cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

彡 بَِگَِذَِاَِرَِ عَِاَِشَِقَِتَِ بَِمَِاَِنَِمَِ 彡

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
175
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-937 أيام
-1 77630 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
👻ژانر : #ترسناک_رمزآلود_معمایی خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟😃… یه دختر ناناز و خوشگل مشگل😌 که با دوستاش به یه روستای دور افتاده میره که منبع #اجنه های #قدرتمنده😱 حالا به نظرت چی میشه...؟ اخ اخ میدونم نمیتونی حدس بزنی😉 چون با غیر قابل پیش بینی ترین رمان طرفی 😁🩸 اره خلاصه... یکی از کمیاب ترین #اجنه که خیلی ام قویه #عاشقش میشه و همونجا کارش و میسازه 😞اهوم بهش #تجاوز میکنهـ... وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “ خلاصه رمان ” لو بدم؟😒 چرا خودت نمیخونی؟😒 آره خودت بخون پشیمون نمیشی😃👍 داشتم میگفتم که توی این رمان #وحشت هست #تعجب هست #گریه زاریـ...😐 اره خوب حق داری اشکت در بیاد دخترمون زیادی نانازه قربونش برم😍❤️ خلاصه یه داستان خیلی خیلی #متفاوته که درواقع شخصیتاش اونو متفاوت کردن. مخصوصا شخصیت #اجنه ی داستان😏👺 https://t.me/+mDmsIHS24qI5ZGM8 ۲۴
إظهار الكل...
Repost from N/a
امیر حامی! مدرس بزرگترین موسسه کنکوری که کشته مرده زیاد داره و دخترا هلاکشن... به شدت سکسی و جذاب🔞💦 یه نگاهش کافیه تا جذبه‌اش رو به رخ همه بکشه و همه رو از دم خفه کنه اما هیچ کس نمی دونست که این مرد خشن که اجازه نمیده حتی جنس مونث دستش رو لمس کنه...فقط تو دست دختری موم میشه که فردای عروسی ولش کرده...غافل از اینکه اون حالا بعد از سه سال برگشته...اونم درست به عنوان منشیش و...🔥 https://t.me/+5FAgnhUdCvk4ODY0 ۲۳
إظهار الكل...
Repost from N/a
من روژیام! منم دختر قمارباز قهارشهر! از خانوادم متنفرم. از پدرم بیشتر! به خاطر همین واسه خودم هویت جعلی ساختم. شدم به دختر از یه خانواده پولدار که واسه سرگرمی میخواد کار کنه. رفتم تو یه موسسه کنکور شدم منشی رئیس! منشی حامی‌خان! تک‌ پسر برج‌ساز مشهور شهر! عاشقش شدم و عاشقم شد. همه چیز خوب بود تا اینکه پدرم من رو فروخت بابت طلبش به به آدم هفت خط و عوضی. من فرار کردم و این شد آغاز دوری سه ساله از حامی و نفرت او از من! https://t.me/+5FAgnhUdCvk4ODY0 ۱۷
إظهار الكل...
Repost from N/a
وقتی عاشق شدم فکرش رو نمیکردم سر یه قمار تمام عشقم اتیش بگیره امیر خشمگین کل وسایل روی میز را پایین ریخت و لگدی به آن زد: - شما غلط کردید دست گذاشتید روی زن من! پیرمرد لبخند کریهی زد و بی توجه به روژیای غمگین جواب امیر را داد: - دختر من زن تو نیست...در نتیجه منم میدمش به کسی که خودم براش در نظر دارم! این مرد با حرف هایش داشت نقطه ضعف امیر را نشانه می گرفت و وای به آن روزی که امیر، کنترلش را از دست می داد. خشمگین چنگی به موهایش زد و در نهایت دسته چکش را بیرون آورد و با صدای دو رگه شده‌ای به سمت مرد برگشت: - الان مشکلت پوله نه؟ باشه بگو چقدر با اون حروم زاده قرارداد بستی من سه برابرش رو اینجا می نویسم! پیرمرد چشمان حریصش برق زد: - سیصد میلیون! امیر با نفسی تنگ شده مبلغ را نوشت و چک را درون صورتش پرت کرد: - بیا اینو سه برابر پولی که از اون حرومی گرفتی...از این به بعد دیگه حق نداری حتی اسم روژیا رو توی دهنت بچرخونی! https://t.me/+5FAgnhUdCvk4ODY0 ۲۴
إظهار الكل...
Repost from N/a
بنامه رو تو دستام مچاله میکنم و شُک زده به خودم از تو آینه خیره میشم... تاجم.. لباس تو یه پف دارم...  من عروس بودم! من باردار بودم...این چه شوخی بود؟؟؟ با دست هایی لرزون دوباره نامه رو بالا میارم و نم نم از بهت خارج میشم... بی رحم بود، بی رحم! اشک هام رو صورتم روون میشن. اگه میخواست بره چرا گذاشت تا اینجا پیش بریم... تو تالار پر آدم بود!  عین دیوونه ها شروع میکنم به سر تکون دادن! نه من میزاشتم بره... حامی با من این کارو نمیکنه! اون عاشق منه.. بی توجه به شلوغیه دور و برم  شال و مانتومو از روی لباس عروس میپوشم و میدوعم بیرون -حامییییی؟... حامی تو رو خدا! میدونم اینجایی داری شوخی میکنی باهام...حامیییی با گریه میخوام از خیابون رد شم که با ضربه ی شدیدی که به بدنم میخوره، به شدت روی کاپوت ماشین میخورم و ثانیه ای بعد با چشم های باز خونمو میبینم که آسفالت رو سرخ میکنه... https://t.me/+5FAgnhUdCvk4ODY0 ۲۱
إظهار الكل...
