cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رمان های نازان محمدی(کانال رسمی)

کانال رسمی رمان های نازان محمدی عاشقانه های لطیف و جذاب از نویسنده بغض خاموش من- عطر نارنج - طنز و عاشقانه بوی باران عطر خاطرات تو - عاشقانه نیمی آتش،نیمی آب- عاشقانه سانای- عاشقانه تعرفه ی تبلیغات توی کانال زیر https://t.me/nazannovel

Show more
Advertising posts
3 731
Subscribers
No data24 hours
-107 days
-14530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

سلام خوشگلا😍😍 خیلیا از من می پرسن اگه رمان خوبی سراغ دارم معرفی کنم. امروز خواستم یه لیست از رمانهایی که میخونم رو بهتون معرفی کنم که هم قلمشون عالیه و هم داستانشون معرکه‌س💯 پس تا لیست پاک نشده جوین بدید و از خوندنشون لذت ببرید😎😎😎 #توصیه‌ی‌ویژه
Show all...
Repost from N/a
#لیسـت‌برترامروز࿐⃕💁🏻‍♀✨°. ๏៙๏៙๏៙๏៙๏៙๏៙๏ 🩷رمان بیست و هشت گرم 🧬نوه یکی از بزرگ ترین خانواده های مافیایی استانبول ، به خاطر امنیتش به مردی سپرده میشه که تمام زندگیشو زیر و رو می کنه!! 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💜پی دی اف رمانهای 2022 🪻این کانال شامل معرفی رمانهای آنلاین ‌از ‌نویسندگان معروف پی دی اف رمانهای ممنوعه و بزرگسال ایرانی خارجی و ترجمه ، معرفی بهترین کتاب ها و رمانهای سال 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🧡سانای عروس پیشکشی 🎗دختریکه برای انتقام واردزندگی اصلان میشه امامجبوره برای هدفش تن به رابطه نامشروع به اون مرد بده که... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💛عشـق سـرگرد 🌙دختری که از ترس پدرش از خونه فرار می کنه اما توی خیابون گیر یه عده پسر عوضی میوفته اما یه پلیس خشن نجاتش میده و وقتی می فهمه جایی نداره می برتش خونه ی خودش غافل از این که... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💚رگ احساس 🌱آرام ، دختر حسام ملکان، تنها شخص خانواده که از تومور مغزی پدرش باخبر است. در پی ازدواج برادر دوقلوی او مشکلات خانوادگی آنها بالا می‌گیرد تا حدی که زندگی آنها در موازات زندگی سرگرد پرونده‌ گیر می افتد و در پی یافتن قاتل حقایقی از گذشته روشن میشوند... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🩵رمان سرنوشت لیلی 💎دختر جیب بری که بعد از مرگ مادربزرگش به اجبار وارد خونه ای میشه که سرنوشتش عوض میشه 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💙رمان بیا عشق رو معنا کنیم 🪼داشتم تدارکات عروسیم رو آماده میکردم ولی با حادثه‌ای که برای نامزدم پیش اومد مسیر زندگیم از جاده هموارش منحرف شد و ناچار شدم تا وارد معامله‌ای عجیب بشم... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🩶رمان آلام 🖇آلاء دختر دورگه با دیدن صحنه های جان دادن پدر و برادر و همسرش ، دچار کابوس های شبانه می شود.او برای التیام زخم های روحی اش عازم کمپ پناهجویان مرز لبنان و سوریه می شود تا با کمک به آنها کمی از دردهایش بکاهد. با برگشتش به ایران با تیام رو به رو می شود و.... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🩷رمان برتر 🍭بهترین رمان‌های کامل شده ایرانی و خارجی ‌رو سریعتر از همه‌جا بخونید 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ ❤️رمان پنجره‌ای به قلب تو عاشقانه‌ای خاص از نویسنده معروف رمان های چاپی در اسارت چشمان تو و نارشین 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ
Show all...
Repost from N/a
