کانال دکلمه های کیهان ژولیده انارکی

‍ غزل شمارهٔ ۹۸ صائب تبریزی » دیوان اشعار »   در نمود نقشها بی‌اختیار افتاده‌ام مهرهٔ مومم به دست روزگار افتاده‌ام بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت در بهشتم تا ز اوج اعتبار افتاده‌ام خواری و بی‌قدری گوهر گناه جوهری است نیست جرم من اگر در رهگذار افتاده‌ام ز انقلاب چرخ می‌لرزم به آب روی خویش جام لبریزم به دست رعشه‌دار افتاده‌ام هر که بر دارد مرا از خاک، اندازد به خاک میوهٔ خامم، به سنگ از شاخسار افتاده‌ام نیست دستی بر عنان عمر پیچیدن مرا سایهٔ سروم به روی جویبار افتاده‌ام هیچ کس حق نمک چون من نمی‌دارد نگاه داده‌ام حاصل اگر در شوره‌زار افتاده‌ام 🎤دکلمه های عندلیب @satkani

‍ مرگ خود را در خودم دیدم گناهم یک نگاه هم چو یوسف بی گناهم خسته از کابوس چاه آتشی بر جنگل صبرم زند چشمان تو شعله ها آید برون از پیکرم با درد و آه تا تلنگر زد بلورین باغ رویا یاد تو شد کنار برکه ی دیدار ما عمرم تباه حرف دل را گفته ام با آینه ها بعد تو برده ام در خلوتی بر بغض پنهانی پناه دوختم بر پیکر حسرت لباس آرزو کاش عکست را ببینم یک شبی در قاب ماه #پونه_حاج_علیان.. #AVVAAZEGHOOO

گر تو باشی ماه من به قلم جواد الماسی گر تو باشی ماه من تاریکی شب دیدنی است چشم تو در خواب باشد نازنین بوسیدنی است خالق هستی چو نقاشی کشیده روی تو مثل گیلاسیت لبهایت نگارم چیدنی است دست و پا گم میکنم تا بوی عطرت میرسد ضرب قلبم چند برا بر حال و روزم دیدنی است میشود شاعر به شوقت هم قلم هم دفترم شعر در وصف تو باشد نازنینم خواندنی است گاه گاهی سر بزن بر عاشق دل خسته ات رد پایت تا ابد بر خاطراتم ماندنی است خنده کن بشکن سکوتی که به شبها آمده با صدای خنده ات غصه زدنیا راندنی است عشق این سنگ صبوربا تو شود معنا عزیز عشق از چشمان خسته نازنینم خواندنی است بقلم جواد الماسی تاریکی شب دیدنی است اجرا: بانو رضوی میکس: S.Q

‍ 🌾❤️ چه می‌دانی شب و تنهایی و بیمار یعنی چه سکوت و قاب عکسی مانده بر دیوار یعنی چه چه می‌دانی که یاد خاطرات و اشک پنهانی و دل در التهابِ لحظه‌یِ دیدار یعنی چه چه می‌دانی کنار پنجره شب تا سحرگاهان چو شمعی سوختن با سینه‌یِ تبدار یعنی چه دلم شد شعله‌ور چون مرغ بوتیمار در حسرت چه می‌دانی که رازِ مرغ آتشخوار یعنی چه تو عشق اولم بودی و عشق آخرم هستی چه می‌دانی که اشک و آهِ حسرتبار یعنی چه تو چون شمعی و من پروانه ام اما چه می‌دانی به گِرد دوست گردیدن چو یک پرگار یعنی چه خبر از حال زار دل نداری و نمی‌دانی به غربت ماندن و بیمارِ بی تیمار یعنی چه هلا ای کهنه عشق من ‌، به بالینم تو می‌آیی ولی با اشک و حسرت بر مزار این بار ، یعنی چه # اقبال بنی عامریان - شاهدسنقری 🍃https://t.me/shahedroza 🌷 ۱۶ دیماه ۱۳۹۹ 🎼 سه تار نوازی استاد جلیل شهناز 🎤دکلمه های عندلیب @satkani

‍ 🌾❤️ چه می‌دانی شب و تنهایی و بیمار یعنی چه سکوت و قاب عکسی مانده بر دیوار یعنی چه چه می‌دانی که یاد خاطرات و اشک پنهانی و دل در التهابِ لحظه‌یِ دیدار یعنی چه چه می‌دانی کنار پنجره شب تا سحرگاهان چو شمعی سوختن با سینه‌یِ تبدار یعنی چه دلم شد شعله‌ور چون مرغ بوتیمار در حسرت چه می‌دانی که رازِ مرغ آتشخوار یعنی چه تو عشق اولم بودی و عشق آخرم هستی چه می‌دانی که اشک و آهِ حسرتبار یعنی چه تو چون شمعی و من پروانه ام اما چه می‌دانی به گِرد دوست گردیدن چو یک پرگار یعنی چه خبر از حال زار دل نداری و نمی‌دانی به غربت ماندن و بیمارِ بی تیمار یعنی چه هلا ای کهنه عشق من ‌، به بالینم تو می‌آیی ولی با اشک و حسرت بر مزار این بار ، یعنی چه # اقبال بنی عامریان - شاهدسنقری 🍃https://t.me/shahedroza 🌷 ۱۶ دیماه ۱۳۹۹ 🎼 سه تار نوازی استاد جلیل شهناز 🎤دکلمه های عندلیب @satkani

‍ غزل شمارهٔ ۸۴ حافظ » غزلیات   ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صراحی و جام رفت مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی در عرصه خیال که آمد کدام رفت بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه رند از ره نیاز به دارالسلام رفت نقد دلی که بود مرا صرف باده شد قلب سیاه بود از آن در حرام رفت در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود می ده که عمر در سر سودای خام رفت دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت گمگشته‌ای که باده نابش به کام رفت 🎼 تارنوازی استاد جلیل شهناز 🎤دکلمه های عندلیب @satkani سلام‌و هزاران درود صبحتون بهاری روزتون‌بهترین

‍ غزل شمارهٔ ۷۴ مولوی » دیوان شمس » غزلیات   گر زان که نه‌ای طالب جوینده شوی با ما ور زان که نه‌ای مطرب گوینده شوی با ما گر زان که تو قارونی در عشق شوی مفلس ور زان که خداوندی هم بنده شوی با ما یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند گر مرده‌ای ور زنده هم زنده شوی با ما پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما چون دانه شد افکنده بررست و درختی شد این رمز چو دریابی افکنده شوی با ما شمس الحق تبریزی با غنچه دل گوید چون باز شود چشمت بیننده شوی با ما 🎼 سه تار نوازی استاد ابوالحسن صبا   🎤 دکلمه های عندلیب @satkani

غزل: #_احمد_جم اجرا: #_فاطمه_عزتی_نوجوان سفارش #_گروه_ادبی_فرهیختگان_نونهال جهت: #_پخش_در_رادیو_دل_دانمارک آدرس گروه👇 https://t.me/joinchat/GRljocd2O1FK-HvA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

غزل: #_احمد_جم اجرا: #_فاطمه_عزتی_نوجوان سفارش #_گروه_ادبی_فرهیختگان_نونهال جهت: #_پخش_در_رادیو_دل_دانمارک آدرس گروه👇 https://t.me/joinchat/GRljocd2O1FK-HvA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

غزل: #_احمد_جم اجرا: #_فاطمه_عزتی_نوجوان سفارش #_گروه_ادبی_فرهیختگان_نونهال جهت: #_پخش_در_رادیو_دل_دانمارک آدرس گروه👇 https://t.me/joinchat/GRljocd2O1FK-HvA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