قول میدم #دردت نگیره! #کیرمو روی #کصش مالیدم که #اه کشید و#شل شد _دایی نکن تو#مستی نمیفهمی #دردم میادش خندیدمو #نوک #سینشو #مک #محکمی زدم که‌#داغ شد و‌#خیسیش و حس کردم پاهاشو‌انداختم‌رو‌شونم _قرار#زیر #دایت #جر بخوری حسابی #اه و #نالع کنی پاتو بالا نگه دار #فندق من _دایی به خدا #میترسم خودمو #باهاش تنظیم‌کردم مک‌ #محکمی از #لبش‌گرفتم خودمو بهش فرو کردم که از درد #جیغ زد _‌#اخخخخ #درد دارم #درش بیارم _ #خانوم شدنت #مبارک فندق کوچولوی #دایی از درد به خودش #میپیچید ومنم شروع کردم لاله #گوشش مکیدن‌و داخلش #تلمبه زدن _ازاین به بعد زیر دایی #جر میخوری فندق کوچولو که... https://t.me/joinchat/WPnkovqo7dZqPFxe #سکسی #دایی #خواهر #زاده 😱😱😱 #پشمام❌🔞 #نبود_لفت_بده
Show all...
🔞نسبت سکسی🔞

⚡بسم الله الرحمن الرحیم⚡ 🚫کپی پیگرد قانونی داره حتی با اسم‌نویسنده🚫 به قلم:شکلات ترش🍫 رمان‌اول: نسبت سکسی رمان‌دوم : سوگولی ارباب

#پارت_217 #بیا_اگه_نبود_لفت_بده💦🤤 دمپایی ش رو درآورد که پرت کنه سمتم که سریع از اتاق اومدم بیرون. از پله ها رفتم پایین که دیدم شازده رو مبل لم داده و سرش تو گوشیشه هیچ کس تو سالن نبود، صدای پام رو شنید و بدون این که سرش رو تکون بده با نگاهش دنبالم کرد. همونجوری زل زده بود به من و من هم که پررو تر از خودش زل زدم تو تخم چشم هاش، لبم رو تر کردم و گفتم: -آدم ندیدی؟ گوشیش رو پرت کرد رو مبل کنارش و دست به سینه شد. از رو نرفت و هم چنان بهم زل زد. حالا بهش نزدیک شده بودم، روبه روش میز عسلی بزرگ تر قرار داشت. رفتم و به میز عسلی تکیه دادم. من هم دست به سینه شدم و گفتم: -از کی تاحالا رو مبل می خوابی؟-از وقتی تو میری تو اتاق خودت قایم میشی! از این که انقد واضح حرفش رو زده بود یکم معذب شدم. -کار داشتم. نیشخندی زد و تو یه لحظه دستش رو انداخت دور کمرم و من رو کشید سمت خودش‌! پرت شدم تو بغلش و با غیض گفتم: -تو آدم نیستی نه؟ یه معذرت خواهی کوچیک .. نذاشت جملم رو کامل کنم و تا بفهمم تو چه موقعیتی هستم لب هام رو کشید تو دهنش و شروع کرد به بوسیدنم! اونقد قفل کرده بودم که نمی دونستم باید چی کار کنم. فقط چشم هام رو بستم و خودم رو دست های پر قدرتی که رو بدنم بالا پایین می شد سپردم! بهترین رمان فانتزی که عاشقش میشی💜💦 سفر به دنیای خیالات با فانتزی های عاشقانه❌💋 خون آشامی/ فانتزی/ اروتیک https://t.me/joinchat/c9f4DuQBxRhjOTc8
Show all...
ناهمـتـــا 💜🍃

🔥 خوش اومدید 🔥 عضو انجمن نویسندگان ایران http://anjomanenevisandeganiran.blog.ir