🌺عاشقانه هایی برا او🌺
ارتباط با مدیر @Gh13zh63 امشب سر به سجاده ی خیالت می گذارم ذکر آمدنت را با تسبیح احساسم می شمارم دلم را نذر چشمانت می کنم اگر بیایی دلم را اسماعیل قدمهایت میکنم #سیامک #برای انکس که خودش میداند
Show more381Subscribers
+324 hours
-27 days
-930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
سایه دیوار
دل دیوانه ام ای دوست! اگر یار تو می شد
به خدا، تا دو جهان هست، وفادار تو می شد
دیگران بستهٔ زنجیر تو هستند، چه سازم؟
ورنه دانی دل دیوانه گرفتار تو می شد
مژه می زد به رخ زرد و غمینم رقم خون
تا سخن سازِ غمت کِلک گهربار تو می شد
من بر آن سینهٔ محزون سر خود را ننهادم
که گرانبار ز غم بود و گران بار تو می شد
به تسلای تو می رفت سخن ها به زبانم
دل بیمار ِ مرا بین که پرستار تو می شد
خوب شد! خوب شد ای شمع، که پروانه نداری
که غم سوختنش مایهٔ آزار تو می شد
همچو خاتم به دهان می شدت انگشت ندامت
گر کسی، ای گهر پاک! خریدار تو می شد
تا به آغوش من از تابش خورشید گریزی
کاش یک روز، تنم سایهٔ دیوار تو می شد
تا گشایی دل تنگش به سرانگشت نوازش
کاش دلباخته سیمین، گره ِ کار تو می شد
#سیمین_بهبانی
👍 1
▫️
دلم امروز چون قمری سر نالیدنی دارد
مگر آن سرو قد فردا به خود بالیدنی دارد
چو من در این چمن جز غنچه دلتنگی نشد پیدا
که در شب گر خورد خون صبحدم خندیدنی دارد
ز حسن بی بقا ای گل مکن خون در دل بلبل
که دست انتقام باغبان گل چیدنی دارد
#فرخی_یزدی
فریاد من از فراق یارست،افقان من از غم نگارست
بی روی چو ماه آن نگارین،رخساره ی من به خون نگارست
درد دل من ز حد گذشتست،جانم ز فراق بیقرارست
خون جگرم ز فرقت تو،از دیده روانه در کنارست
از دست زمانه در عذابم،زان جان و دلم همی فکارست
#سعدی
👍 1
▪️وصيت نامه وحشی بافقی
روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد
مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد
بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ
جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت
👍 1
گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی
سیر جهان در آینه ی روی او کنی
خاک سیه مباش که کس برنگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی
جان تو جلوه گاه جمال آنگهی شود
کایینه اش به اشک صفا شست و شو کنی
خواب و خیال من همه با یاد روی توست
تا کی به من چو دولت بیدار رو کنی
درمان درد عشق صبوری بود ولی
با من چرا حکایت سنگ و سبو کنی
خون می چکد ز ناله ی بلبل درین چمن
فریاد از تو گل، که به هر خار خو کنی
دل بسته ام به باد، به بوی شبی که زلف
بگشایی و مشام مرا مشکبو کنی
اینجاست یار گم شده گرد جهان مگرد
خود را بجوی سایه اگر جست و جو کنی
هوشنگ_ابتهاج
👍 1
#جمعه روز نیست...!
معادلهء چند مجهولی ،
شعر است و خیال تو.
دوست داشتن تو به توان بی نهایت.
ضرب دلتنگی در دلتنگی!!
جذر گرفتن من از واژه ها.!
زیر رادیکال نبودن تو...!
منطق ریاضی و شعر ،
مرا به جوابی نرساند.
در این معادله چند مجهولی...
"عشق"
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
👍 1
من از ایــن بغض نفــس گیــر گلــو بیـزارم
از شما ، از خودم ، از عشق ، از او بیزارم
فال هــم قصه ی اندوه مــرا مسخــره کرد
دیگـــر از حافـــظ و از رنـــد و سبـــو بیـزارم
هــر کسی تکــه ای از قلب مـرا با خود برد
مــن از این سینه ی صــد وصله رفــو بیزارم
در دل آینــه مـردی ست همـیشه ، هــر دم
مــن از آن آینـــــه ، آن مــــرد دو رو بیـــزارم
در نمــازم خــم ابروی تــو و چشــم تــو و ...
دیگـــر از مسجـــد و تکبیــر و وضــو بیــزارم
شـاید این خرقه بدوشان همــه نادرویش اند
که مـن اینگونه از ایـن واژه ی " هـو " بیـزارم
بس کـن افسـانه به گـوش مـن دیوانه مخوان
مـن از این قصه ، از ایـن عشق ، از او بیـزارم
#سید_محمد_موسوی
👍 1
روزگارم تیره شد ،خورشید سیمایی کجاست؟
رفت از دستم عِنان، مژگانِ گیرایی کجاست؟
داغ مجنون می شود از مُهر خاموشی، زیاد
در میان این غزالان ،چشم گویایی کجاست؟
شیشه نازکدلی دارم ،مُهیّایِ شکست
ای سبکدستان، دلِ چون سنگ خارایی کجاست؟
نقش شیرین را به تردستی ،ز کوه بیستون
می توانم محو کردن، کارفرمایی کجاست؟
گردباد، اینجا نفس را راست نتوانست کرد
در خورِ مجنون ِ من ،دامان صحرایی کجاست؟...
#صائب_تبریزی
صبح است و چو گل خفته در آغوش نسیمم
بوی گلم و شیفتۀ هوش نسیمم
#حکیم_قدسی_گیلانی
❀✦•┈❁🍃🌸🍃❁┈•✦❀