Repost from N/a
◇◆از خاک ادم تا اتش جن◆◇ پارت واقعی☜ محمد :همش یه #نقشه بود ، علی میدونست اون #اجنه چقدر ضعیف شده و در به در دنبال کسیه که #نیروی جسمیش و، جنسی نه ها جسمیش و تامین کنه به همین خاطر یه گروپ زدن و یه #گردش چند روزه ترتیب دادن همه چی با #برنامه بود اما همه چی زودتر از اینکه فکر میکردن اتفاق افتاد اون #اجنه خیلی سریع به تو #واکنش نشون داد... - دختره جن عاشق از بس خوشگله میبرنش پیش یه جادوگر تا نجاتش بدن اما جادوگره هم عاشقش میشه زود بیا اصل داستان و بخون🥵🥵 https://t.me/+mDmsIHS24qI5ZGM8 ۱۵
إظهار الكل...
Repost from N/a
-طلاق میخوام... سرش بلافاصله به سمتم برمیگرده و با خشم خیره تو چشمام نگاه میکه -چه غلطی کردی؟ با بغض موهامو پشت گوشم میبرم -به خاطر بچه ها حام... حرفم تموم نشده که دست میندازه و هر چی رو کابینه رو تو یه حرکت با وحشیگری تمام میریزه پایین و به سمتم یورش میاره و ثانیه ای بعد این عربدش که گوش هامو کر میکنه -روژیا... آخه ساده لوح، ابله! چرا حرفای این بیشرفو باور میکنی؟؟ نمیفهمی میخواد گند بزنه به زندگیمون؟... -اگه راست بگه چ... به شدت چونمو چنگ میزنه و تو فاصله ی کمی از صورتم از پشت دندون هاش میغره -حرف طلاق بزنی بیچارت میکنم!... گوشیتو بده من -حامییی! رهام میکنه و با وحشیگری تمام میخواد گوشیو از دستم بگیره -بدش من بهت گفتمممم! به شدت به گریه می افتم وقتی به زور ازم میگیرش و روی سنگ فرش های آشپزخونه میکوبش! این مرد جزای من بود! https://t.me/+5FAgnhUdCvk4ODY0 ۹صبح
إظهار الكل...
Repost from N/a
◇◆از خاک ادم تا اتش جن◆◇ پارت واقعی☜ محمد :همش یه #نقشه بود ، علی میدونست اون #اجنه چقدر ضعیف شده و در به در دنبال کسیه که #نیروی جسمیش و، جنسی نه ها جسمیش و تامین کنه به همین خاطر یه گروپ زدن و یه #گردش چند روزه ترتیب دادن همه چی با #برنامه بود اما همه چی زودتر از اینکه فکر میکردن اتفاق افتاد اون #اجنه خیلی سریع به تو #واکنش نشون داد... - دختره جن عاشق از بس خوشگله میبرنش پیش یه جادوگر تا نجاتش بدن اما جادوگره هم عاشقش میشه زود بیا اصل داستان و بخون🥵🥵 https://t.me/+mDmsIHS24qI5ZGM8 ۲۴
إظهار الكل...
Repost from N/a
بابای دختره تو قمار دخترشو میبازه و تقدیمش میکنه به دوستش ولی...💔😭 -میخوامت روژیا... حتی اگه دختر نباشی!! بغضمو به زور قورت میدم و با خشم لب میزنم -من... من دختر نیستم و تو باهاش کنار اومدی امیر؟؟ مشتمو روی سینه‌ی فراخش فرود میارم و با درد فریاد میکشم -بهم تجاوز شده و تو راه میای باهاش؟؟ منی که حتی نمیدونم یه نفر بوده یا چند نفر؟؟ من از خودم بدم میاد... از کسی که این بلارو سرم آورده متنفرم!! نزدیکم میاد و من جیغ میکشم -دستت بهم نخوره امیر... این بلارو بابایِ خودم سرم آورد... میفهمی امیر؟؟ باباممم لبای خشک شدمو تو دهنم میکشم و به سینم میکوبم -من از بابام خوردم... دیگه هیچ کسی‌و نمیخوام... برو امیر، برو تا نزده به سرمو خودنو نکشتم... https://t.me/+5FAgnhUdCvk4ODY0 ۲۱
إظهار الكل...
Repost from N/a
اون یه #جن خیلی خیلی قدرتمند و #کمیاب بود😱 که همه دنبال تسخیرش بودن 🙌 اون اخرین بازمانده از #قبیله اش بود و حالا #عاشق من شده بود پس قصد داشت منو #حامله کنه و به شهر #اجنات ببره تا براش بچه هاشو بزرگ کنم اما... 😉👇 https://t.me/+mDmsIHS24qI5ZGM8 ۱۷
إظهار الكل...