cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

∆قــایــــق خـــیـــال∆

به نام خدا مریم هستم،نویسنده جدید چنل قراره یک داستان خیلی جذاب رو براتون پارت گذاری کنم،درضمن وی آی پی داستان هم موجوده نام داستان:رز سفید من ژانر:عاشقانه،هیجانی نحوه پارت گذاری:روزانه دو پارت @writer.mary.efn آیدی اینستا

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
4 074
المشتركون
-2224 ساعات
-1497 أيام
-28730 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

#پارت۷۵ دستی به موهاش کشید و گفت: _اینجور که تا اومدم روی تخت پا شدی جیغ و داد راه انداختی معلومه بیدار بودی و حواست بوده،اگه اینجور باشه حتما قبلش هم دیدی که چقدر تلاش کردم روی زمین بخوابم. صداش یهو مظلوم شد و گفت: _آخه بی انصاف زمینش که موکته،این پتو هم که زیرمه نازکه،والا بخدا اذیتم خوابم نمیبره. دلم براش سوخت ولی دوست هم نداشتم از موضعم کوتاه بیام و گفتم: _هرچی میخواد باشه،هرجوری که باشه هم به من ربطی نداره باید پایین بخوابی. عصبانی شد ولی مشخص بود داره خودشو کنترل میکنه،چند تا نفس عمیق کشید. نشست رو تخت و یکم متمایل شد سمتم،خودمو کشیدم عقب که گفت: _تو از چی میترسی ها؟من که گفتم با فاصله میخوابیم،نکنه به خودت اعتماد نداری؟ از نزدیکی زیادش بهم و حس هُرم گرم نفس هاش گُر گرفتم و باز ضربان قلبم بالا رفت،از ترس لو رفتن حال و روزم از نزدیکی زیادش بهم، سریع از جا پا شدم و گفتم: _به خودم اعتماد دارم،به تو ندارم.اصلا خودم پایین میخوابم بهتر از بودن کنار توئه. اینو گفتم و روی پتویی که پایین پهن کرده بود پشت بهش خوابیدم. اول سکوت کرد و هیچی نگفت،بعد از چند ثانیه گفت:هرجور راحتی. صدای جیرجیر تخت نشون میداد که خوابیده.
إظهار الكل...
3👍 2
#پارت۷۴ ترسیدم پشیمون بشه و سریع بالش و پتو رو انداختم تو بغلش و گفتم: _خسته ای زود خوابت میبره. اخماش رفت تو هم و گفت: _آخه این بچه بازیا چیه،تخت به این بزرگی،خب با فاصله میخوابیدیم.ای بابا. سریع گفتم: _نه اصلا،تو قول دادی باربد،زیرش نزن. چند لحظه نگاهم کرد،نگاهش مظلوم بود دلم سوخت ولی به روی خودم نیووردم. در نهایت جا انداخت پایین تخت و دراز کشید. بیدار بودم و نگاهم بهش بود معلوم بود خوابش نمیبره چون هی تکون میخورد. بعد از گذشت تقریبا یک ساعت یهو از جاش پا شد،چشمام رو بستم وخودمو زدم به خواب. چند ثانیه ایستاد،سنگینی نگاهش رو حس میکردم. از تکون های تخت فهمیدم که داره آروم میاد رو تخت،ضربان قلبم ناخودآگاه رفت بالا،به محض اینکه حس کردم دراز کشید رو تخت یهو چشمام رو باز کردم جیغ زدم  و بلند گفتم: _برا چی اومدی رو تخت؟ با جیغ و صدای بلند من یهو از جا پرید و گفت: _هیس،چته دختر؟چرا جیغ میزنی؟ با اینکه خیلی هم بدم نیومده بود از اینکه اومده روی تخت ولی هم از نزدیکی زیاد با باربد خجالت میکشیدم و هم نمیخواستم بهش رو بدم. شاکی و معترض گفتم: _تو قرار بود روی زمین بخوابی،برای چی اومدی رو تخت؟
إظهار الكل...