#لیسـت‌برترامروز࿐⃕💁🏻‍♀✨°. ๏៙๏៙๏៙๏៙๏៙๏៙๏ 🩷رمان بیست و هشت گرم 🧬نوه یکی از بزرگ ترین خانواده های مافیایی استانبول ، به خاطر امنیتش به مردی سپرده میشه که تمام زندگیشو زیر و رو می کنه!! 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💜پی دی اف رمانهای 2022 🪻این کانال شامل معرفی رمانهای آنلاین ‌از ‌نویسندگان معروف پی دی اف رمانهای ممنوعه و بزرگسال ایرانی خارجی و ترجمه ، معرفی بهترین کتاب ها و رمانهای سال 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🧡سانای عروس پیشکشی 🎗دختریکه برای انتقام واردزندگی اصلان میشه امامجبوره برای هدفش تن به رابطه نامشروع به اون مرد بده که... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💛عشـق سـرگرد 🌙دختری که از ترس پدرش از خونه فرار می کنه اما توی خیابون گیر یه عده پسر عوضی میوفته اما یه پلیس خشن نجاتش میده و وقتی می فهمه جایی نداره می برتش خونه ی خودش غافل از این که... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💚رگ احساس 🌱آرام ، دختر حسام ملکان، تنها شخص خانواده که از تومور مغزی پدرش باخبر است. در پی ازدواج برادر دوقلوی او مشکلات خانوادگی آنها بالا می‌گیرد تا حدی که زندگی آنها در موازات زندگی سرگرد پرونده‌ گیر می افتد و در پی یافتن قاتل حقایقی از گذشته روشن میشوند... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🩵رمان سرنوشت لیلی 💎دختر جیب بری که بعد از مرگ مادربزرگش به اجبار وارد خونه ای میشه که سرنوشتش عوض میشه 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 💙رمان بیا عشق رو معنا کنیم 🪼داشتم تدارکات عروسیم رو آماده میکردم ولی با حادثه‌ای که برای نامزدم پیش اومد مسیر زندگیم از جاده هموارش منحرف شد و ناچار شدم تا وارد معامله‌ای عجیب بشم... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🩶رمان آلام 🖇آلاء دختر دورگه با دیدن صحنه های جان دادن پدر و برادر و همسرش ، دچار کابوس های شبانه می شود.او برای التیام زخم های روحی اش عازم کمپ پناهجویان مرز لبنان و سوریه می شود تا با کمک به آنها کمی از دردهایش بکاهد. با برگشتش به ایران با تیام رو به رو می شود و.... 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ 🩷رمان برتر 🍭بهترین رمان‌های کامل شده ایرانی و خارجی ‌رو سریعتر از همه‌جا بخونید 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ ❤️رمان پنجره‌ای به قلب تو عاشقانه‌ای خاص از نویسنده معروف رمان های چاپی در اسارت چشمان تو و نارشین 👈 لــــــیــــــنــــــکـــــــ کـــــــانــــــالــــ
Show all...
💚💚💚 💚💚 💚 #سانای #پارت_164 #کپی_فوروارد و ... #ممنوع از در خونه که بسرون زد ساعت یک ربع به یازده بود. خوب بود که نزدیک خونه قرار گذاشته بودند اگر نه هیچ معلوم نبود توی شلوغی و ترافیک سنگین این روزها ساعت چند می تونست سر قرار برسه . مطمئن بود که قطعا آصلان از این وضعیت و دیر کردنش حسابی سواستفاده می کرد و برای از زیر جواب در رفتن همین بهونه رو بل می گرفت و می زد به چاک جاده . از همه بدتر این بود که با همین بهانه بارها و بارها و مدت ها از زیر جواب دادن در می رفت. قطعا هم بعدش هر بار که می خواست باهاش قرار بذاره با اون ژست مردونه ی مسخره شونه بالا می داد و می گفت که تقصیر خودش بوده که دیر کرده و سر قرار نرفته بود! بعد هم حضرت آقا دماغش رو باد می داد که یه بار کارهای مملکتی اش رو زمین گذاشته و سرقرار حاضر شده بود و الا دیر کرده و نیومده بود و دیگه وقت نداره! خوب بود که از قبل می دونست اگر حتی یه دقیقه دیر کنه گرفتار این بازی های آصلان می شه و برای همین توی نزدیکترین فاصله از خونه قرار گذاشته بود. با عجله در رو پشت سرش به هم کوبید و به اطرافش نگاه کرد. پراید سفید هاچ بک جلوی در منتظرش بود. آهی از سر آسودگی کشید و به سرعت به سمت اسنپی که در حین حاضر شدن گرفته بود دوید. در رو باز کرد و خودش رو روی صندلی عقب پرت کرد و نفس، نفس زنان به مرد راننده اشاره کرد تا راه بیفته. - لطفا هر چقدر می شه تند برید آقا، یه کم عجله دارم و دیرم شده. مرد جوانی که پشت فرمان ماشین نشسته بود با درک جمله ی آلا سرش رو به سرعت تکون داد و در بسته شده و نشده پا رو پدال گاز گذاشت. - خیالتون راحت خانم شما به موقع توی مقصدتون هستید. و ماشین با جیغ بلند لاستیک های عقبش مثل تیری که از چله کمان رها می شه از جا کنده شد و پشت سرش ابری از دود و خاک به جا گذاشت. *** https://t.me/+koCMo0BH1uI5OTNk @nazanmohammadi_writer 💚 💚💚 💚💚💚
Show all...
رمان های نازان محمدی(کانال رسمی)

