cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

[ متوهّمِ وحده ]

مشاركات الإعلانات
614
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
+47 أيام
+9830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
از صبح یه سری اکانت اینجوری هی میان هی ریمو میکنم. قضیه چیه؟
إظهار الكل...
باعث مباهاته که وسط روضه امام حسین جون بدم ولی اگه علت مرگم رو بنویسن اوردوز کافئین ناشی از مصرف زیاد قهوه یزدی، آبروریزی میشه.
إظهار الكل...
🤣 10 2
محرم برام از شب هفتم شروع می‌شد. از عجیب‌ترین روضه. مدلم همیشه اینطور بود که باید با شخصیت ارتباط می‌گرفتم تا بتونم روضه‌ش رو گوش بدم. با همین الگوریتم، بیست و اندی سالی رو همینجوری از شب سوم می‌گذشتم و می‌خواستم اما نمی‌تونستم درست تصور کنم و به تبع، درست عزاداری کنم. یه خواهرزاده دارم، پنج سالشه. اسم قشنگش فاطمه‌ست ولی من تی‌تی صداش می‌کنم. این بچه از همون اول از این عروسکای لباسی می‌ترسید. همونا که یکی می‌پوشدشون و نمایش اجرا می‌کنه. دو سال پیش رفته بودیم یه جا. جشن بود. یه جمعیت زیادی بود و من‌ و تی‌تی هم می‌چرخیدیم بین آدما. یهو از جلو دوتا از این عروسکا نزدیک شدن. تا به خودم بیام جمعیت یه فاصله‌ی دو سه متری انداخت بین من‌ و تی‌تی. بچه جلوتر از من بود و نزدیک‌تر به عروسک نمایش. تا دیدشون، روبرگردوند سمت من. من می‌دیدمش و اون‌قدری نزدیک بودم که اونم من‌و ببینه ولی اون وحشت کرده بود و همه قیافه‌ها رو مثل هم می‌دید. هیچ‌وقت صورتش تو اون لحظه از ذهنم پاک نمیشه. رنگش پریده بود و چشماش گرد و متعجب شده بودن. هرچی بال‌بال می‌زدم از بین جمعیت راه باز کنم نمی‌شد. صدام بین سروصداها گم شده بود و عرق می‌ریختم از اضطراب. سی ثانیه هم نشد تا بهش برسم و بغلش بگیرم و از اونجا دورش کنم. اما لرزش تنش، قلب کوچیکش که تند می‌زد و چهره‌ی مات برده‌ش دو ساله که محرمِ من رو از شب سوم شروع میکنه. نه بلدشم نه می‌خوام روضه بخونم اما چهره‌ی ترسیده‌ی دختربچه‌ها مجسم‌ترین روضه‌ی دنیاست.
إظهار الكل...
35
متوجه نمی‌شم چرا برا عزاداری نمیاین یزد؟ این بیست‌وچهارمین محرمیه که می‌بینم و هم‌چنان هوش از سرم می‌پره با دیدن عزاداریا.
إظهار الكل...
12
متوجه نمی‌شم چرا برا عزاداری نمیاین یزد؟ این بیست‌وچهارمین محرمیه که می‌بینم و هم‌چنان هوش از سرم می‌پره با دیدن عزاداریا.
إظهار الكل...
قلبم برات ترکیده حسین. اونجوری که کجکی نگاه میکنی به دنیا و اهلش، عرق شرم می‌ریزم از مدل نگاهت. می‌میرم برا قولی که از علی، پسر گلت رسیده. که میگه روز عاشورا دیدم هرچی به ساعت شهادت بابا نزدیک میشد، صورت بابا بیشتر گل می‌نداخت. صورتت گل می‌نداخت؟ فدای صورتت بشم. صورت گل انداختن توی این معنی‌ای که آقازاده‌ت گفته، یعنی اشتیاق. یعنی بال بال زدن سلول‌ به سلول بدنت برا فدا شدن. اون مدل گل انداختنی که وقتی یکی پسندیده میشه، یا کلی ازش تعریف می‌کنن، صورتش نشون میده. د آخه وسط میدون جنگ؟ تو کشور غریب؟ بعدِ داغ پشت داغ؟ اون‌همه زن و بچه و تویِ غیرت‌الله؟ خیلی ماهی حسین. تو چطور میتونی اینقدر معادله‌ها رو به‌هم بزنی پسر؟ تو خیلی ویژه‌ای. من چیکار می‌کنم تو جایی که تو هستی. جایی که اسمت هست. جایی که پیکرت هست. جایی که حرمت هست. من حتی تا نزدیکی بدنت اومدم. من ضریحتم دیدم. من آخه چیکار می‌کردم اونجا؟ تو خیلی مردی حسین. تو واقعا نجیبی. چه خونِ شریفی توی رگات داری. خدات خیلی عجیبه حسین. خدات بزرگ و مهربون و عجیبه. شریف‌ترین خونی که تو رگ‌ها جاری شده رو، می‌خواد که رو زمینِ داغ، جاری ببینه. تو واقعا سربلندی. آدم یادش میره سرت از بدنت جدا شده. اینقدر این سر بالاست که چشم من یکی نمی‌بینه جداست یانه؟ اینقدر گل انداختن صورتت تو چشمه که یادم میره بپرسم جدی جدی سنگ زدن..؟ داستانِ تو واسه منی که گیراییم پایینه همونجا متوقف میشه. من که بلد نیستم برات گریه کنم. من فقط بلدم برات تعجب کنم. بمونم تو کارت. بمونم که چطوری میتونی آروم و مهربون و نجیب باشی؟ چطوری به نانجیب‌ترین مخلوق خدا هم رحم می‌کنی؟ بهش میگی بیاد و تورو نکشه و نگران بدبخت‌تر شدنشی؟ اون که خیلی اذیتت کرده هم برات مهمه؟ موندم تو کارت پسرِ شیرخدا. میدونی حسرتم چیه؟ حتما میدونی. کاش پرم به پر زهیرت خورده بود. اونوقت، یه شب وقتی صِدام قشنگ شد و غمم نبود به گوشِت برسه، بلند می‌شدم و با ادبی که از عباس تقلیدش می‌کردم بهت می‌گفتم اگه یه‌بار بمیرم و زنده بشم و باز بمیرم و زنده بشم و همینطور هزار بار بمیرم و زنده بشم باز دلم می‌خواد برای صورتِ گل‌انداخته‌ت جون بدم. راستی، زینبت چقدر اذیت شد. نه؟ چه دختری تربیت کرده مرتضی. چه خواهری داری حسین. چه خدایی داری. خدات بزرگ و مهربون و عجیبه. صبورترین مخلوقش رو می‌خواد ببینه که رو گردونده سمت نجف و داره با بغض جیگرِ تیکه تیکه شده‌ش رو قایم می‌کنه بین کلمات. تو خیلی ویژه‌ای حسین.
إظهار الكل...
36
دوستِ زیبای خانم دکترِ دل‌نگرانم نذر حدیث کسا برداشته. هر تعداد خواستید بخونید فقط بیاید اعلام کنید که می‌خونید تا دل شیعه مرتضاعلی شاد شه.💘
إظهار الكل...
5🤣 1
حالا جمعه هفته بعد با بی‌انتخابات‌ترین حالتِ شهرم چه کنم؟
إظهار الكل...
🤣 20
روتینِ ویکندِ ایرانیْ مردم؟ یه سر میرن رأی میدن برمیگردن:))
إظهار الكل...
🤣 22
Photo unavailableShow in Telegram
این‌دفعه خونِ دلم زود پاک شد.
إظهار الكل...
13
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.