3👍 2
#پارت۷۳ باربد یکم با سالادش بازی کرد و گفت: _تو گذشته ات رو یادت نمیاد،به نظرت قبلا هم همینجور بودی؟ چه سوالی پرسید،من اصلا یادم رفته بود که خودمو زدم به فراموشی و این سوالش باعث شد دوباره به یاد بیارم. شانه بالا انداختم و گفتم: _نمیدونم ولی امیدوارم که قبلا هم همین بوده باشم،اورجینال. لبخند محوی زد و دیگه هیچی نگفت. *** شب بود و موقع خواب و قسمت سخت ماجرا. با اینکه از همون اول به باربد گفته بودم که تخت مال منه و تو روی زمین بخواب و اونم به اجبار پذیرفته بود ولی همچنان استرس داشتم. وقتی بعد از شام به اتاق اومدیم باربد خیلی ریلکس نشست رو تخت و با کنترل شبکه ها رو زیر و رو میکرد. لباسام که یه بلوز و شلوار گل گلی بود و مسواکم رو برداشتم و رفتم توی دستشویی،لباسمو عوض کردم و مسواک زدم،موهای فرم هم بافتم که موقع خواب آشفته و پخش نشه.وقتی از دستشویی خارج شدم دیدم که باربد هم لباسش رو عوض کرده. تلویزیون رو خاموش کرد،مسواکش رو برداشت و رفت دستشویی. همه حرکاتش رو زیر نظر داشتم. دراز کشیدم روی تخت که یهو از دستشویی اومد بیرون،منم ناخودآگاه یهو پا شدم و نشستم. باربد نیم نگاهی به من کرد و بعد یکم اطراف اتاق رو نگاه کرد و گفت: _آخه چرا قبول کردم رو زمین بخوابم.
إظهار الكل...
4👍 2
#پارت۷۲ سری به علامت منفی تکون داد و گفت: _دخترایی که من دورم دیدم نه،اکثرا خودشونو میگیرن و بخاطر تناسب اندام و این چیزا هرچیزی نمیخورن. خندیدم و گفتم: _یعنی مثل تو. باربد با خنده سری به علامت مثبت تکون داد که گفتم: _خیلی جالبه تو خودت اینجوری هستی ولی از دخترای اینجوری خوشت نمیاد‌. _من نگفتم که از اون دخترا خوشم نمیاد فقط گفتم که دختر اونجوری زیاد دورم دیدم. گازی به برش پیتزام زدم و گفتم: _پس یعنی از دخترای اونجوری خوشت میاد؟ چند لحظه فکر کرد و گفت: _نمیدونم،آدم همیشه از چیزی خوشش میاد که کمتر دورش دیده باشه و درضمن اورجینال هرچیزی قشنگ تره. داشتم حرفش رو تو ذهنم پردازش میکردم که ببینم ازش علاقه ای به خودم درمیاد یا نه که یهو گفت: _فکرت رو درگیرش نکن،فقط اینو گفتم که بدونی همینی که هستی و خودتی خیلی خوبه،همیشه خودت باش و خودت بمون. لبخند کجی زدم و گفتم: _قرار نیست عوض بشم،همینم.
إظهار الكل...
4👍 1
بچه ها چنل وی آی پی این تیکه رو رد کرده: یهو چشماش رو باز کرد و جیغ کوتاهی زد،تو جاش نشست حالت چشماش وحشت زده و در عین حال گیج و گنگ بود. طاقت دیدن چشمای غمگین،وحشت زده و ترسیده اش رو نداشتم. با همون حالت وحشت یهو چنگ زد به لباسم،دستشو گرفتم و گفتم: _رز،نترس.بیدار شو باربدم. انگار تازه موقعیت رو درک کرد و به خودش اومد،پرید تو بغلم و زد زیر گریه،میلرزید و گریه میکرد و یقه ی لباسم همچنان تو مشتش بود. از کی انقدر دلسوز این دختر شدم رو دقیق نمیدونستم،هرچی اون اوایل از رفتار و گستاخی هاش بدم میومد ولی الان انگار ازش خوشم میومد و... سرمو تند تکون دادم،نه اصلا تو دوستش نداری باربد.فقط بخاطر شرایط و موقعیتش دلسوزش هستی.همین زیر لب چیز نامفهومی گفت که نفهمیدم،آروم گفتم: _چی؟ دوباره و پشت سر هم تکرار میکرد،خوب که دقت کردم فهمیدم میگه: _میترسم.کمکم کن. خونم به جوش اومد،تو آغوشم نگهش داشتم،ریزه میزه بود و کامل تو بغلم جا میشد،سرمو آوردم پایین و کنار گوشش گفتم: _نترس من پیشتم،کمکت میکنم. وی آی پی مون داره تیکه های جذابی از داستان رو میخونه که اینجا طول میکشه تا به این پارت برسید چون وی آی پی مون خیلی جلوتره. اگر میخواید زودتر این تیکه های جذاب رو بخونید به آیدی ادمین پیام بدید❤️
إظهار الكل...