کانال رسمی رمان های نازان محمدی عاشقانه های لطیف و جذاب از نویسنده بغض خاموش من- عطر نارنج - طنز و عاشقانه بوی باران عطر خاطرات تو - عاشقانه نیمی آتش،نیمی آب- عاشقانه سانای- عاشقانه تعرفه ی تبلیغات توی کانال زیر

https://t.me/nazannovel

💚💚💚 💚💚 💚 #سانای #پارت_163 #کپی_فوروارد و ... #ممنوع خواب بود انگار میون زمین و آسمون معلق بود . صدای آهسته ی صحبت کردن کسی رو می شنید و نمی شنید. نوازش سبک دست هایی رو روی موهای پخش شده اش روی بالش حس می کرد. بی اختیار ناله ای از میون لب هاش بیرون پرید. - ما... ما... ن ! رطوبت گرم لب هایی رو روی شقیقه اش حس کرد و صدای بم مردی زیر گوشش پیچید. - چیزی نیست، چیزی نیست منم. گیج و منگ اما راضی از گرمای نوازشی که نصیبش می شد ناله ی رضایت آمیز دیگه ای از میون لب هاش بیرون زد. حس می کرد توی تمام عمرش هیچ وقت اینقدر احساس امنیت نکرده بود. چیزی میون خودآگاه و ناخودآگاهش به تکاپو افتاده بود. یه چیزی این وسط درست نبود. صدا... صدای بم... صدای مرد... هوشیار و نیمه هوشیار تلاش کرد پلک های به هم چسبیده اش رو از هم باز کنه. قلبش ناگهان پر استرس و. دیوانه وار به در و دیوار سینه اش کوبید. تلاش می کرد هر طور شده خودش رو از میون کرختی و سستی خواب بیرون بکشه و لای پلک هاش رو باز کنه . نفهمید نوازش و گرمای اون دست ها میون تلاش هاش برای بیدار شدن کی دور شد و ... بالاخره به سختی میون پلک هاش رو باز کرد. از میون مژه هی بلندش سایه ی بلند مردی رو می دید که مثل روحی بی صدا به سمت در می رفت و نمی دید. بالاخره هوشیار شد و پلک های تا آخرین حد ممکن باز شدند. سر جاش غلتی زد و کامل به سمت در اتاق چرخید. گیج و منگ به در خیره شده بود. اتاق توی سکوت محض فرو رفته و در اتاق بسته بود . پس اون دست های گرم؟ نوازش های سبک و اون بوسه؟... نه، اینجا هیچ کسی نبود. حتما خواب دیده بود. بی حوصله و با سستی تمام چرخید و به سمت پنجره برگشت. هوا روشن بود و نور خورشید از میون پنجره با بازیگوشی روی صورتش می رقصید. نگاهش روی صفحه ی گرد ساعت کنار پاتختی سر خورد و با تعجب نگاهش به عقربه ها چسبید و بعد با جیغی کوتاه روی تشک در جا پرید. ده ؟ واقعا تا ساعت ده صبح خوابیده بود؟! خداوندا دیرش شده بود! ساعت یازده با آصلان قرار داشت و حالا... حالا حتی فرصت نداشت درست و حسابی لباس بپوشه. از جا پرید و گیج دور خودش روی زمین دبنال لباس خایی که این سمت و اون سمت پخش شده بود چرخید. اما توی تمام اون مدت گوشه ای از دهنش رو گرمای نوازش دست هایی آشنا اما بی نهایت غریبه تسخیر کرده بود. دست هایی که انگار از میون خاطره های سال ها پیش سر بیرون اورده بودند تا قلبش رو شکار کنند. https://t.me/+koCMo0BH1uI5OTNk @nazanmohammadi_writer 💚 💚💚 💚💚💚
Show all...
رمان های نازان محمدی(کانال رسمی)

کانال رسمی رمان های نازان محمدی عاشقانه های لطیف و جذاب از نویسنده بغض خاموش من- عطر نارنج - طنز و عاشقانه بوی باران عطر خاطرات تو - عاشقانه نیمی آتش،نیمی آب- عاشقانه سانای- عاشقانه تعرفه ی تبلیغات توی کانال زیر

https://t.me/nazannovel

Photo unavailable
سانای عروس پیشکشی نویسنده: نازان محمدی عاشقانه، ازدواج اجباری ❤️❤️❤️
Show all...
نقطه هایی که میزارم واسه ی اینه که نت که ضعیفه ویرایش راحت تره پارتای تازه بالاتره
Show all...