cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

« آرزو » نویسنده آرامش 🌸

در این رمان نکات ریز آموزشی در زمینه خانواده ‌وروابط زوج ،توسط متخصص روان شناسی و سکس تراپ گنجانده شده است ‌/عاشقانه -پلیسی- 💦🍀🍀 رومان آرزو نویسنده : آرامش https://t.me/+9L_xvTvN1kg5Y2I0

إظهار المزيد
إيران80 254Farsi75 286الفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
2 222
المشتركون
-2124 ساعات
-1587 أيام
-7530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
Photo unavailable
بزرگترین مافیای خاور میانه و رئیس شرق و غرب با دیدن زنی که به عنوان وکیل بهش نزدیک میشه دل میده......طوری عاشق خانم وکیل میشه که حاضره قید همرو بزنه تا به غزل قصه برسه......اما خانم وکیل قصه همراهیش نمیکنه و اون شب جواب رد بهش میده .....اون شب مافیای بزرگ ایران جنون پیدا میکنه و دست به کاری میزنه که نباید.... لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کننده❌❌❌❌ https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌ #سرخوشی https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 صب بپاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
Photo unavailable
من واران وارسته ،با اومدن دختری به عنوان ناظر شرکت ،به طرز عجیبی عاشقش شدم ،مثل آب آروم و شفاف بود ،ولی بهم خیانت کرد و شرکت رو به مرز نابودی رسوند ،فرار کرد ،هرچی دنبالش گشتم نبود ،انگار آب شده بود رفته بود زیر زمین ،به شرفم قسم خوردم که پیداش کنم و تاوان این کارش رو جوری ازش پس بگیرم که از سایه ی منم بترسه🔞🔥 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 صب بپاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
-دستبند بزنین به خانم! وحشت‌زده به سمت نیما میچرخد و او را می‌بیند که به سمتش پاتند کرده......راه نجاتی برایش نمانده بود....اینجا آخر کار بود .....قطره اشکی از گوشه چشمش سرایز می‌شود و همزمان نیما خود را به او میرساند نیما با قلبی نا‌آرام دو دستش را قاب صورت خانم وکیلش می‌گیرد که همان لحظه با هشدار قاضی متوقف میشود -حرمت دادگاه رو نگه دارید جناب تهرانی! نیما همانطور که گونه اشک‌آلود غزل را نوازش می‌کند با جدیت جواب قاضی را میدهد: -زنمه!فکر نکنم چه از نظر شرع چه از نظر قانون مشکلی برای نزدیکی بین ما وجود داشته باشه! غزل نفس نفس میزند و هق میزند....هر دو دست نیما را از دو طرف صورتش پس میزند ......یقه پیراهن نیما که دو دکمه بالایی‌اش باز بودند را با پرخاش در دست می‌گیرد و با صدایی لرزان فریاد میزند: -بس کن!حالام میخوای قانون‌شکنی کنی؟زنتم؟منه احمق بخاطر حماقت‌ها و خودخواهی‌های تو الان تو این وضعیتم....پروانه وکالتم باطل شد میفهمی یعنی چی؟تو‌...... https://t.me/+wIi_CUoPQyE2Mzg0 غزل وکیل پایه‌ یک دادگستری عاشق بزرگترین مافیای خاورمیانه میشه و هر قانون‌شکنی‌ای میکنه... 24پاک❌
إظهار الكل...
Repost from N/a
هانا دختری که عاشق می‌ شه و خیانت می کنه و با معشوقه‌اش تو عروسی برادرش باهاش روبه رو می شه و تاوان کارش می شه هر روز زندگی کردن با مردی که از سنگ شده و تموم خشم و نفرتشو سر اون خالی میکنه💔 این رمان رو حتما توصیه می کنم🤤🔥 #عضویت_محدود❌ https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 8پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
من سیروانم... سیروان صدر... شش سال از دوری او جانم به لب رسید و درست زمانی که تصمیم گرفتم با دختر دیگری غیر از او آینده ام را بسازم دوباره برگشت... او با آن چشمان سبز و مو های فرفری اش باز هم آمده بود تا دنیایم را ویران کند اما این بار یک دختر بچه شبیه خودش را هم آورده بود. باور این که حاصل آن عشق آتشین یک دختر بچه پنج ساله باشد سخت بود! من پدر شده بودم و شش سال از وجود آن زیبایی بی خبر بودم...!💔🥀 https://t.me/+25_5OVk_pV5hOGZk 18پاک❌
إظهار الكل...
من نیل ام... همان نیلی که از هشت سالگی قلبش گره خورده بود به قلب او... همان نیلی که شش سال پیش مرا با شناسنامه سفید از خانه اش بیرون کرد و نمیدانست قرار است برگردم اما این بار نه تنها...! این بار با دختری برگشته بودم که از خون او بود! دختر بچه ای با مو های فر و چشمان سبز درست مثل همان نیلِ هشت ساله که عاشق او بود! خیال میکردم تا همیشه در قلب او ماندگار میشوم اما وقتی برگشتم فهمیدم کس دیگری جای مرا در قلبش گرفته! آن عشق افسانه ای برای همیشه در گذشته مانده بود! #ممنوع_رمان https://t.me/+25_5OVk_pV5hOGZk 15پاک❌
إظهار الكل...
شب های پاریس ماه نداشت...