کیا مثل رز اورجینالن و همیشه و تو هر حالتی خودشون رو نمیگیرن و خودِ خودشونن؟بیان لایک کنن ببینم چند تا اورجینال تو چنل داریم😍
إظهار الكل...
#پارت۷۱ سر تکون داد و گفت: _این هیکل الکی اینجور نشده که جناب عالی یواشکی دید بزنی،با کم خوردن و رعایت خورد و خوراک و همچنین ورزش اینجور شده. لبام رو جمع کردم و گفتم: _برای بار هزارم من دید نمیزدم تو همچین توهمی داری. پوزخند زد و گفت: _غذایی که میخوای رو بگو. یکم منو رو زیر و رو کردم و گفت: _پیتزای پپرونی با سیب زمینی سرخ شده و... سرم رو آوردم بالا و نگاه متعجب باربد رو که دیدم از سفارش زیادم خجالت کشیدم و سکوت کردم. باربد سریع سرشو تکون داد و سعی کرد عادی باشه و گفت: _خب،دیگه؟ حقیقت خواستم بگم نون سیر ولی اینجور که قبلش نگام کرد،روم نشد و گفتم: _هیچی همین،با یه دونه نوشابه. باربد سری به علامت تایید تکون داد و گارسون رو صدا زد و سفارش ها رو گفت. سفارش ها رو که آوردن چشمام برق زد و خیلی سریع شروع کردم به خوردن. روی تیکه های پیتزام سس زدم و بی توجه به باربد داشتم تند میخوردم. که یهو صدای باربد رو شنیدم: _تو خیلی با دخترایی که اطرافم دیدم فرق داری. چند ثانیه از خوردن دست کشیدم و گفتم:چطور؟ شانه بالا انداخت و گفت: _خودتو نمیگیری،راحتی و هرچی بخوای میگی و میخوری و درواقع خیلی اورجینالی و خود خودتی. لبخندی رو لبم اومد و گفتم: _خب اصولا آدم باید همین باشه دیگه مگه نه؟
إظهار الكل...
6👍 3
#پارت۷۰ حرفاش کاملا دهنم رو بست و هیچی برای گفتن نداشتم. بازوشو آورد جلو و با چشماش بهم اشاره کرد که بازوش رو بگیرم. با تردید فقط نگاهش کردم که گفت: _فقط برای حفظ ظاهره. با کمی مکث بازوشو گرفتم،اینکه بازوی مردی به این جنتلمنی و جذابی رو گرفته بودم و میدونستم همه فکر میکنن نامزدمه حس خیلی خوبی بهم میداد،اما سریع به خودم. تشر زدم که خر نشو دختر،باربد یکی رو تو زندگیش داره. درحین راه رفتن سوالی که تو ذهنم بود رو پرسیدم: _باربد من میدونم که یه دختر توی زندگی توئه و قراره زنت بشه،اون...اون اگه از کسی بشنوه که من نامزد تو... سریع پرید تو حرفم و گفت: _کسی اینجا اونو نمیشناسه،درضمن من حتی هنوز خاستگاریشم نرفتم و کارهای الان من هرچی که باشه به اون مربوط نمیشه. انقدر با اقتدار و محکم حرف میزد که دهن آدم رو کامل میبست،و اما من از جوابی که داد خیلی خوشحال شدم. الان دیگه تقریبا اینو فهمیده بودم که متاسفانه از این پسر مغرور و جدی ولی جذاب به شدت خوشم میاد ولی در مقابل بعضی حرفاش هم نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و چیزی نگم یا بگذرم و سریع واکنش نشون میدادم. به رستوران رسیدیم باربد سالاد سزار رو انتخاب کرد و گفت: _تو چی میخوری؟ متعجب گفتم: _تو فقط همینو میخوری؟
إظهار الكل...
4👍 1
بقیه هیچ نظری ندارن؟ پارت اضافه هم که نمیخواید نه؟ وی آی پی هم که دیگه هیچ... مرسی که انقدر فعالید و انگیزه میدید🙄😐🥺
إظهار الكل...
سلام قشنگا چطورید؟ نظرتون رو تا اینجای داستان برام بنویسید منم بجای دوتا سه تا پارت خوشکل براتون بذارم❤️ مشتاقم ببینم چه نظرایی دربارع داستات میدین خوشکلای من❤️
إظهار الكل...
👍 2
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.