رمان شب های پاریس ماه نداشت... دست هایم به رویای داشتنت نمیرسند و من هر شب چه غریبانه به جای تو درد هایم را به آغوش میکشم...🌙🤍 پارت گذاری هر روز🌼🥰

https://t.me/+nrDFpiBQls40MTRk

نویسنده: مهشید زادمهر✍🏻🌼

Repost from N/a
قسمتی از داستان جذابمون با بیش از 500 پارت آماده: 👇 - سرکار خانم سلین افراشته آیابنده وکیلم شمارا به عقد دائم آقای احسان مرادی در بیاورم!؟ اشک کاسه چشم عروس طفل معصوم را خیس کرد و زیر توری که روی صورتش انداخته بودند هق زد..  عماد نیامده بود..  مرد رویاهایش کسی که از جان او را بیشتر دوست داشته بود نیامده بود و  فقط لحظه آخر  میان دستان آدم های پدرش فریاد زده بود: - حرومه معشوقه کسی رو به کِس دیگه دادن.. حرومـــه..  اون دختـــر مال منه..  جون منو ازم نگیرین..  جون منو ازم نگیر حاجی. اما عاقد بار دیگر…. #مهم #توصیه_ویـــژه_نویسنده.  #عشقی_پاک_و_ممنوعه_بین_خانوم #دکتر_و_پسر_حاجی_بازاری_بالاشهر https://t.me/+eleWV-LB4EhiY2M0 ۱۱
إظهار الكل...
Repost from N/a
اولین بار عکسشو دیدم و از حرفهای زنای فامیل شناختمش و ندیده عاشقش شدم 🫠 اما وقتی توی یه عروسی از نزدیک دیدمش و به سمتم اومد و گفت اونم از من خوشش میاد . رابطه ما نزدیکتر شد تا جاییکه اون کاملا قلبمو تصاحب کرد و جسممون برای رسیدن به هم دل ‌دل میزد و بوسه‌ها و آغوش‌های یواشکیمون نشان از اوج خواسته‌هامون بود . عشقی شیرین و پرشور بین ما شکل گرفت که شعله‌هاش منو سوزوند .🔥 تا به خودم اومدم به اجبار بر سر سفره عقد دیگری نشسته بودم چون یک نفر عکسهای منو عماد رو به داداشام نشون داده بود و اونا منو مجبور به ازدواج با اولین خواستگارم کردن . https://t.me/+eleWV-LB4EhiY2M0 حالا با عشق ممنوعه‌ام باید یک جا زندگی کنم درحالیکه بعنوان دایی همسرم هست و ....😱❌ ۹صبح
إظهار الكل...
https://t.me/c/2143739527/412 میانبر پارت ۷۰
إظهار الكل...

https://t.me/c/2143739527/311 میانبر پارت ۶۰
إظهار الكل...

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.